خوب است در اینروزها که به استقبال شب یلدا میرویم و موسم قصهگویی است، به سراغ او برویم. یکی از پرمخاطبترین آثار او مجموعهی سهجلدی «پهلوان گودرز» است که بهتازگی جایزهی کتاب سال استان قزوین را هم کسب کرده است.
پهلوان گودرز تا حالا چه جایزههایی گرفته؟
این چهارمین موفقیت مجموعهی رمانهای پهلوان گودرز یا بهقولی اثری با سه بخش (تریلوژی یا سهگانه) حماسی من بود. پیشتر در همان هشتسالی که منتظر چاپشدنشان بودم؛ در بخش رمانهای چاپنشدهی جایزهی ادبی اصفهان در سال ۱۳۸۸، حائز مقام سوم شدند و بعد از چاپ در سال ۱۳۹۶ در فهرست بیست وششم کتابهای برگزیدهی لاکپشت پرنده قرار گرفتند. سپس بهعنوان کتابهای مناسب برای نوجوانان از طرف سازمان برنامهریزی آموزشی رشد برگزیده شدند و در آبانماه ۱۳۹۸ هم در دومین آیین انتخاب کتاب سال قزوین، بهعنوان کتاب برگزیده در حوزهی ادبیات نوجوان انتخاب شدند.
این مجموعهی سهجلدی دربارهی پهلوانیهای گودرز است یا داستان دیگری دارد؟
ادبیات بهنوعی نجاتبخش من بود؛ جهانهایی که نویسندگانِ بزرگِ پیش رویم میگشودند، برایم همیشه پر از شگفتیهای بیپایان بود. چه بسا اگر در ادبیات نشانهای از رهایی نمیدیدم؛ پیش از اینها در گردابهای رنج وتاریکی غرق میشدم. من عاشق طیف عظیمی از هنرها وادبیات شدم. از همان نوجوانی، از همان کتابخانهی مسجد سرِ کوچهی ما، از همان صحنهی تاریک نمایش که در آن تمرین تئاتر میکردیم و... گودرز شاهنامه هم به همین صورت پیدا شد و در من نسج گرفت از همان کتابهای کوچک که از همان مسجد قدیمی و همان کتابدار مهربان و صمیمی به امانت میگرفتم. گودرز برای من شمایل پهلوانی بود از تبار رستم که ماهیت آن هنوز شکل نگرفته بود و در اثر آزمونهای بسیار شکل گرفت و بهصورت سه رمان درآمد. تبار رستم از گودرزیان بود و پیشینهاش به پارتیان میرسید که پسزمینهی پادشاهان اشکانی بودند. رستم نیز از تبار پارتیان بود و از خاندان گودرزیان. دراین مجموعه، بعد از مرگ رستم، پهلوانی به نام گودرز ظهور میکند که میخواهد جای او را در ذهن مردم رنجکشیدهی ایران باز کند ولیکن باید سفری را در پهنههای مختلف رؤیا، کابوس، یاد و فراموشی وعاقبت سایههای تاریک روح و روان خودش آغازکند تا بهنوعی خودآگاهی نائل آیدکه به شناخت خود برسد.
چرا گودرز را انتخاب کردید؟ چرا سیاوش یا سهراب نه؟
زمان هرسه رمان بعد از دوران حماسی شاهنامه و در دوران پادشاهی بهمن، پسر اسفندیار است. این ماجراها در تخیل من شکل گرفته و مابهازای بیرونی و شاهنامهای ندارد. گودرز بهنوعی خلاصه شده و عصارهی همین پهلوانان و سفر قهرمان و مواجههی او با تردیدهایش است. سفر میکند، زخم بر میدارد، شکنجه میشود، آسیب میبیند تا هویت خود را بازیابد. با شکلهای مختلف اهریمن جدال میکند و آزمونها را یکییکی پشت سر میگذارد. بهنوعی در گودرز تمام آن پهلوانان اسطورهای زیست میکنند و گودرز نماد و سمبلی از تمامی این عملکردهاست.
