او ۲۵ سال است که به شکلهای گوناگون در این صنعت مشغول بهکار است، اما پیش از این فقط انیمیشن سینمایی بامزهی «فصل شکار» را کارگردانی کرده بود که احتمالاً آن را بهیاد دارید. ۱۳سال پس از ساخت فصل شکار، او انیمیشن «اِوِرِست» را به پردهی سینماهای جهان آورده که در برخی کشورها با نام «نفرتانگیز» نمایش داده میشود. اورست، داستان «یی»، دختر نوجوانی است که یک یتی (مرد برفی) افسانهای را در پشتبام خانهشان در شانگهای پیدا میکند و به همراه دوستانش «جین» و «پِنگ» اسمش را «اورست» میگذارند.
این انیمیشن محصول مشترک آمریکا و چین است و با بودجهی ۷۵میلیون دلاری ساخته شده و در اکران جهانی تاکنون ۱۷۵ میلیون دلار فروخته و احتمالاً نسخهی دوبلهی آن هم بهزودی به سالنهای نمایش فیلمهای خارجی و شبکهی نمایش خانگی ما هم میرسد. به همین مناسبت برای «شهرفرنگ» این شماره، ترجمهی گفتوگویی را با جیل کالتن انتخاب کردیم تا بیشتر با حال و هوای این انیمیشن آشنا شوید.
- سالهای بسیاری است که در صنعت انیمیشن فعالیت میکنید؛ صنعت انیمیشن امروز با گذشته چهقدر فرق کرده؟
خیلی زیاد! من کارم را ۲۵سال پیش شروع کردم و اولین کارم، طراحی برای انیمیشنی دوبعدی در استودیوی دیزنی بود. پس از آن مهمترین پروژهای که درگیرش شدم «داستان اسباببازی» بود. هنوز انیمیشن کامپیوتری اینقدر همهگیر نشده بود و نه من و نه هیچکدام از اعضای تیم، نمیتوانستیم حدس بزنیم که انیمیشن کامپیوتری در آیندهای نزدیک تا چهحد تحول عظیمی را در صنعت انیمیشن بهوجود میآورد. خیلی هیجانانگیز است که شاهد گسترش و پیشرفت انیمیشن کامپیوتری در این ۲۵سال بودهام. البته فکر میکنم انیمیشن کامپیوتری تا امروز، فقط یک فصل از زندگی خود را گذرانده و در آینده، قطعاً شاهد غافلگیریهای بیشتری در آن خواهیم بود.
- همهگیرشدن انیمیشن کامپیوتری در نهایت بهنفع این هنر خواهد بود؟
خب، هرچه انیمیشن کامپیوتری بزرگتر و کیفیت آن بهتر شود، قطعاً به نفع این هنر است. چیزی که برایم جالب است، فضایی رقابتی است که با گسترش این فناوری در بین انیماتورها بهوجود آمده؛ قبلاً فقط چند استودیو مثل دیزنی، دریموُرکز و پیکسار در این زمینه فعالیت داشتند، ولی حالا نگاه کنید! میلیونها کمپانی و استودیو، انیمیشن کامپیوتری تولید میکنند. این موضوع باعث شده که اکران انیمیشنها در سینماها محدودتر شود، پس همیشه این نگرانی هست که قرار است انیمیشن شما کاری موفق باشد یا شکستی بزرگ! این هم یکی دیگر از تغییرات بزرگی است که طی این ۲۵سال اتفاق افتاده است. اینروزها ساختن انیمیشن ریسکی بزرگ است و البته کاری بهمراتب دشوارتر از سالهای شروع کار من.
