فکر میکردم که این شب، مثل ورزشکاری در دوی صدمتر المپیک است که رسیدن به خط پایان را به شکل حوصلهسربری طول داده و با این حال بهطور ناعادلانهای بین مردم محبوبیت دارد!
چند سال بعد، وقتی دیگر نام تیمی که در سال ۱۹۶۴ میلادی مدال طلای والیبال بازیهای آسیایی را برده بود برایم اهمیت نداشت و بهشدت تحتتأثیر ادبیات فانتزی بودم، نظرم دربارهی شب یلدا تغییر کرد.
آن زمان یلدا، اتفاقی جادویی در تقویم بشریت بهنظرم میرسید که پیرزنی جادوگر با صدای ترسناکش وِرد خوانده تا کش بیاید و دراز شود. مطمئنم بودم اگر یلدا را تا صبح بیدار بمانم، میتوانم بهلطف آن قدرتی خارقالعاده به دست بیاورم!
اما امسال که میدانم باید یلدایم را درون خوابگاه و کیلومترها دورتر از خانه بگذرانم، میدانم شب یلدا فرصتی است تا لحظاتی مشکلاتمان را از یاد ببریم، در کنار هم جمع شویم و قبل از آنکه دیر شود حضور هم را احساس کنیم و به خودمان یادآوری کنیم که چهقدر همدیگر را دوست داریم.
سیدمحمدصادق کاشفی مفرد از کرج
عکس: آریا دلیری از تهران