به گزارش همشهری آنلاین به نقل از ایرنا، اثبات اینکه آیا به راستی جغرافیا و بستر وقوع حوادث شاهنامه کهگیلویه و بویراحمد بوده کار سختی است زیرا به سختی میتوان مستنداتی برای آن ارائه کرد.
علاقه مردم لر به شاهنامه فراتر ازحد تصور است آنچنان که نوربخش احمد زاده آموزگار قصههای فراموش شده ایران میگوید: با اینکه زادگاه فردوسی در خراسان است اما گویی روح فردوسی در بین اقوام لر است. لرها شاهنامه را نمیخوانند لرها با شاهنامه زندگی میکنند.
وی ادامه داد: در زندگی لرها، بختیاریها و زاگرس نشینان به ویژه زاگرس میانی با نامهای شاهنامهای روبرو هستیم. سوگها و جشنها بسیار متاثراز شاهنامه است. در عزای سهراب وقتی خبر مرگ او را به تهمینه میدهند تهمینه گیسهای (پَلهای) خود را میبرد. صورتش را میخراشد و جامه خود را چاک میکند. هماهنگونه که پیشتر در فرهنگ لرنشینها بوده که وقتی جوانی را از دست میدادند اسبی را کتل میکردند و تفنگ و وسایل متعلق به او را بر اسباب میگذاشتند و شیون و زاری میکردند.
این محقق خوزستانی در حوزه شاهنامه گفت: لرها حتی در قسمهایشان هم از شاهنامه تأثیر گرفتهاند. به تش (آتش) انگشت (آتش قرمز) به شیر مادر، روح مردگان سوگند یاد میکنند که بخشی از این علاقه تاریخی است و بخشی در اسطورهها بوده است.
واژههای لری در شاهنامه
اما به راستی علاقه مردم این خطه از کشور به شاهنامه از کجا نشات میگیرد. آیا میتوان ادعا کرد جغرافیای شاهنامه همان کوهها، دشت و جنگلهایی است که ما امروز از آن به عنوان کهگیلویه و بویراحمد یاد میکنیم؟
یوسف نیکروز محقق واستاد دانشگاه یاسوج در مقالهای با عنوان «بررسی چند واژه لری منطقه کهگیلویه و بویراحمد در شاهنامه فردوسی» بر این باور است: در شاهنامه فردوسی که گنجینه بسیار غنی و پر بار زبان فارسی است، واژههایی به لهجههای مختلف محلی وجود دارد که در اغلب فرهنگهای عمومی و تخصصی شاهنامه، نه به دقت ریشه شناسی شده و نه معنای درستی متناسب با مفهوم بیت از آنها داده شده است که این امر باعث ابهام و دشواری در فهم برخی ابیات شده است.
آنچنان که وی گفته است گاهی شاهنامه شناسان به ظن خود تغییرات کوچکی در این کلمات ایجاد کردهاند و یا کلمات دیگری جایگزین اصل آن کردهاند اما با این حال کلمات جایگزین باز هم با بیت و محتوای آن همخوانی ندارد. در نتیجه در ترجمه و تفسیر این ابیات از معنای این کلمات چشم پوشی میشود و یا در کل جمله بر اساس حدس و گمان معنایی برای آن در نظر گرفته میشود.
نیکروز در پژوهشی که انجام داده تعدادی از کلمات در ظاهر مبهم شاهنامه را احصا کرده است؛ کلماتی که برخی هنوز در زبان لری هم کاربرد دارد و برخی نیز استفاده نمیشوند اما در زبان که لری کاملاً با مسما و معنادار هستند و وقتی به درستی ترجمه میشوند آنگاه کاملاً پر مغز و معنا میشوند و به خوبی در میان ابیات شاهنامه در جای خود مینشینند.
وی معتقد است در میان لهجههای مختلف ایران، لهجه لری کهگیلویه و بویراحمد، قرابت و پیوندی بسیار نزدیک با فارسی میانه و فارسی امروزی دارد.
اما نه فردوسی انسانی بوده که صرفاً برای جور شدن قافیه کلمهای به کار ببرد و نه کلماتی که استفاده کرده دم دستی بودهاند. بلکه کلمه و یا اصطلاحاتی بودهاند که دنیایی از تاریخ و فرهنگ در پشت آنها نهفته است که نه فردوسی و نه هیچکس دیگر بدون آشنایی به زیست بوم و فرهنگ نهفته پشت این کلمات و اصطلاحات نمیتوانسته از آنها استفاده کند.
اشتراکات زمینه تعلق خاطر به شاهنامه
البته تاکنون پژوهشی در این زمینه انجام نشده که بتواند به صراحت وقوع بخشی از رویدادهای شاهنامه در کهگیلویه و بویراحمد را رد و یا تأیید کند. آنچه مسلم است مردمان این استان در جغرافیای سختی زندگی کردهاند و انواع و اقسام خطرات زندگی آنها را تهدید کرده است؛ چالشهایی که شخصیتهای شاهنامه هم با آن روبرو بودهاند. همین نیز میطلبیده که مردمانی شجاع، جنگجو و استوار باشند. تمامی خصلتهایی که در پهلوانان شاهنامه بوده و همین نیز باعث تعلق خاطر مردمان این جغرافیا به شاهنامه شده است.
