همشهریآنلاین: شعر «حاجی فیروزه، سالی یه روزه» را یک شخصیت نمایشی که چهرهاش را با دوده سیاه میکند، لباس مبدل میپوشد و بر دایرهای میکوبد، در روزهای پایانی اسفند و نزدیک به جشن نوروز میخواند.
حاجیفیروز هنگام اجرای نمایش، دست به اجرای کارهای کمیک و شاد میزند و اشعار دیگری مانند «ابراب خودم سامبولی بلیکم/ ابراب خودم اخماتو واکن/ ابراب خودم بزبزقندی/ ابراب خودم چرا نمیخندی؟» را میخواند. از معنای شعر خود پیداست که کار حاجیفیروز شاد کردن مردم و خنداندن آنها در آستانه سال نو است. اما این شخصیت کمیک کیست و از چه زمانی راه در فرهنگ ایرانی پیدا کرده است؟ رازی است که هنوز ماهیت تاریخی و اسطورهایاش، آن طور که باید آشکار نشدهاست.
اگرچه حاجیفیروز، ماندگارترین شخصیت نمایشی نوروزی در میان دیگر نمایشهاست و هنوز افرادی با پوشیدن لباس مبدل در کوچهها و خیابانها نقش او را بازی میکنند و فرارسیدن سال نو را مژده میدهند، اما باید توجه داشت که ماهیت نمایشی این شخصیت به کلی دگرگون شده و حاجیفیروزهای امروزی با شروع اسفندماه، فقط به این نیت به خیابانها میآیند که ازمردم طلب پول کنند. اما باید این توضیح را اضافه کرد که بنا بر برخی مستندات از جمله شعری که حاجیفیروز میخواند، این شخصیت نمایش قاعدتا، سالی یک روز میبایست سروکلهاش در شهرها و روستاها پیدا شود و این روز، کدامین روز از سال است نیز خود بر کسی آشکار نیست و فقط میتوان با رمزگشایی برخی عناصر آیینهای نوروزی حدس و گمانهایی درباره آن زد که این پندارها هم نمیتواند حکم نهایی درباره این شخصیت نمایشی باشد.
«آتشافروز» از القاب حاجیفیروز است. همین لقب نشان میدهد که چرا چهره او همیشه سیاه است. حاجیفیروز به دلیل شغلی که دارد طبیعتا باید صورتی آغشته به دود داشته باشد. به نظر میرسد باید جواب این سوال را در آیین جشن چهارشنبهسوری جستوجو کرد. زیرا یکی از رسمهای این جشن، آتشافروزی است و از آنجا که حاجی فیروز مدعی است سالی یک روز سر و کلهاش پیدا میشود و آن هم در نزدیکیهای نوروز، قاعدتا این شخصیت نمایشی با دیگر جشنها مانند جشن سده که با آتشافروزی همراه است رابطه و مناسبتی ندارد. البته ذکر این نکته نیز ضروری است در گاهشمار ایرانی ۵ روز آخر سال را «پنجیک یا پنجه» میگفتند و هر یک از این روزها را نامی و نام روز سوم، پنجیک هم «فیروز» بود. این نامگذاری میتواند با شخصیت نمایشی و آیینی حاجیفیروز که مدعی است سالی یک روز برایش در نظرگرفته شدهاست؛ بیربط نباشد.
همچنین براساس شواهد و مستنداتی که از برگزاری جشن چهارشنبهسوری در شهرستان بروجرد در استان لرستان بهدست آمده، این نظریه را به حقیقت نزدیکتر میکند. در گذشتههای دور رسم بود که مردم بروجرد هر چیز سوختنی مانند چوب، علف، کاه و پارچههای کهنه را که در کوی و برزن رها شده بودند، جمع میکردند و در میدانهای محلهها میانباشتند تا حاجیفیروز غروب چهارشنبهسوری بیاید و آنها را آتش بزند.
حاجیفیروز از زبان محققان
زندهیاد «مهرداد بهار»، اسطورهشناس حاجی فیروز را وابسته به جشنهای سیاوش دانستهاست. به گفتهٔ او، گمان میرود که این چهره، برگرفته از یکی از اسطورههای تموز، ایزدِ کشاورزی و چارپایان، در میانرودان باستان باشد. او سپس ادعا کرد که چهرهٔ سیاهشدهٔ حاجی فیروز، گویای بازآمدنِ او از سرزمینِ مردگان است و جامهٔ سرخِ او، نشان از خونِ سیاوش دارد. او همچنین گفتهاست که واژهٔ سیاوش میتواند به معنیِ «مردِ سیاه» یا «سیاهرخ» باشد.
«خجسته کیا»، پژوهشگر ادبیات نمایشی هم در کتاب «قهرمانا بادپا» آوردهاست: «شاید کهنسالترین قهرمان شاد در آیینهای ایرانی، پیک نوروزی، حاجی فیروز یا آتشافروز هستند که در جامه سرخ یا رنگارنگ با صورتی دوداندود و گریم کرده و با یک کلاه بوقی کاغذی قرمزرنگ در پایان زمستان، در شهرها و روستاهای ایران نمایشهای شاد و سرگرمکنندهای را به اجرا درمیآورند. آنها با ساز و آواز، آمدن بهار را مژده میدهند و از رهگذران و کسبه و دیگر مردم نوروزی طلب میکنند. تا پنجاه سال پیش حاجیفیروز یا آتشافروز در میدانها و محلات شهر همراه دسته نسبتا مفصلی نمایش اجرا میکرد. بازیگران نوروزی جامههای رنگارنگی برتن داشتند، چهرهها را رنگ میکردند و به دور کمر و مچ پا زنگوله و زنگ میآویختند. در این دسته نوروزی کسی شبیه دیو هم بازی میکرد که صورتک مقوایی بزرگی بر سر مینهاد، با دو شاخ بلند وسبیل تابیده و دندانهای گرازی-یادآور دسته کارناوال جمشید در سال نو. حاجیفیروز سیاه یا آتشافروز دو تخته بر هم مینواخت و با خواندن اشعاری به خانهها میرفت و نوروزی میگرفت.»
دیگر شخصیتهای نورزی در آیین های ایرانی
اگرچه حاجی فیروز از سرشناسترین شخصیتهای نوروزی در فرهنگ ایرانی است، اما شخصیتهای دیگر در افسانهها و اساطیر ایرانی مربوط به جشنهای زمستانی و نوروزی در نواحی مختلف کشور وجود دارند که میتوان از آنها یاد کرد. این شخصیتها عبارتند از؛ «نوروز نثار» در قزوین، «بیبی نوروزک» در خراسان رضوی، خراسان شمالی و خراسان جنوبی، «ننه نوروز» در استان مرکزی، «مامانوروز» در بوشهر و هرمزگان، «ننه مریم» در آذربایجان شرقی و آذربایجان غربی، «برفِ مارِیْ» در گیلان، ننه سرما و عجوزه خانم، عمو نوروز و بابانوروز در همه جای ایران ...