تاریخ انتشار: ۲ اردیبهشت ۱۳۸۷ - ۰۷:۰۶

زهرا آران : کافی است نام یک نمایشگاه طراحی را بشنویم تا نقوشی سیاه و سفید درمیان تابلوهای مختلف در ذهنمان شکل بگیرد.

این ذهنیت درباره نمایشگاه طراحی که هفته گذشته در خانه هنرمندان برپا بود نیز صدق می‌کرد، اما تا پیش از بازدید نمایشگاه.

کمتر اتفاق می‌افتد که نمایشگاه‌های کوچک تجسمی، تمام پیش فرض های مخاطب را برهم بریزد ولی نمایشگاه طراحی هفته پیش این کار را کرد. حتی اگر تعجب بازدیدکنندگان معمولی را هم برانگیخته نکرده باشد، توجه دانشجویان و یا علاقه‌مندان حرفه‌ای هنرهای تجسمی را  به‌خود جلب کرده است!

سالن اول نمایشگاه با کارهای مریم طباطبایی آغاز می‌شود. آثار او طرحی از پارک‌ها، نمای کوچکی از شهر و آدم‌ها بودند. همه طرح ها هم با مداد یا زغال کار شده بودند؛ اما درست درکنار آثار او، طراحی‌های مجید فتحی‌زاده قرار داشت که فقط یکی از آنها با زغال کشیده شده و تکنیک بقیه، آبرنگ بود.

اولین طرح او، در نیمه باز و مردی را نشان می‌داد که بی‌حال، در کنار سینک یک دستشویی نشسته و سرش روی زانوانش است. همین طرح، در تابلوی دیگری از فتحی‌زاده با آبرنگ کشیده شده؛ درست در کنار آنها، تابلویی قرار داشت که طرح همان در نیمه باز بود اما این بار، مردی که تنها یک طرف صورتش مشخص بود، در سینک دستشویی وارونه شده بود. او در تابلوهای بعدی، به سراغ سوژه عجیبی رفته و همه را هم با آبرنگ (طیف‌های مختلف رنگ سبز و آبی) کشیده است. او در این طرح ها، بر نشان دادن پشت بام خانه‌ها و کولرهای آنها اصرار دارد.

از اینجاست که تعجب مخاطب بیشتر می‌شود چون بعد از پشت سر گذاشتن آثار محمد خلیلی که طرح‌هایی ساده از آدم هایی بودند که در حاشیه‌ای از رنگ سیاه فرورفته اند، آثار مانی غلامی به چشم می‌آمدند. تکنیک همه چهره‌ها و فیگورهایی که او کشیده، مداد رنگی است.

 امیر طباطبایی هم با اینکه به سراغ موضوعی ساده رفته و آپارتمان های سر به فلک کشیده و قدیمی، بند رخت، ماشین‌های پارک شده و پنجره‌های شکسته را کشیده، اما با آبرنگ کار کرده است.

به‌نظر می‌رسد آنچه باعث تعجب می‌شود، تکنیک طرح هاست. درواقع، این چیزی است که مخاطبان هم به آن اشاره کردند. آنها اعتقاد داشتند از آنجا که طرح، معمولا با زغال یا مداد کشیده می‌شود و رنگ در آن یا اصلا به کار نمی‌رود  یا اگر هنرمند بخواهد در اثرش از رنگ استفاده کند، فقط یک رنگ را  به کار می‌برد، بهتر‌بود  آثار این‌چنینی را که رنگ، متریال اصلی آنهاست، در یک نمایشگاه نقاشی به نمایش می‌گذاشتند چراکه رنگ، متمایزکننده اصلی نقاشی از طراحی است و گاهی، آثار واقعا نقاشی بودند؛ مثل یکی از کارهای جمال عرب‌زاده که یک مرد را با آبرنگ کشیده بود و یکی از کارهای فتحی‌زاده که مردی ویولن سل به دست را نشسته روی یک صندلی نشان می داد درحالی‌که مرد سفید رنگ دیگری از گوشه تابلو به او نگاه می‌کرد؛ هم مرز شدن طراحی‌ها با نقاشی‌ها شاید به این دلیل اتفاق افتاده باشد که همه هنرمندان، فارغ‌التحصیلان رشته نقاشی هستند.

