به گزارش همشهری آنلاین به نقل از مهر، جایزه «بهترین فیلم اول» از دوره سوم به ویترین جوایز جشنواره فیلم فجر اضافه شد و بخش «فیلمهای اول» مثل دیگر ارکان جشنواره در این سالها، هر چند وقت یک بار دچار تغییراتی شده است. سیمرغ این بخش که در دورههای اخیر عنوان «نگاه نو» برای آن انتخاب شده است، یک بار به فیلمهای اول و دوم تعلق گرفت، یک بار تنها به فیلمهای اول اختصاص پیدا کرد، یک بار آن را با بخش سودای سیمرغ تلفیق کردند، یک بار جایش را اضافه دیدهاند و کلاً از خیرش گذشتند و در مواردی هم نام آن را تغییر دادند! هر سال هم قوانین مربوط به آن تغییر پیدا کرده است.
گفتنیها درباره سیمرغ فیلمهای اول کم نیست به ویژه در دو سه ساله گذشته که چالش بازتعریف کارگردان «فیلماولی» و دوگانه پروانه «سینمایی یا ویدئویی» نیز رخ نمایی و حواشی این بخش را دو چندان کرده است.
نکته مهم اما این است که بر خلاف بیشتر جشنوارههای معتبر دنیا که برگزیدگان بخش فیلمسازان جوان، یا استعدادهای نو مورد حمایت ویژه مادی و معنوی قرار میگیرند تا استعداد آنها کشف و پرورش داده و روی پروژه بعدی آنها در بخش تبلیغات و… سرمایهگذاری میشود در معتبرترین جشنواره ما این استعدادهای بعد از مدتی فراموش میشوند و استعدادشان زیر تلی از معادلات پیچیده مدفون میماند، مگر آنکه سرمایهگذاری خود وارد گود شود و برمبنای محاسبات اقتصادی روی آنها «سرمایهگذاری» کند!
در واقع در این سی و هفت دوره برگزاری جشنواره فیلم فجر هنوز هدف اصلی از اضافه یا کم شدن این بخش مشخص نشده و گویا برای زینت بخشیدن به باکس نمایش آثار است. به این ماجرا باید این موضوع را هم اضافه کرد که سیاستگذاریها طی دورهها و دولتهای مختلف دچار تغییر و طبعاً این بخش هم در خلال این تغییرات دستخوش تحول هم شده است.
با همه این تفاسیر این بخش همچنان یکی از بخشهای مورد علاقه فیلمسازان جوان است. دو روز مانده به برگزاری آئین اختتامیه سیوهشتمین جشنواره فیلم فجر و اهدای سیمرغ بلورین بهترین فیلم بخش «نگاه نو» به یکی دیگر از کارگردانان بااستعداد سینمای ایران، مروری بر سرنوشت فیلماولیهایی داشتهایم که طی سالهای گذشته از دهه ۹۰ این توفیق را کسب کرده و در همان گام اول فیلمسازی، سیمرغ بلورین به آنها روی خوش نشان داده اما هریک سرنوشت متفاوتی پیدا کردهاند
در سی امین جشنواره فیلم فجر ارکان مختلف «فیلمهای اول» مورد قضاوت قرار گرفت به طوری که سیمرغ بهترین فیلم، بهترین کارگردانی، بهترین فیلمنامه، بهترین بازیگر مرد، بهترین بازیگر زن و بهترین دستاورد فنی هنری هم به فیلمهای این بخش تعلق گرفت. در همین سال بود که سیمرغ بهترین فیلم بخش فیلمهای اول به «گیرنده» به کارگردانی مهرداد غفارزاده و تهیه کنندگی محمد قهرمانی رسید؛ فیلمی که با مشارکت مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی ساخته شده بود.
در خلاصه داستان این فیلم آمده بود: «حاج صمد راننده وانت کارخانهای در شهرستانی دور افتاده و کوچک است که در پی اتفاقی مأموریتی مهم مییابد. او در حین انجام این مأموریت، با اتفاقات گوناگونی روبه رو میشود و بارها در تنگناهای دشوار انتخاب قرار میگیرد.»