تعلق خاطری که باعث شده هر ایلیاتی در سیاه چادر خود در کنار قران، یک شاهنامه داشته باشد. برای انتخاب نام فرزندا به آن تفأل بزند و در موقع قشون کشی و یا حتی نجات افراد شاهنامه بخواند.
عشایر به شاهنامه مسلح شدند
میرزا فتاح گرمرودی حاکم زمان محمد شاه قاجار گفته است شغل مردم منطقه شاهنامه خواندن است و اطفالشان پس از ختم قرآن، شروع به خواندن شاهنامه میکنند.
یا کتاب عشایر مرکزی ایران تألیف جواد صفی نژاد گفته شده رضا شاه عشایر را به سلاح شاهنامه مسلح کرد و در سال ۱۳۱۲ تا ۱۳۲۰ دستور منع شاهنامه خوانی در ایلات و عشایر صادر شد و شاهنامه برای عشایر آنچنان ارزشمند بوده که یکی از بزرگان بر سر حفظ آن در درگیری با امنیهها کشته شد.
نکته جالب این است که شاهنامه در میان مردم این منطقه حرمت بسیار هم داشته است. مرحوم عطا طاهری در کتاب کوچ کوچ که حاصل تجربه نیم قرن زندگی وی در استان کهگیلویه و بویراحمد است بارها به نامهای مبارزان علیه دولت رضا شاه اشاره میکند که همگی شاهنامه خوانان قهاری بودند.
تأثیر شاهنامه بر فضای ذهنی افراد و ایلات
یا آنجا که کسی عذر خواسته و با آوردن بیتی از شاهنامه بخشیده شده است و یا سرگذشت خودش که هنگام جوانی قصد ازدواج داشته و مدام ابیات شاهنامه در پس زمینه ذهنش تکرار میشده و در هنگام تصمیم گیری خود را با رستم و داستانهایش مقایسه میکرده است.
در واقع مرحوم طاهری به واسطه نخبگی و فرهیختگیاش توانسته به خوبی ابتدا فضای ذهنی خود به عنوان یک جوان تحصیل کرده و آگاه عشایر و بعد هم فضای ذهنی حاکم بر جامعه ایلیاتی آن زمان و تأثیر شاهنامه در زندگی و تصمیمات ایلی و افراد را نشان دهد.
شاهنامه خوانی لری
رئیس انجمن شاهنامه شناسی کهگیلویه و بویراحمد هم گفت: جغرافیای اتفاقات شاهنامه عمدتاً در شمال شرق ایران، سیحون، جیحون، کابل، افغانستان و سمنگان است. در شاهنامه با اینکه نام خوزستان، اهواز و فارس آمده، اما نامی از کهگیلویه و بویراحمد به عنوان مکانی که در آن اتفاقی افتاده، برده نشده است.
فیروز حسنی افزود: آنچه در کهگیلویه و بویراحمد است مانند، چشمه بشور، تل خسرو، چشمه میشی، بیژن و برد شاه به قسمت اسطورهای شاهنامه بر میگردد اماخاستگاه اسطوره مثل تاریخ نیست که منطقه وجغرافیای تاریخی آن را در بیاروریم. تبدیل آن به تاریخ کار مشکل، بسیار تخصصی و فنی است.
وی ادامه داد: ممکن است یک قسمت تاریخی با زدودن ممیزات و مشخصات فیزیکی تبدیل به اسطوره شود. اسطورههای هر ملتی آرزوهای ملت و یا پاسخ پرسشهای بی پاسخ بشر است. بشر گاهی پرسشهای خود را با پاسخهای اسطورهای پاسخ میدهد و خود را آرام میکند. بعد هم قسمتهای اسطورهای و شاید تاریخی را در فیزیک زندگی خود تداعی میکند و در جغرافیا، تاریخ و زندگی فیزیکی و فردی خود وارد میکند.
حسنی گفت: مردم این استان به دلیل اینکه با شاهنامه ارتباط و انس داشتند نام اسطورهها را در زندگی فردی خود تداعی کردند. البته آنچه ما به عنوان اسطوره مطرح میکنیم ممکن است خاستگاه تاریخی قبل از اشکانیان، هخامنشیان، عیلامیها و حتی قبلتر هم داشته باشد اما نه کامل میتوان آن را رد کرد و نه پژوهشی اتفاق افتاده که آن را اثبات کرد.
وی بر این باور است نباید تعصبی برخورد کنیم که شاهنامه مربوط به جغرایای ماست. شاهنامه مربوط به فرهنگ و منش ایرانی است بیشتر نگاه فرهنگی، زندگی، نمادها و نمودهای فرهنگی ایران را تداعی کرده است و به دنبال بررسی تاریخ ایران نبوده که حالا ما آن را ارجاع تاریخی بدهیم و بعد هم تعصبات طایفهای و ایلی و استانی کار کنیم.
حسنی افزود: نه در شاهنامه و نه در پژوهشهای میدانی نمیتوانیم اثبات کنیم که شاهنامه در جغرافیای استان اتفاق افتاده است برای بررسی آن باید درباره ایران بزرگ و فرهنگی نه ایران سیاسی تحقیق کنیم. آنچه برای ما مهم است عمل به خاستگاه فرهنگی ایران است.