همشهری آنلاین _ یاسر هدایتی : سارتر در نمایشنامه خروج ممنوع *(No Exit) از قول «گارسین» مرد ترسویی که از جنگ فرار کرده و اعدام شده میگوید «جهنم یعنی دیگران» و این اساس ایده فلسفی سارتر در این نمایشنامه تک پردهای است . تا جایی که بعدتر بسیاری از نقد و بررسیهای فلسفی درباره این نمایشنامه به این مفهوم پرداختهاند که چگونه دیگری برای ما جهنم میشود. دیگریای که بودن ما به بودن اوست. ورای تفسیرهای مختلف در اینباره سارتر خود درباره ایده «جهنم بودن دیگری» میگوید، منظور من از «جهنم یعنی دیگران» این است که اگر رابطهمان با دیگران بد و دشوار است به این دلیل است که تنها دیگران میتوانند جهنم باشند. زیرا برای شناخت از خودمان، دیگران مهمترین چیز در خود ما هستند. اگر درباره خودمان تعمق کنیم در اساس از همان شناختی استفاده میکنیم که دیگران درباره ما دارند.
به عبارتی از نظر سارتر ما هر چه در باره خودمان بگوییم مبتنی بر داوری دیگران است و این تنها درحوزه شناخت و باورهای ما نیست بلکه هیجانات و احساسات ما نیز تابع همین موضوع است یعنی هرچه که در درون خودم نیز احساس میکنم داوری دیگران در آن نقش دارد. و این یعنی جهنم . زیرا سلب کننده آزادی انسانی است و از طرفی وابستگی به دیگران یعنی وابستگی به همان عادات و رسومی که انسانها درباره خود دارند و وقتی دیگری جهنم است یعنی من وابسته به دیگری، قربانی داوریهایی باشم که دیگران مرده (به لحاظ تنیدگی در عادات و رسمها و روزمرگیها) درباره من دارند. و سارتر موکدا این موضوع را مبنایی برای اهمیت تعیین کننده دیگران در زیست انسانی میداند.
این روزهای جهانِ درگیر با ویروس کرونا، گویی مجالی برای بروز عینی -اگرچه با تفسیری متفاوت- این ایده سارتر است . «دیگری» که زیست ما در پیوند با اوست و به بیان فلسفی شناخت و آگاهی ما از خودمان وابسته به حضور اوست اکنون گویی تبدیل شده است به عامل خطر، نشانهای برای مرگ . انسان مجبور و محکوم به زیستن با دیگری حالا باید از دیگری دوری کند تا زنده بماند . و این دیگری هر کس بیرون از ما معنی میشود. حتی عزیزانی که گاهی معنای زیستمان را معطوف به آنها کردهایم.
برای توضیح دقیقتر این موضوع باید به آرای برخی از فیلسوفان معاصر غربی اشاره کنم . در تاریخ فلسفه معاصر امانوئل لویناس را فیلسوف «دیگری» میدانند. فیلسوفی که با تاثیر از تبار یهودیاش و سنت فلسفی عبری بسط پدیدار شناسی آلمانی را در فرانسه پی گرفت. کلید واژه «دیگری» در اندیشه لویناس در نقد سنت هایدگری و هوسرلی و حتی میتوان گفت کانتی و فراروی از فلسفه استعلایی مطرح میشود.
برای نیفتادن در تله دشوار گویی باید خلاصه اندیشه لویناس درباره مفهوم«دیگری» را این گونه توضیح دهم که از نظر لویناس وجود شخص وابسته به چهره دیگری و اشخاص دیگر است و به طور کلی نسبتهای بین اشخاص است که مبنای اخلاق و دوستی فردی و اجتماعی قرار میگیرد.
با این وصف در اندیشه لویناس بر مبنای تقدم «دیگری» بر «من» ، نوعی تقدم اخلاق بر فلسفه به دست میآید. چرا که در فلسفه مبتنی بر تقدمِ «دیگری»، سرشت امور، سرشتی اخلاقی است زیرا مبتنی بر لحاظ «دیگری» است، و جایگاه محوری فرد در جهان به لحاظ حضور «دیگری» تحقق پیدا میکند.
