تاریخ انتشار: ۱۷ فروردین ۱۳۸۷ - ۰۶:۲۹

زهرا آران: ایده نمایشگاه عکس چشم درون، با سه چشم‌انداز شکل گرفت؛ شعر معروف «چشم دل باز کن که جان بینی/ آنچه نادیدنی است، آن بینی» و این جمله که می‌گوید:‌ «بسیاری از مردم نگاه می‌کنند اما عده کمی می‌بینند.»

نام سراینده و گوینده این دو را به یاد ندارم اما می‌دانم سومی، تئوری معروفی از هانری کارتیه برسون است که می‌گوید: ‌«عکس ماندگار در لحظه‌ای گرفته می‌شود که کار چشم (نماینده کمپوزیسیون و زیبایی شناسی)، مغز (نماینده تفکر و اندیشه) و دل (نماینده احساسات و عواطف بشری) با یکدیگر در کسری از ثانیه، موقع گرفتن عکس انطباق پیدا می‌کند.»

 اتفاقات متفاوت و متعددی در این نمایشگاه نه چندان کوچک رخ داده که قانعتان می‌کند نه تنها این سه دیدگاه درباره نمایشگاه نمود پیدا کرده، که بعد از دیدن همه گالری‌های موزه به این نتیجه خواهد رسید که سیف‌الله صمدیان بیش از آنکه آخرین اتفاق مهم تجسمی سال 86 را به لحاظ هنری مدیریت کرده باشد، تمام زوایای آن را در ذهنش معماری کرده است!

بالاخره مجسمه‌های دوسالانه مجسمه‌سازی از موزه هنرهای معاصر تهران بیرون رفتند و آخرین رویداد تجسمی موزه، با یکی از جالب‌ترین مجموعه‌های عکس عکاسان ایرانی و خارجی کلید خورد.

پیش از آنکه درد همه گیر نمایشگاه‌های تجسمی به چشم بیاید (نمایش آثاری که بارها به روی دیوار نمایشگاه‌های مختلف رفته‌اند) چیدمان مجموعه عکس‌ها جلب نظر می‌کند. به این ترتیب که ابتدا آثار عکاسان پیشکسوت و میهمانان قرار گرفته  و بعد آثار جوان‌ترها تا بتواند کنجکاوی بیننده را برانگیزد  و سه طبقه به‌دنبال خود بکشد!

«چشم درون» با آثار نیکول فریدنی آغاز می‌شود که فرهنگ، آداب و رسوم و طبیعت ایران را از لنز دوربینش عبور داده است. کسی که صمدیان درباره کارهایش می‌گوید:‌ «اهمیت کارهای فریدنی در اینجاست که وجب به وجب ایران را گشته و عکاسی کرده است تا در زمره معدود کسانی قرار بگیرد که آدم با شنیدن نامش به یاد ایران می‌افتد!»

بعد، عکس‌های محمدرضا جوادی روی دیوارها نصب شده تا اگر ارگ بم و کنگره‌هایش را در شب ندیده‌اید، این تجربه را هم به داشته‌های بصری‌تان اضافه کنید؛ البته بدون در نظر گرفتن این مسئله هم، سایه روشن‌های آثار جوادی به اندازه کافی جذاب هست که مخاطب را برای دقایق طولانی پای عکس‌ها نگاه دارد.

به هرحال «چشم درون»، بعد از عکس‌های وهم‌آمیز مجید کورنگ بهشتی، به فتوآرت‌های ریکاردو زیپولی ایتالیایی می‌رسد. چیزی که عکس‌‌های او را مهم می‌کند، جهان‌بینی‌ خاص زیپولی است؛ او در دانشگاه کافوسکاری، زبان و ادبیات فارسی تدریس می‌کند و علاقه شدیدی به بیدل دارد و بسیاری از شعرهای این شاعر سبک هندی را  نیز ترجمه کرده است. توجه و عنایت او به بیدل تا آنجاست که در کنار هر کدام از عکس‌هایش، شعری از بیدل را نیز نوشته است.