در نوجوانی هم اهل خواندن کتابهای تاریخی بودید؟
بخشی از علایق من خواندن کتابهای تاریخی بود. زندگی شخصیتهای تأثیرگذار تاریخ، شاهنامه، حکایات تاریخی و متون کهن فارسی. درهمان اوان نوجوانی و حتی کودکی، عاشق داستانهای شاهنامه بودم و داستان ضحاک ماردوش تأثیر عجیبی بر من گذاشت که هنوز از خاطرم زدوده نشده است. با انتخابِ رشتهی مهجورِ مرمت آثار تاریخی و نهایتاً موزهداری بود که رفتن من به سمت تاریخ شدت گرفت.
من از طریق اشیا باستانی و هنری وارد گود شناخت تاریخ شدم تا افسانههای سرزمین خودم را بهتر بشناسم. از قصههای شب رادیو که بیصبرانه منتظر شنیدنش بودم با آن موسیقی سحرکننده ابتدایش که از ساختههای «کورساکوف» بود و هرشب ساعت ۱۰پخش میشد و بعد ترانههای خیام، عالیقاپو، مسجد جامع، گذرهای تنگ و کوچههای آشتیکنان. از نقاشیهای قهوهخانهای و نقوش قالی گرفته تا دیدن کتابهای نقاشی از نقاشان بزرگ با همان چشمهای نوجوانی از «سزان مونه»، «مانه»، «دالی»، «مگریت» و...، تنها تنها و تنها تسکین من بودند.
به نوجوانهایی که این گفتوگو را میخوانند وعدهی چه کتاب جدیدی را میدهید؟
مجموعهداستانی برای کودکان در مؤسسهی فرهنگی و هنری ارغوان زیر چاپ دارم از برادر و خواهری به نام ارغوان وکیوان که سعی میکنند زیستن را با شیوههای خاصی تجربه کنند.
قرار است دو داستان از من، همراه با داستانهایی از نویسندگان حوزهی نوجوان بهصورت مجموعهداستان در انتشارات مدرسه به چاپ برسند. نام این داستانها که در قالب دو مجموعهی جدا چاپ خواهند شد «تک خال» و «آینهها» هستند.
منظومهی عاشقانهی فرهاد وشیرین و بافقی را هم به نثر برگردان کردهام که در روزهای آینده در نشر پیدایش، چاپ و عرضه خواهد شد.
مجموعهی قصههای شب در انتشارات سایهگستر و چند رمان و مجموعه داستان در حوزهی ادبیات فانتزی، تاریخی و حماسی برای نوجوانان هم در دست چاپ دارم که بهتر است تا زمان ظهور آنها در عرصههای حضور، نامی از ناشرانشان نبرم.
- ناخنک کتاب
قبل از اینکه چاه مانند دهان اژدهایی گرسنه از هم باز شود؛ فکر کرد دیگر مرده است. برق تیغها را که دید؛ چشمانش را بست. صدای نعرهای را شنید که از قعر چاه میآمد و بهدنبالش صدای شیههی اسبی که تمام دشت را پر کرده بود. چاه درحال بلعیدن او بود.
به خود گفت: من که رستم نبودم! من گودرز بودم.
خون از بدنش جاری شد.
دوباره گفت: من نه برادری داشتم، نه نابرادری. اما نابرادری بسیار دیدم!
نمیدانست اینها را به که میگوید. همینطور که تیغها در بدنش فرو میرفتند و از دهانش خون میآمد؛ کلمات خونینی را دید که روبهرویش ظاهر شدند.
بخشی از کتابهای
پهلوان گودرز و دیو فراموشی
نویسنده: مجید شفیعی
ناشر: مؤسـسهی فرهنگی منادی تربیت
تلفن: ۸۸۹۳۱۸۵۲
قیمت دورهی سهجلدی: ۳۶هزار تومان