همشهری آنلاین- رسول بهروش: روز پنجشنبه در سطحی وسیع شایعه کردند علی پروین دچار حمله قلبی شده و در بیمارستان جان سپرده است. شایعه را آنقدر دست به دست چرخاندند که پیرمرد مجبور شد ویدیو بدهد و اعلام کند زنده است؛ شبیه همان کاری که چندی پیش بندهخدا جلال پیشواییان انجام داد و بعد از انتشار خبر درگذشتش حتی در رسمیترین خبرگزاریهای کشور، به صورت تصویری اعلام کرد هنوز در قید حیات است و نفس میکشد. شاید کشور ما یکی از معدود سرزمینهای دنیا باشد که در آن زنده بودن آدمها «خبر» است و نیاز به سند دارد، نه مرگ آنها! وقتی ما میتوانیم جلال، این بدمن نوستالژیک و فراموششده فیلمفارسیها را در آلمان پیدا کنیم و زودتر از حضرت عزراییل بکشیم، دیگر تکلیف جمشید مشایخی دم دست که روشن است؛ بینوا تا وقتی جسم خستهاش را زیر خاک نبرد، هزار مرتبه ناچار شد شایعه مرگش را تکذیب کند و البته که هر بار از عمق جان غمگین میشد، وقتی این اشتیاق کور و بیمارگونه را برای استقبال از فقدانش میدید.
سازندگان شایعه مرگ پروین اما وضعشان خرابتر از این حرفهاست. اگر فرض کنیم شایعه درگذشت سایر ستارهها در دوران «بیخبری» منتشر میشد و قصد از تولید آنها صرفا سرگرمی و گرفتن لایک و کلیک بود، این داستان در روزهای جاری مصداق ندارد. این روزها از در و دیوار مصیبت و بدبختی و نگرانی میبارد و رسانهها آنقدر گیج و مبهوتاند که حتی خبر زلزله و سقوط هواپیما هم به چشم نمیآید؛ پس دیگر چه مرگتان است که کنار این همه فاجعه واقعی، ضایعه قلابی هم میسازید و به خورد مخاطبان میدهید؟ درد و مرضتان چیست که بین این همه مصیبت حقیقی، سراغ آزار دادن علی پروین و هوادارانش میروید؟ که چه بشود؟ که به سلطان بفهمانید از زنده بودنش در عذابید؟ مگر جای شما را تنگ کرده؟ مگر مزاحمتان شده؟
چوب خط طاقت ما انگار پر نمیشود. این همه ناآرامی در منطقه، سقوط هواپیما و پرپر شدن جوانان نخبهاش، واژگونی اتوبوس و مرگ ۱۹ مسافر بیگناه، ادامه سیل مهاجرتها که حالا به دخترک مدالبگیر المپیکیمان هم رسیده... دیگر چه اتفاقی باید رخ بدهد که کمی با هم مهربانتر باشیم و حداقل جان هم را زودتر از ملکالموت نگیریم؟ میان این همه هیاهو، فقط یک مساله روشن است؛ کاری که ما میکنیم اسمش «زندگی» نیست. زندگی کردن مهارت است و خیلی از ما متاسفانه بویی از این هنر نبردهایم.