مهرداد غفارزاده بعد از کسب این جایزه، «دریا، ماهی و پرنده» را ساخت که توانست جایزه بهترین فیلم «موندنس» و جایزه بهترین فیلم هیأت داوران نوجوان از سی امین جشنواره فیلم بینالمللی فیلمهای کودکان و نوجوانان را به خود اختصاص دهد اما نتوانست اقبالی در میان مخاطبان داشته باشد و در جشنوارههای داخلی هم روی خوشی به آن نشان داده نشد.
«دریا، ماهی و پرنده» اتفاقاً در سی و سومین جشنواره فیلم فجر در بخش «هنر و تجربه» هم به نمایش درآمد اما دستاوردی برای کارگردانش نداشت.
این فیلم درباره «نوجوانی ۱۷ ساله به نام احسان است که نه توانایی تکلم و نه توانایی شنیدن دارد بدون ارتکاب جرم در مرکز بازپروری نوجوانان بزهکار در یک منطقه محروم به سر میبرد. احسان چند بار تلاش به فرار از مرکز بازپروری میکند اما…»
محمد قهرمانی تهیهکننده «گیرنده» هم یک سال بعد «فرشتگان قصاب» را ساخت که در سی و یکمین جشنواره فیلم فجر به نمایش درآمد اما هیچگاه نتوانست رنگ اکران را ببیند تا آنجا که سازندگان این اثر تصمیم گرفتند «فرشتگان قصاب» را به تلویزیون ببرند. قهرمانی در همان سال در گفتگو با خبرگزاری مهر عنوان کرد: «با توجه به اینکه هدف اصلی سرمایه گذاران این فیلم سینمایی دیده شدن آن توسط مردم بوده و به بازگشت سرمایه آن توجه نمیکنند، ترجیح داده شد برای بهتر دیده شدن آن را در تلویزیون که دهها میلیون مخاطب دارد پخش کنیم. چرا که این روزها مردم با سینما آشتی نکردهاند و همین مسئله سبب میشود تا کمتر به سینما بروند.»
«فرشتگان قصاب» ماجرای گروهی صهیونیستی را روایت میکند که در قالب صلیب سرخ در افغانستان به قاچاق اعضای بدن میپردازند و در این میان دست به انفجارهای ساختگی میزنند.
البته دیگر فیلم او با نام «گامهای شیدایی» به کارگردانی حمید بهمنی هم در سال ۹۱ ساخته شد که بعد از گذشت چند سال بالاخره در سال نود و هفت به نمایش درآمد و تنها فروشی ۳ میلیون و ۵۰۰ هزار تومانی را برای صاحبان این فیلم به ارمغان آورد تا نام محمد قهرمانی را به عنوان یکی از شکست خوردههای عرصه اکران در چند سال گذشته ثبت کند.
در خلاصه داستان این فیلم آمده بود: «جولیا به خدمت ارتش ایالات متحده درآمده و تلاش دارد مدارکی که در حین انجام وظیفه در این کشور به دست آورده به دوست خبرنگار خود برساند. در جریان این اتفاقات یکی از پردههای سناریو آزادسازی عراق به تصویر کشیده میشود.»
در سیامین دوره جشنواره فیلم فجر رضا عطاران هم برای «خوابم میآد» سیمرغ بهترین کارگردانی را دریافت کرد. بازیگری که پیش از این امتحانش را در در عرصه فیلمهای طنز پس داده بود. او این بار کارگردانی و بازیگری را توأمان تجربه کرد تا فیلمش به یکی از آثار موفق این دوره از جشنواره تبدیل شود.
این فیلم که در ابتدا «هیچکس فرشته نیست» و «رضا هرگز نمیخوابد» نام داشت در سال ۹۱ توانست با اقبال مخاطبان مواجه شود و فروشی بالغ بر سه میلیارد تومان را رقم بزند. یکی از نکات جالب این فیلم حضور اکبر عبدی در نقش یک زن بود. عبدی سالها پیش در فیلم «آدم برفی» هم نقش آفرینی مشابهی را تجربه کرده بود که منجر به وقوع اتفاقات مختلف برای فیلم شده بود.
رضا عطاران بعد از «خوابم میآد»، «ردکارپت» را در سال ۹۲ و «دراکولا» را در سال ۹۴ ساخت که اولی در همان سال در سی و دومین جشنواره فیلم فجر به نمایش درآمد اما موفقیتی را برای رضا عطاران در این رویداد به همراه نداشت البته خودش در همان سال سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد را برای بازی در «طبقه حساس» دریافت کرد.