دوستداران و علاقه‌مندان شعر کلاسیک، مستحضرند که سبک هندی به لحاظ تکنیک و محتوا آنچنان عمیق است و مشکل فهمیده می‌شود که خواننده بدون کتب مرجع، قادر نیست مضامین شعرها را درک کند؛ به‌نظر می‌رسد این مسئله به همراه سبکی که زیپولی در عکس‌هایش به کار برده و در آنها دخل و تصرف کرده، باعث شده آثار او، پیچیده و تا حدودی آمیخته به فلسفه شود. اما رنگ‌ها و شفافیت تصاویر به گونه‌ای است که کمتر کسی می‌تواند در برابر وسوسه لمس عکس‌های او مقاومت کند و همین عامل باعث می‌شود بیننده با توجه به آنچه در کنه عکس‌هاست، به دیدن ادامه دهد و یک گالری را بادقت تماشا کند.

تا اینجا عکس‌های میهمان، مخاطبان را متعجب می‌کند و از اینجا به بعد، بخش اصلی، مهم و چالش‌برانگیز نمایشگاه شروع می‌شود. «یک تاریخ: عکاسی ایرانی»، به کمک 200 عکاس ایرانی، عکاسی ایران را از دوره قاجار تا امروز دوره می‌کند.

حقیقت این است که این بخش به سختی محل مناقشه قرار می‌گیرد چراکه عکس‌ها از طرفی گیرایی خاص و عجیبی دارند و به‌دلیل اجتماعی بودنشان، به سرعت با مخاطب ارتباط برقرار می‌کنند و از طرف دیگر، او را کلافه و حتی گاهی دچار سردرگمی می‌کنند؛ مثلا یکی از نقدهای موجود به نمایشگاه این است که چرا باید عکس‌هایی که چندین و چند بار در نمایشگاه‌های مختلف به نمایش گذاشته شده‌اند، در این نمایشگاه هم حضور داشته باشند؟

 درحالی‌که بزرگ‌ترین- و به باور بعضی مهم‌ترین- اتفاق تصویری سال که عکس محور بود، پاییز امسال در خانه هنرمندان برگزار شد و مجموعه‌ای از عکس‌های متفاوت با موضوعات و تکنیک‌های گوناگون را به نمایش درآورد؛ حالا در کمال تعجب، برخی از همان عکس‌ها در این نمایشگاه هم دیده می‌شوند! به‌عنوان مثال، عکس‌های مراسم پیر شالیار، نه تنها به راحتی از اینترنت قابل دیدن است، بلکه دست کم در دو نمایشگاه دیگر هم روی دیوار قرار گرفته یا مثلا بسیاری از عکس‌های عاشورایی نیز با همین چالش روبه‌رو است یا حتی اثر عکاسانی که قبلا نمایشگاه فردی داشته‌اند هم در میان عکس‌ها دیده می‌شود.

این اتفاق، البته برای آنها که رویدادهای تجسمی را به ندرت دنبال می‌کنند، محسوس نیست اما حوصله باقی بینندگان را - که اغلب، حرفه‌ای‌ها یا دانشجویان پیگیر عکاسی هستند- سر می‌برد و باعث می‌شود گالری را با قدم‌های سریع‌تری پشت سر بگذارند. البته سیف‌الله صمدیان، دبیر نمایشگاه «چشم درون» در این‌باره می‌گوید:‌«اصلا قرار نبوده که عکس‌ها تکراری نباشد.

 آثار، تاریخ ایران را نمایش می‌دهند. این عکس‌ها در کمتر از شش ماه و به واسطه کار و رابطه با عکاسان مختلف و دسترسی به کلکسیون شخصی آنها جمع‌آوری شده تا عکس‌های ماندگار را در کنار هم جمع کند.»اما از این آفت که بگذریم، منظر دیگری از عکس‌ها جلب توجه می‌کند و آن، تنوع و تفاوت نگاه در بخش عکس امروز است. در یک نگاه کلی، این بخش، دو دسته عکس را به نمایش گذاشته است: عکس‌هایی که وفادارانه آنچه در خارج وجود دارد را روایت کرده و آثاری که دخل و تصرف در آنها قابل تشخیص است.