- به حضور کمپانیهای کوچک در صنعت انیمیشن اشاره کردید. فضای رقابت برای حضور این گروههای کوچک عادلانه است؟
چیزی که امروز و در رقابت بین انیماتورها اهمیت دارد، خلاقیت و استعداد است. دیگر هزینههای سرسامآور تولید، ضامن موفقیت یک انیمیشن نیست و خیلی از همین کمپانیهای کوچک توانستهاند با هزینههای بسیار کم، آثاری درخور توجه تولید کنند. امروز دیگر لازم نیست برای آنکه انیماتوری موفق باشید، حتماً در کمپانی دیزنی یا پیکسار کار کنید. خیلی هیجانزده میشوم وقتی فکر میکنم چهقدر فیلم انیمیشن با تکنیکهای خاص و ویژه و با سبکهای متنوع داستانگویی از سراسر جهان در بازار رقابت انیمیشن میتوانند حضور داشته باشند. فوقالعاده نیست؟
- تجربهی کارگردانی فصل شکار، چه دستاورد مهمی برای شما داشت؟
هرکارگردانی میداند موفقیت یک اثر، به عوامل تولیدش بستگی دارد. آنزمان با گروهی ۳۰۰نفره کار میکردم. انگار که ساکنان دهکدهای کوچک باشیم. نمیتوانم بگویم این گروه، چهقدر مثبتاندیش، خستگیناپذیر، همراه و خلاق بودند. بهنظرم یکی از مهمترین وظایف کارگردان این است که بهدرستی از انرژیهای گروهش استفاده کند و این درس بزرگ من از فصل شکار بود.
- چالشبرانگیزترین بخش کارگردانی یک انیمیشن چیست؟
اشتباهی که برخی از کارگردانان جوان در این رشته دارند، این است که فکر میکنند باید خودشان را به دیگران ثابت کنند. برای همین به تیمشان اجازه نمیدهند که کمک و مشاورشان باشند. بهنظر من کارگردانی انیمیشن مثل نگهداشتن تخممرغ در دست است؛ اگر شل بگیرید، میافتد و اگر سفت بگیرید، میشکند! شاید گفتنش عجیب باشد، اما برای من همیشه اینطور بوده؛ داستان در بالای سرم در حرکت بوده و بعد ناگهان مرا بهعنوان چوپان و کارگردانش انتخاب میکند و میگوید مرا بساز! اما باز هم کارگردان هیچوقت نمیتواند بگوید این انیمیشن من است و من آن را ساختهام! بهترین انیمیشنها، داستانهایی دارند که جهان تشنهی شنیدنشان است. پس بدترین سم برای کارگردان، غرور و بهترین کمک برایش، فروتنی است، تا باعث مرگ اثرش نشود.
- برسیم به تازهترین داستانی که بالای سرتان پرواز کرد و شما را بهعنوان کارگردان برگزید! و چهقدر هم خوب از کار درآمد. ایدهی اورست از کجا آمد؟
در مدت همکاریام با استودیوی دریمورکز، متوجه شدم که ایدههای بسیار متنوعی دارند، اما همه مثل بومهای نقاشی، سفیدند؛ خام و نیازمند پژوهش و داستانپردازی. یکی از این ایدهها، یتی بود. آنها میخواستند انیمیشنی دربارهی یتی داشته باشند و خب من دستبهکار شدم و پژوهش دربارهی یتیها را شروع کردم. نتیجه غافلگیرم کرد؛ چون ما تقریباً هیچ اطلاعاتی از آنها نداریم! فقط میدانیم باورهایی وجود دارد که یتیها در اورست زندگی میکنند و گفته میشود ردپاهایی هم از آنها دیده شده. اما من به این کمبود اطلاعات بهعنوان نقطهی مثبت کارم نگاه کردم؛ شخصیتی را خلق کردم و برایش قدرتهای شگفتانگیزی در نظر گرفتم. از ابتدا در ذهنم در کنار یتی، به دختری نوجوان فکر میکردم؛ دختری که هم خودساخته و قوی است و هم در زندگی دچار اشتباه میشود و به دردسر می افتد. شخصیت «یی»، همان ویژگیهایی را دارد که همیشه دلم میخواست در کودکی و نوجوانیام داشته باشم؛ راستش من زیاد هوادار داستانهای پریان و شاهزادهها نبودم. برای همین امیدوارم شخصیت این دختر، الگویی برای نوجوانان این دوره باشد.