«ردکارپت» در اکران عمومی با اقبال مخاطبان مواجه شد اما «دراکولا» هرچند فروشی ۴ میلیاردی را تجربه کرد با این وجود با نارضایتی مخاطبان همراه بود چراکه آنها با تصور اینکه قرار است یک فیلم کمدی ببینند به سینماها کشانده میشدند اما در عمل، تصوراتشان با تعارض همراه میشد.
در این دوره از جشنواره، بخش فیلمهای اول نام «نگاه نو» به خود گرفت و برخلاف دوره پیشین تنها سه سیمرغ با نامهای سیمرغ بهترین فیلم، بهترین کارگردانی و بهترین دستاوردهای فنی هنری به آثار این بخش رسید که سیمرغ بهترین فیلم را بهروز شعیبی برای «دهلیز» دریافت کرد و سیمرغ بهترین کارگردانی را هادی مقدم دوست برای «سر به مهر» با خود به خانه برد.
«دهلیز» از شگفتیهای جشنواره سی و یکم بود که حضور متفاوت رضا عطاران در نقشی جدی را به همراه داشت فیلمی که بر محوریت قصاص است و داستان یک معلم زبان را روایت میکند که مدت هاست به دلیل یک نزاع خیابانی که منجر به قتل غیرعمد همسایه شده، در زندان به سر میبرد و انتظار حکم قصاص را میکشید.
«دهلیز» مسیر بهروز شعیبی را در عرصه کارگردانی هموار کرد تا آنجا که وی سه سال بعد یعنی در سال ۹۴ «سیانور» را ساخت؛ فیلمی که به برههای حساس از تاریخ ایران میپرداخت، این فیلم روایتگر ماجراهای سازمانی به نام مجاهدین خلق بود که رفته رفته با اختلاف درونی و انشعاب تبدیل به سازمانی تروریستی با رویکردهای عجیب و غریب شد، فیلمی که البته عاشقانهای هم در دل خود داشت و در عرصه فیلمسازی چند قدم جلوتر برای بهروز شعیبی محسوب میشد، همین فیلم بود که در آخرین سانس آخرین روز از جشنواره تحسین اهالی رسانه را برانگیخت اما در اکران عمومی آنچنان که باید دیده نشد.
شعیبی ۲ سال بعد «دارکوب» را با محوریت اعتیاد برای سی و ششمین جشنواره فیلم فجر آورد که حاصلش یک سیمرغ بلورین برای سارا بهرامی به عنوان بهترین بازیگر نقش اول زن و یک سیمرغ دیگر برای جمشید هاشم پور به عنوان بهترین بازیگر نقش مکمل بود.
شعیبی امسال هم «روز بلوا» را در سی و هشتمین جشنواره فیلم فجر دارد که آن را با سرمایه گذاری مؤسسه اوج ساخته است. این فیلم درباره درباره تخلفات مؤسسات مالی اعتباری و روایتگر داستان یک چهره معروف تلویزیونی است که برای خانواده اش مشکل مالی پیش میآید و دچار یک بحران میشوند و….
هادی مقدم دوست هم که در دوره سیویکم جایزه بهترین کارگردانی را برای «سر به مهر» دریافت کرد، سه سال بعد یعنی در سال ۹۴ یکی از اپیزودهای «هیهات»؛ این فیلم چهار اپیزودی را ساخت، فیلمی که نتوانست به آن دوره از جشنواره راه پیدا کند و البته با اعتراض صاحبانش هم مواجه شد تا جایی که از این اقدام با نام «بی مهری» یاد کردند. همین شد که اوج؛ سازمانی که سازنده فیلم بود در اقدامی قهری اعلام کرد به دلیل حضور پیدا نکردن این فیلم در بخش سودای سیمرغ، قصد ندارد «هیهات» را در جشنواره جهانی فیلم فجر به نمایش بگذارد و رونمایی از «هیهات» را به جشنواره مقاومت و هفته دفاع مقدس موکول کرد.