عکس‌های رئال «چشم درون» بی‌نهایت متنوع‌اند. در این مجموعه هم می‌توانید عکس‌هایی را  از پشت صحنه فیلم‌ها ببینید (ناصرالدین شاه؛ آکتور سینما، اثر میترا محاسنی)، هم عکس‌هایی از صحنه‌های تئاتر (خنیاگر، اثر مجید خمسه؛ شهرزاد و هفت قصه، اثر شکوفه هاشمیان) و هم شکار لحظه‌های به یادماندنی از طبیعت بی‌جان و جاندار؛ عکس‌هایی که حاصل تجربه، ذکاوت و سفرهای فراوان عکاسان است.

 نمونه‌های خوب این دسته، عکس‌هایی است که در جنگ گرفته شده یا اثر بهمن پارسا که از دو اسب سیاه و سفید عکس گرفته درحالی‌که سرهای یکدیگر را در آغوش گرفته‌اند یا مثلا اثر محمد کاشفی که مادیان و بچه‌اش را در میان مرداب و درختان بلند مرتبه به لنز دوربینش راه داده است، نمونه‌های خوب دیگر، عکس‌های افشین بختیاری، لادن رضوانی یا سعید بهروزی است که طبیعت ایران را در رنگ‌ها و جغرافیاهای مختلف به تصویر کشیده‌اند.

اما دسته دوم آثار روی دیوار گالری‌های موزه هنرهای معاصر تهران، به لحاظ محتوا و فرم کاملا متفاوت از دسته نخست هستند. این عکس‌ها که بیشتر به فتو آرت شبیه‌اند، یا توسط عکاس فضاسازی شده‌اند یا او (عکاس) اثر را در جهت معنایی که می‌خواسته به مخاطب القا کند، تغییر داده است. البته مجزا کردن این دو کار از هم برای غیرحرفه‌ای‌ها مشکل و گاهی غیرممکن است اما خیلی اهمیت ندارد چون مهم این است که در اینجا، عکاس از راوی واقعیات خارجی به آفریننده تبدیل می‌شود.

کارهای مهرداد عسگری طارمی (در این عکس، هیکلی پوشیده در تورهای قرمز رنگ در وسط صخره‌های طبیعی ایستاده است)، مریم خوانساری (که پارچه‌های سفید در انبوهی از سیاهی را به تصویر درآورده است) یا رومین محتشمی (با عکسی از تختی در میان پرهای بالش و تور سفیدی که در فضا معلق است) نمونه‌های تقریبا خوبی در عکس‌های دسته دوم نمایشگاه به حساب می‌آیند.به هر حال، همین عکس‌ها نشان می‌دهد، نمایشگاه فرصتی برای مخاطب فراهم کرده تا نگاه نکند بلکه بادقت ببیند!

سرگرم کننده‌تر از این دو دسته، بخش تاریخی نمایشگاه است که به نمایش عکس‌های دوران قاجار، پهلوی و مشروطه اختصاص یافته چون بسیار واقعی‌تر از آن چیزی است که همیشه در فیلم‌های مربوط به آن دوران دیده‌ایم؛ به‌خصوص که تعداد قابل توجهی از عکس‌ها به زنان دوران قاجار و پهلوی می‌پردازد. تنها نکته تاسف‌آور این است که هیچ‌کس نام خالق آثار این بخش را نمی‌داند.

آخرین چیزی که از «چشم درون» نمایشگاهی سنگین، پربار و متفاوت می‌سازد، گالری 9 موزه هنرهای معاصر تهران است چون منتخب عکس‌هایی از ویلیم فوکس تالبوت، نادار، آگوست ساندر، آلفرد استیگلیتز، آنسل آدامز، جولیا مارگارت کامرون، ادوارد استایکن، لویس هاین، مارگرت بورک- وایت، من ری و واکر اوانز را نمایش داده که تا پیش از این شناسنامه تصویری نداشتند.