به گزارش همشهری همهچیز از معامله یک فرشته عتیقه شروع شد. وقتی قاچاقچیان عتیقه این مجسمه را به یک مشتری فروختند و به پولشان نرسیدند دست به ربودن و شکنجه مردی زدند که این معامله را ضمانت کرده بود.
به گزارش همشهری، رضا و بهرام مدتها بود که در کار خرید و فروش عتیقه و زیرخاکی بودند. آنها چند وقت قبل قصد فروش یک مجسمه فرشته را داشتند تا اینکه یکی از دوستانشان به نام محسن که او هم در کار خرید و فروش عتیقه بود یک مشتری به آنها معرفی کرد. قرار معامله گذاشته شد و مجسمه با قیمت ۱۰۰ میلیون تومان به مشتری فروخته شد. در این میان نیز محسن ضمانت کرد که مشتری این پول را خواهد پرداخت اما چند روز گذشت و خبری از پول نشد. قاچاقچیان عتیقه وقتی سراغ محسن رفتند، او زیر حرفش زد و از طرفی خریدار مجسمه نیز تلفنش را جواب نمیداد و ناپدید شده بود. همین باعث شد تا ۲ عتیقهفروش برای رسیدن به پولشان نقشه گروگانگیری بکشند.
- مردی با دست و پای بسته
یکی از شبهای آبان ماه نگهبان باغی در اطراف تهران صدای نالههای مردی را در اطراف باغ شنید. وقتی به سمت صدا رفت، در تاریکی شب چشمش به مردی افتاد که با دست و پا و چشمان بسته در آنجا رها شده بود. او به کمک مرد جوان رفت و دست و پایش را باز کرد و همزمان ماجرا را به پلیس خبر داد.
مرد جوان کسی نبود جز محسن؛ فردی که در جریان معامله مجسمه عتیقه ضامن مشتری شده و بعد زیر حرفش زده بود. او به مأموران گفت: صبح امروز فردی به من زنگ زد و گفت تعدادی سکه عتیقه برای فروش دارد. برای دیدن سکهها با او در نزدیکی ایستگاه مترو در شرق تهران قرار گذاشتم. سوار بر ماشین هیوندای خود شدم و به سرقرار رفتم اما وقتی منتظر بودم، فردی به من نزدیک شد و دستمالی روی دهانم گذاشت و بیهوش شدم. وقتی بههوش آمدم، دست و پا و چشمانم بسته بود. آنطور که متوجه شدم داخل اتاقی زندانی شده بودم. گروگانگیران چند نفر بودند که بهنظرم صدای یکی از آنها آشنا آمد. او که عباس نام دارد مثل من در کار خرید و فروش عتیقه بود. آنها از من خواستند تا پای برگهای را امضا کنم. آنقدر شکنجهام کردند که مجبور شدم آن را امضا کنم. بعدا متوجه شدم قولنامهای بود که نشان میداد ماشینم را به آنها فروختهام. گروگانگیران ۱۲ ساعت بعد مرا داخل صندوق عقب خودرویشان گذاشتند و در بیابانهای اطراف تهران رها کردند.
- تسویه حساب
با این شکایت تحقیقات پلیس برای دستگیری آدمربایان شروع شد. آنها به بررسی تصاویر دوربین مداربسته اطراف ایستگاه مترو (محلی که گروگان ربوده شده بود) پرداختند و موفق شدند شماره پلاک خودروی گروگانگیران را بهدست آورده و صاحب آن را شناسایی کنند. او کسی جز عباس همان دوست شاکی نبود. وی پس از دستگیری در بازجوییها به گروگانگیری و سرقت خودروی هیوندای شاکی اقرار و انگیزهاش را تسویه حساب عنوان کرد. او گفت: من و شاکی سالهاست که در کار خرید و فروش عتیقه هستیم. چند وقت قبل من و یکی از دوستانم قصد داشتیم یک مجسمه فرشته را بفروشیم. شاکی یکی از دوستانش را به ما معرفی کرد و مجسمه را به مبلغ ۱۰۰ میلیون تومان فروختیم اما خریدار گفت که حسابس خالی است و تا ۲ روز دیگر پولمان را میدهد. در این میان شاکی ضمانت دوستش را کرد و ما هم به اعتبار او قبول کردیم اما وقتی خریدار فرار کرد، شاکی هم زد زیر حرفش و حاضر نشد خسارت ما را جبران کند. هر چه به او گفتم با اعتبار حرف تو به دوستت اعتماد کردیم اما او مدعی بود که اشتباه کردیم و نباید قبول میکردیم. این شد که نقشهای کشیدیم تا او را گروگان بگیریم و ماشینش را تصاحب کنیم تا خسارتمان جبران شود. برای اجرای این سناریو فردی را اجیر کردم که به شاکی زنگ بزند و به بهانه فروش سکههای عتیقه با او قرار بگذارد. وقتی به سر قرار آمد، وی با دستمال آغشته به ماده بیهوشی او را بیهوش کرد و بعد ما وی را به محلی که از قبل تهیه کرده بودیم بردیم و به زور مجبورش کردیم قولنامه فروش ماشینش را امضا کند. بعد هم ماشینش را دزدیدیم و او را رها کردیم.
با اقرار این متهم، ۲ همدست وی دستگیر شدند و برای انجام تحقیقات بیشتر در اختیار مأموران اداره آگاهی تهران قرار گرفتند.