در خبرها هم اعلام شده بود که به رغم تحویل این فیلم به دبیرخانه جشنواره فیلم فجر، دبیر جشنواره فراموش کرده آن را به هیأت انتخاب بدهد و به همین دلیل، «هیهات» از حضور در این جشنواره بازماند. «هیهات» البته در اکران عمومی هم نتوانست اقبال مخاطبان را به همراه داشته باشد و در نهایت با فروشی معادل ۱۳۰ میلیون تومان از اکران کنار رفت.
هادی مقدم دوست هرچند در سال ۹۶ فیلمنامه «شعلهور» را به همراه حمید نعمت الله نوشت اما بعد از «هیهات» تجربه جدیدی را در عرصه کارگردانی رقم نزده است.
جشنواره سی و دوم را میشود سال موفقیت برادران محمودی دانست، در این دوره از جشنواره از سه سیمرغ اهدا شده به فیلمهای نگاه نو، ۲ سیمرغ نصیب «چند متر مکعب عشق» شد، این فیلم تندیس بهترین کارگردانی را برای جمشید محمودی و بهترین فیلم را برای نوید محمودی به دنبال داشت.
برادران محمودی ۲ برادر افغانستانی تبار هستند که چند سالی است در سینما و تلویزیون ایران فعالیت میکنند، گاه برای طلاییترین باکس تلویزیون سریال میسازند و گاه فیلمهای سینمایی آنها موفقیتهای داخلی و بین المللی را برای ایران و افغانستان به ارمغان میآورد.
یک پای ثابت آثار برادران محمودی هم روایت به حق محرومیتهای مهاجران افغانستانی است.
جمشید و نوید محمودی پس از «چند متر مکعب عشق» که به عنوان نماینده کشور افغانستان به اسکار در سال ۹۳ معرفی شد، فیلم سینمایی «رفتن»، «شکستن همزمان بیست استخوان» و «مردن در آب مطهر» را ساختند که اتفاقاً «مردن در آب مطهر» به سی و هشتمین جشنواره فیلم فجر راه یافته است.
نوید محمودی تهیه کننده این اثر در گفتگویی با خبرنگار مهر گفت: «این فیلم عاشقانه در ادامه عاشقانههایی است که درباره مهاجران افغان ساختهایم البته این بار یه یک موضوع جدید درباره مهاجرت توجه کردهایم که آن شرایط پذیرفته شدن مهاجران در اروپاست. یعنی آنها باید تن به برخی از مسائل برای پذیرفته شدن بدهند»
وحید جلیلوند را پیشتر با آن صدای خاصش در برنامههای تلویزیونی میشناختیم؛ مجری برنامههای تلویزیونی «روضه رضوان»، «ستاره زد سلام کن» و… و البته بازیگر غیاث الدین جمشید کاشانی در «نردبام آسمان» برای سی و سومین جشنواره فیلم فجر «چهارشنبه ۱۹ اردیبهشت» را آورد. هم او بود که تندیس بلورین بهترین کارگردانی را برای این فیلم دریافت کرد البته در همین سال سیمرغ بهترین فیلم این بخش هم به همین فیلم رسید.
این فیلم داستان مردی است که یک آگهی چاپ میکند و قصد دارد تا به یکی از نیازمندان به مبلغ ۳۰ میلیون تومان کمک کند؛ فیلمی که مدام شما را در مقام قضاوت قرار میدهد و باعث میشود خودتان را مدام در جایگاه نقش اولش بگذارید و از خودتان بپرسید اگر من جای او بودم پول را به چه کسی میدادم.
«چهارشنبه ۱۹ اردیبهشت» سال بعدش به جشنواره فیلم ونیز رفت و در ۴ نوبت به نمایش گذاشته شد و در نهایت توانست جایزه منتقدان بین المللی جشنواره را به خود اختصاص دهد.
وحید جلیلوند ۲ سال بعد «بدون تاریخ، بدون امضا» را در سی و پنجمین جشنواره فیلم فجر رونمایی کرد و توانست با آن سه سیمرغ بهترین کارگردانی، بهترین صداگذاری و بهترین بازیگر نقش مکمل مرد را شکار کند. همین فیلم در جشنواره ونیز هم توانست جایزه بهترین کارگردانی را برای او و جایزه بهترین بازیگر را برای نوید محمدزاده در بخش افقهای این رویداد به همراه بیاورد.