- چه جالب! پس با این حساب در اورست، بهنوعی خودتان و آرزوهایتان را به تصویر کشیدید.
بله، من کودکی و نوجوانی پرهیجانی داشتم. درست مثل یی، رها و پرانرژی بودم. اصلاً در قید و بند این نبودم که لباسهایم، رنگهای دخترانه داشته باشد؛ اسکیتبازی میکردم، شلوار میپوشیدم و بلوزم روی شلوارم بود، جورابم یکی بالا و یکی پایین بود و همیشه چکمه و کتانی میپوشیدم. خلاصه که حال خوبم در قید لباسم نبود و درواقع ورزش، بزرگترین تفریحم بود. بیشتر این خصوصیات را در شخصیت یی هم میتوانید ببینید. رابطهی او با اورست (یتی) هم برگرفته از رابطهام با سگهایم است؛ من با دو سگ بسیار بسیار بزرگ ۴۵ کیلوگرمی بزرگ شدم. رابطه با حیوانات خانگی برای هرکس متفاوت است؛ برای من بزرگشدن با حیواناتی غولآسا، شیرین و دوستداشتنی بود. یی و اورست هم رابطهی خوبی با هم دارند؛ اگرچه همیشه تصور میشود این حیوانات هستند که به مراقبت و حمایت ما نیاز دارند، ولی گاهی کاملاً عکس این قضیه صادق است. در انتهای انیمیشن هم میبینید که چهطور اورست با استفاده از قدرتهای طبیعت شفابخشی، به یی کمک میکند.
- شخصیت جذاب دیگری که توجهام را جلب کرد، «بِرنیش» است. دوست دارم از او هم کمی بگویید.
برنیش، نمادی از انسانهایی است که به حیوانات به چشم غنیمت و اموالشان نگاه میکنند. او اورستِ منحصربهفرد و خاص را فقط برای منافع خودش میخواهد. قصد دارد او را اسیر کند و به همهی دنیا ثابت کند که یتیها وجود دارند. در بخشی هم میگوید: «زنده یا مرده، باید یتی را داشته باشم!» و بهخوبی معلوم است که زندگی اورست برای او بیاهمیت است و صرفاً میخواهد خودش را به مردم ثابت کند. تعقیب یتی، باعث میشود تا درنهایت او متوجه شود که همهی موجودات و آفریدههای خداوند، روح و احساس دارند. قلب او نیاز به نوری داشت تا روشن شود و اورست، نور قلب او شد.
- وقتی صحبت از یتیها میشود، ذهنها به سمت همان قصهی همیشگی برف و کوه و انزواطلبیشان میرود. اما انیمیشن شما اینطور نیست. شاید کلیشهای باشد، اما بهنظرم بهمعنای واقعی کلمه این انیمیشن جادویی است! بازخورد تماشاگران چهطور بود؟
از تعریفتان ممنونم. باید بگویم موافقم که جادو، بخشی از اورست است. وقتی نوشتن فیلمنامه را شروع کردم، از زیباییهای جادویی و طبیعت سحرانگیز چین چیزی نمیدانستم. تمام اطلاعاتم از چین، به دیوار چین و لشکر سربازهای سفالین آن محدود میشد. اما حالا میدانم که چین و تاریخ آن، سرزمین جادوها و خیالهاست. کوهستان زرد، منطقهی منحصربهفردی است که هرکسی را مسحور زیباییهای خودش میکند. رودخانهها و آثار باستانی بینظیر چین، این سرزمین را به کشور افسانهها تبدیل کرده. خوشحالم که توانستم بخشی از این زیبایی را در اورست بهتصویر بکشم.
اولین نمایش ما در جشنوارهی تورنتو بود و باید بگویم از استقبال تماشاگران غافلگیر شدم. در انتهای انیمیشن میتوانستم همزمان صدای خندهها و اشکهای ناشی از احساساتیشدن آنها را بشنوم. خوشحالم که اورست دوستان زیادی دارد.