در عاشقی گزیر نباشد ز ساز و سوز
استادهام چو شمع مترسان ز آتشم
مراقبت از بیماران ؛ همیشه سرشار از دلهره ؛ بیم ؛ امید ؛ افسوس ؛گاهی حس پیروزی ،گاهی شکست و حتی ؛ زمانی همراه با حس تلخِ عذاب وجدان بوده است.
ما در تمام این سالها ؛ شب و روز ؛ بر سرِ سفره غم و اضطرابِ مردم نشستهایم و با کولهباری سنگین؛ به منزل بازگشتهایم.
و اما در منزل، با دیدن صورتِ مادر، لبخندِ پدر ، آغوش فرزند و نگاهِ همسر از سنگینیِ این کوله بار کاسته میشد و باز هم با قدرت بر بالین بیمار میرفتیم.
اما در این روزهای تلخ؛ تیمِ درمان با کوله بارِ سنگینی از اضطراب، غم، بیخوابی و خستگی مفرط به خانه میروند و جرات ندارند به عزیزانشان نزدیک شوند و با کوله باری سنگین تر از اضطرابِ درگیریِ خانواده خود؛ به بیمارستان باز میگردند و این چرخه معیوب ادامه مییابد.
به تدریج ؛ و با طولانیتر شدنِ زمان ؛ این کوله بار، بر دوشِ تیم درمان سنگینتر میشود و قامتِ رعنای این گروه خمیدهتر.
هر چند ما طبق قسمی که خوردهایم ؛ تا پای جان بر سرِ سلامت مردمِ کشورمان خواهیم ایستاد که "محبت کار فرهاد است و کوه بیستون سفتن" ولی ...
بیاییم و با مسئولیتپذیری اجتماعی، رحم کنیم به طاقتِ پزشکانمان و به نجابتِ پرستارانمان و به مظلومیتِ تیم پشتیبانی بیمارستانها.
آتش بگیر تا که بفهمی چه می کشم
احساس سوختن به تماشا نمیشود
سعیدرضا مهرپور
رییس بیمارستان شریعتی