برای عدهای دیگر ماههای اول سال ایستگاهی در آغاز راه است. گروه اول از هوای لطیف بهاری نیرو میگیرند و تلاش میکنند گامهای اول را محکم بردارند، چون اعتقاد دارند که جدی و دقیق بودن از همان اول سال نقش مهمی در ادامه زندگی خواهد داشت.
گروه دوم آنهایی هستند که فکر میکنند هوای بهار خوابآور است و آدم را سست و بیحال میکند. مرحله اول سال برای آنها مرحلهای است که زیاد جدی و مهم به نظر نمیآید و آن را تعیین کننده نمیدانند.
ماجرای این دو گروه مثل ماجرای دو گروه از افرادی است که در فصل بهار به کوه و دشت و صحرا میروند.
گروه اول از همان ابتدای رسیدن به محدوده طبیعت، فعالیت برای شناختن بیشتر مناطق اطراف و انجام بعضی از کارهای ضروری را آغاز میکنند. آنها برای تفریح و استراحت به محدوده طبیعت می روند، اما این تفریح را هم به شیوهای متفاوت انجام میدهند. آنها پذیرفتهاند که برای گذراندن یک روز خوب در طبیعت باید ابتدا کارهایی را انجام داد و بعد از طبیعت لذت برد.
گروه دوم آنهایی هستند که فکر میکنند بعد از حضور در جایی مثل باغ، مهمترین کار استراحت است.
گروه اول حاضرند سختیها را تحمل کنند تا منظرههای متفاوتی را ببینند و برای خود روزهای متفاوتی بسازند؛ اما گروه دوم بیشتر به یک جای مناسب برای خوابیدن فکر میکنند. گروه اول چشمهایی باز دارند برای تماشا و تصاحب فرصتها و گروه دوم بیتوجه به ارزش زمان.
گاهی وقتها به نظر میآید که گروه دوم با چشمهای باز، ایستاده خوابیدهاند. میآیند و میروند و ظاهراً فعالیت دارند، اما نوعی تنبلی و خوابزدگی در کارهای آنها وجود دارد.
گروه اول در هر دو ماجرا باور دارد که ثانیههای اول به اندازه ثانیههای آخر مهم و تعیین کننده است و نباید آن را هدر داد؛ اما گروه دوم باور ندارد که این زمانهای به هدر رفته ارزش خاصی داشته باشد و به همین دلیل امروز را به هدر میدهد و به خیال جدی بودن در زمانهای بعدی متوقف میماند.
زمان تماشاگری است که کاری به این تصورها ندارد. زمان کار خودش را میکند و میرود و به هوای هیچکس متوقف نمیشود و به خاطر کسی به عقب بازنمیگردد. این ما هستیم که با او همراه میشویم، یا از او عقب میمانیم. راستی ما از کدام گروه هستیم؟