«بدون تاریخ، بدون امضا» به عنوان نماینده ایران به اسکار ۲۰۱۹ هم معرفی شد اما نتوانست به فهرست اولیه این رویداد سینمایی راه پیدا کند و دست ایران از کسب اسکار خالی ماند.
در دوره سی و سوم جایزه ویژه هیأت داوران هم به امیرحسین عسگری برای فیلم «بدون مرز» رسید؛ فیلمی بدون دیالوگ که معضلات جنگ را به چالش میکشید و اتفاقاً توانسته بود در بیست و هفتمین جشنواره بینالمللی فیلم توکیو جایزه بهترین فیلم بخش مسابقه فیلمهای بلند آسیایی را دریافت کند. فیلم در نهایت در «هنر و تجربه» به نمایش گذاشته شد.
امیرحسین عسگری نمونهای از فیلمسازانی جوانی است که بعد از جشنواره رها شد. او بعد از سال ۹۳ ساخت فیلمی را در کارنامه اش به ثبت نرساند این در حالی است که پیش از «بدون مرز» حضور موفقی در عرصه فیلم کوتاه هم داشته است.
سی و چهارمین دوره جشنواره فیلم فجر را میتوان «زمانی برای ظهور استعدادها» دانست، دورهای که حضور سعید روستایی با فیلم «ابد و یک روز» و محمدحسین مهدویان با «ایستاده در غبار» رقابتی سخت در بخش نگاه نو و البته داوریای سختتر را رقم زد. در این دوره از جشنواره سعید روستایی سیمرغ بهترین کارگردانی و سعید ملکان سیمرغ بهترین فیلم را برای «ابد و یک روز» و محمدحسین مهدویان جایزه ویژه هیأت داوران را برای کارگردانی «ایستاده در غبار» دریافت کردند.
در همین سال بود که طی تصمیم جدید مقرر شد ۲ فیلم از بخش نگاه نو به بخش سودای سیمرغ راه پیدا کند و به همین ترتیب «ابد و یک روز» و «ایستاده در غبار» از بخش نگاه نو به بخش سودای سیمرغ راه یافتند و به همین ترتیب سعید روستایی ۹ سیمرغ و مهدویان سه سیمرغ و یک جایزه ویژه هیأت داوران را با خود به خانه بردند و به تعبیری جوایز بین این ۲ فیلم تقسیم شد.
این دوره از جشنواره در واقع فرصتی را پیش آورد تا تهیه کنندگان و سرمایه گذاران برای فیلمهای آینده این ۲ فیلمساز به رقابت بپردازند.
سعید روستایی پس از آن در سی و هفتمین جشنواره فیلم فجر «متری شیش و نیم» را رونمایی کرد که علاوه بر کسب موفقیت در این جشنواره، توفیقی در اقبال عمومی را هم به همراه داشت. محمدحسین مهدویان هم بعد از «ایستاده در غبار»، به طور متوالی با «ماجرای نیمروز»، «لاتاری»، «ماجرای نیمروز؛ رد خون» در دورههای بعدی جشنواره فیلم فجر حاضر شد و امسال نیز «درخت گردو» را برای دوره سی و هشتم جشنواره فیلم فجر آورده است.
دوره سی و پنجم جشنواره فیلم فجر به دبیری محمد حیدری را میتوان ملتهبترین دوران این رویداد سینمای در یک دهه اخیر دانست؛ دورهای که به ناگاه سیمرغ فیلمهای اول حذف و در فراخوان اعلام شد در بخش «چشم انداز سینمای ایران» دو فیلم برگزیده دوم و سوم معرفی و تقدیر میشود، به تعبیری فیلمهای اول و سودای سیمرغ در یک قالب مورد قضاوت قرار گرفتند که اعتراض کارگردانان اول را به همراه داشت.
در همین دوره بود که هیأت داوران طی بیانیهای عنوان کردند «پر روشن است که با اقبال جوانان هنرمند و صاحب ذوق و حضور مغتنم آنان در عرصه سینمای ملی، ضمن احترام به بزرگان سینما و سعه صدری که در آنان سراغ است، انتظار داشته باشیم که جوانان مایل اند بیشتر «دیده» شوند.»