با صرف نظر از توضیح فنی فلسفه لویناس در طراحی فلسفیاش این نکته را میخواهم بر جسته کنم که تاکید لویناس بر تقدم «دیگری» بر «من » پنجره فلسفهِ اخلاقی متفاوت را نیز روبروی انسان معاصر میگشاید. اخلاقی که به واسطه آن انسان مسئولیتی نامحدود در برابر دیگری دارد. و البته که باید همیشه او را بر خود مقدم داشته باشد. چرا که دیگری نشانه و علامتی است که به واسطه آن امر نامتناهی پدیداری و تجلی پیدا کرده است. پس رَواست که مطلق احترام و رعایت را نسبت به آن داشته باشیم و چنین است که از نظر لویناس اخلاق و توجه به دیگری نوعی فلسفه اولی و مقدم بر هر نوع فلسفه است . و این همان نقطهای است که برخی در نقد فلسفه اخلاق لویناسی آن را فرد گرایانه و آرمانی توصیف کردهاند.
شاید درک این موضوع با اطلاع از فرازی از زندگی لویناس قابل فهمتر باشد. فیلسوف یهودی زادهای که برخی از دوستان و اعضای خانوادهاش را در هولوکاست از دست داده و رنج اردوگاه مرگ نازی را خود به گوشت و پوست حس کرده است . این را ضمیمه میکنم به سخن متفکر یهودی دیگری که او نیز رنج آشویتس را به جان حس کرده بود . ویکتور فرانکل روانپزشک و بنیانگذار معنادرمانی در توصیف وضعیت دهشتناک اردوگاه نازیها از کسانی میگوید که معنای زندگی را در بخشیدن جیره کم روزانه شان به دیگران ضعیفتر یافته بودند و آنان بودند که توانسته بودند از چنگال اهریمنی مرگ با کمک معنا یافتن زندگیشان بگریزند.
از نظر لویناس قواعد عقلانی، قراردادهای اجتماعی و قوانین محض به تنهایی قادر نیستند از فجایع اخلاقی که انسان معاصر در آن مدخلیت دارد جلوگیری کنند و نگاه هستی شناسانه و سوبژکتیویستی کلاسیک که دیگری را فراموش میکند خاستگاه این ناتوانی است. چرا که از نظر او اخلاق و سیاست جدایی ناپذیرند و صراحتا به نوعی اخلاق بین الاشخاص قائل میشود که اساس عدالت است و اگر سیاست این بنیاد اخلاقی را رها کند تمامیت خواه خواهد شد زیرا او معتقد است قانون مقدم بر دوستی و محبت نیست، بلکه دوستی خود شرط وجود هر قانونی است.
از پس این مقدمات فلسفی،گریز ناگزیر مردم جوامع مبتلا به ویروس کرونا به قرنطینه شدن و حتی تقابلهای افراطی خرده فرهنگها در «جهنم بودن دیگری» و اخلاق سقوط کرده در مواجهه با درد دیگری به باور من معنایی نه بر آمده از شرایط اضطراری اکنونی بلکه ماخوذ از پس زمینه دنیای سرمایهسالار، فردگرا و اخلاق فایده گرای سوژه محور موخر از فلسفه است که دیگری را نادیده می انگارد. دیگری ای که به تعبیر یاسپرس، روانپزشک و فیلسوف معاصر آلمانی ، انسان با آن شکل میگیرد. چرا که انسان به تعبیر فیلسوفان اگزیستانسیل موجودی آزاد است و دارای قدرت انتخاب و در ارتباط با دیگران است که خود خویش راشکل میدهد . و با این وصف بدون دیگری «خود» من هم وجود نخواهد داشت.
اما وقتی دیگری نادیده انگاشته میشود، گویی داریم «خویشتن» خود را نفی میکنیم. به این ترتیب است که ویروس کرونا شاید برای انسان معاصر استعارهای از اوج تنهایی اگزیستانسیال او نیز باشد. انسانی که حتی دیگر توان شناختن خویشتن خود را نیز ندارد. انسانی که دیگری برایش جهنم میشود.
پی نوشت:
*در فارسی این نمایشنامه را با ترجمه استادحمید سمندریان با عنوان دوزخ میشناسیمش و ترجمه ناصر غیاثی از آن عنوان «در بسته» را دارد.