البته هیچ کس، قرارگرفتن این آثار و یا کارهایی از این دست را در کنار بقیه طراحی‌ها غلط نمی‌داند اما به هرحال بازدیدکنندگان متوجه این جنبه از نمایشگاه نیز هستند.

مسلما این بحث، جدلی است میان اهل فن و اساتید که به‌نظر می‌رسد هیچ وقت تمام  یا ختم به خیر نمی‌شود؛ شاید به این دلیل که مرزکشی میان انواع هنر، نامیدن آنها و یا تعیین حد و حدود برای آنها نتیجه‌ای نداشته و ندارد. طراح – نقاشان تازه کار یا استاد، دست به خلق اثر می‌زنند و مخاطب را به حال خود وامی‌گذارند که احتمالا این کار، بهترین و درست‌ترین کاری است که می‌کنند.

اما از این مطلب سابقه دار و ریشه‌ای که بگذریم، این نمایشگاه، جنبه دیگری را به ذهن متبادر می‌کند که آن، جسارت هنرمندان است. اینکه آنها با علم به چگونگی کاربرد رنگ در نقاشی و طراحی، آثارشان را در یک نمایشگاه طراحی به نمایش درآورده اند، (و بعدهم منتظر انتقادهای تند و تیز شده اند) چیزی است که کمتر اتفاق می‌افتد.

حتی داریوش حسینی، چند تا از طرح‌هایش را با خودکار کشیده بود؛ یا دست کم این طور به‌نظر می‌آمد. (چون هیچ کدام از آثار، شناسنامه نداشتند و مخاطبان،  باید تکنیک‌ها را حدس بزنند.) به علاوه، این نمایشگاه، از منظر دیگری هم قابل توجه بود که آن، محتوا و موضوع آثار بود.

وقتی در روزهایی که کشیدن نقاشی‌های انتزاعی و پست مدرن، یکی از مشخصه‌های اصلی یک نقاش خوب است(!)، هنرمندانی پیدا شوند که این قاعده را به هم بریزند و  طرح‌هایی از موزهای نیم خورده و پوست موز (داریوش حسینی) یا یک میز معمولی و یا گوشه‌ای از یک آپارتمان (علی بابایی) بکشند و آنقدر جسارت داشته باشند که آنها را به دیوارهای خانه هنرمندان آویزان کنند، بیش از‌اندازه، غیرمنتظره است.

البته این احتمال هم محال نیست که هنرمند، از کشیدن چنین طرح‌های ساده‌ای، هدف ارزشمند و ژرفی داشته است که حتی گاهی مخاطب وسوسه می‌شود تا از آثار، برداشت‌های عمیق فلسفی بکند؛ مثلا چند تا از طرح های علی بابایی، نیم رخ دختری با موهای بلند بود که خطوط عجیب چهره‌اش، از تنهایی عمیق و تمام نشدنی حکایت می‌کرد.

درمجموع، به‌نظر می‌رسید که هنرمندان نمایشگاه طراحی نخواسته بودند سبک‌ها و آزمون- خطاهای نقاشان پیشرو دهه 70 فرانسه را تقلید کنند و آنها را به خورد مخاطب دهند. برای بازدیدکننده‌ای که می‌خواهد یک ساعت از روزش را پرکند، اهمیتی ندارد که آثاری که می بیند، طراحی هستند یا نقاشی و یا به درستی سایه و هاشور خورده‌اند یا نه.

برای او این مهم است که از دیدن تابلوها لذت ببرد و به راحتی با آنها ارتباط برقرار کند و این، دقیقا همان چیزی بود که نمایشگاه طراحی هفته گذشته خانه هنرمندان به مخاطبانش داد.