اما این ختم ماجرا نبود؛ کار زمانی بالاتر گرفت که منیر قیدی کارگردانی فیلم سینمایی «ویلاییها» که جایزه ویژه استعداد درخشان را دریافت کرد پیش از برگزاری اختتامیه از نامزدی در جشنواره فیلم فجر انصراف داد و جایزه ویژه استعداد درخشان را یک جایزه «خلق الساعه» خواند.
این فیلم البته در همین دوره سیمرغ بهترین جلوههای بصری و بهترین بازیگر نقش مکمل زن را دریافت کرد که ثریا قاسمی در همراهی با منیر قیدی از حضور در اختتامیه و دریافت جایزه اش امتناع کرد.
«ویلاییها» اما آخرین حضور منیر قیدی در سینما بود و به نظر میرسد توجهی به این کارگردانی که خود جشنواره از او به عنوان یک «استعداد درخشان» یاد میکند، نشد.
در تداوم حذف بخش نگاه نو، در سی و ششمین جشنواره فیلم فجر هم آثار این بخش و سودای سیمرغ توأمان مورد قضاوت قرار گرفتند.
این اتفاق در حالی بود که در فراخوان این دوره از جشنواره یک سیمرغ برای بهترین فیلم اول در نظر گرفته بودند اما در اعلام نامزدها، خبری از کاندیداهای این بخش نبود. اما قسمت جالب ماجرا این بود که رضا مقصودی برای فیلم سینمایی «خجالت نکش» سیمرغ بهتری فیلم اول را دریافت کرد. همین کارگردان بعد از دریافت جایزه اش در مراسم اختتامیه عنوان کرد: «من هم نمیدانستم این جایزه وجود دارد»
«خجالت نکش» در اکران عمومی توانست فروشی بیش از ۴ میلیارد و ۵۰۰ میلیون تومان را تجربه کند و با اقبال عمومی مواجه شود.
امسال هم پروانه ساخت فیلم دوم رضا مقصودی با نام «آژیر بیصدا» به تهیهکنندگی سیدامیر پروین حسینی صادر شد که تا به این لحظه خبری از ساخته شدن و یا نشدن این پروژه رسانهای نشده است.
در میان حذف و اضافه شدنهای سیمرغ بخش نگاه نو، دوره سی و هفتم دورهای بود که شورای سیاستگذاری جشنواره فیلم فجر صلاح دید بار دیگر این سیمرغ به فیلم اولیها تعلق بگیرد و در فراخوان این دوره صراحتاً اعلام شد «هیأت انتخاب از میان آثار متقاضی حداکثر ۱۰ فیلم فیلمسازان اول را انتخاب میکنند و هیأت داوران این بخش سیمرغ بلورین بهترین فیلم اول را به کارگردان فیلم برگزیده اهدا خواهند کرد.»
بازین سیمرغ در نهایت روی شانههای همایون غنی زاده برای فیلم «مسخرهباز» نشست، کارگردانی که در همین دوره سیمرغ اولش با نام «هنر و تجربه» را نپذیرفت و ترجیح داد یک مهاجر افغانستانی را به جای خود روی سن بفرستد و از طریق متنی که در اختیار او گذاشته بود، اعلام کند از پذیرش این سیمرغ معذور است، توجیهاش هم این بود که سیمرغ اول را نگرفته چون آن را دوست نداشته است؛ حرکتی اعتراضی که حتی بسیاری از حاضران در آن مراسم علتش را متوجه نشدند و بعدها هم مورد انتقاد رسانهها قرار گرفت.
همایون غنی زاده کارگردانی برخاسته از تئاتر است که احتمالاً او را با نمایش «می سی سی پی نشسته میمیرد» به یاد میآورید؛ همان کارگردانی که چندین بار این نمایش را روی صحنه برد و احتمالاً ساختار «مسخره باز» هم شما را به یاد «می سی سی پی نشسته میمیرد» میانداخته است؛ کارگردانی که اخیراً هم باردیگر ثابت کرد نحوه «اعتراض کردن» و بیان درست مواضعش را بلد نیست، اما در فیلمسازی یک استعداد محسوب میشود و هنوز خبری از دورخیزش برای فیلم دوم نیست.