همشهری آنلاین-رابعه تیموری: «ارسلان» و «غزاله گل محمدی» از جوانان هنرمند محله مقدم هستند که با همکاری تعدادی از جوانان تحصیلکرده گروه تئاتر تشکیل داده اند و در تماشاخانه های مختلف شهر، نمایش های متعددی را به روی صحنه برده اند.
همه چیز از لحظه ای شروع شد که بیتی از اشعار «احمد شاملو» به دل ارسلان نشست: «دور باش اما نزدیک، من از نزدیک بودنهای دور میترسم...» پس از آن ۲روز در اتاق را به روی خودش بست و بیت بیت اشعار شاملو را خواند. مهندس جوان وقتی مطالعه آثار شاملو را به پایان رساند، یکباره احساس کرد که باید مسیر زندگی اش را عوض کند. او در رشته مهندسی عمران تحصیل کرده بود و خانواده اش انتظار داشتند به پیشرفت و اشتغال در این رشته بیندیشد، ولی ارسلان هر چه در ذهنش به روزهای گذشته برمی گشت، بیشتر یقین می کرد که با برج و راه و جاده سازی احساس آرامش و رضایت نخواهد کرد.
او در مسافرت های خانوادگی دوران کودکی، همیشه به دنبال صحنه های زیبا بود تا عکاسی کند و از کنار هم چیدن عکس ها و ساختن ویدئو و فیلم های کوتاه لذت می برد. ارسلان تصمیم گرفت دوباره از همان نقطه شروع کند و با تهیه دوربینی کوچک، شروع به تصویربرداری و فیلمسازی کرد. همکاری در پروژه ای نمایشی به عنوان دستیار کارگردان و حضور در جشنواره نمایشنامه خوانی «مهرگان» به عنوان برنامه ریز جشنواره، سبب شد مهندس جوان مسیر به بار نشستن استعداد و علایقش را پیدا کند و تحصیلات دانشگاهی اش را در رشته کارگردانی نمایش ادامه دهد.
- هنرنمایی شکوهمند
شور و هیجان ارسلان، خواهر دندانپزشکش را هم بر سر ذوق آورد و در حالی که هنوز اطرافیانشان به تغییر حرفه پسر خانواده «گلمحمدی» عادت نکرده بودند، غزال برای آموزش بازیگری به عضویت کانون سینماگران جوان درآمد. فیکس پانتومیم خیابانی «پادشاهان ایران» که نوروز سال۱۳۹۵ در میدان ها و مکان های عمومی پایتخت اجرا شد، اولین و تنها تجربه بازیگری ارسلان بود. او دوست داشت در کارگردانی تئاتر که رشته کارشناسی ارشدش بود، فعالیت کند و در حالی که به دنبال یک نقطه شروع می گشت، خواهرش به او پیشنهاد کرد تعدادی از هنرجویان کانون سینماگران جوان را برای تشکیل گروه تئاتر دعوت کند.
در میان همدوره های خانم دندانپزشک در کلاس های آموزش بازیگری، دانشجویان یا فارغ التحصیلان رشته های فنی-مهندسی، پرستاری، داروسازی، تربیت بدنی و... وجود داشت و اتفاقا همان ها جزو برترین هنرجویان این دوره ها بودند. ارسلان با همکاری هفت عضو فارغ التحصیل کانون، خرداد امسال گروه تئاتر «آگوست» به معنی مجلل، شکوهمند را تشکیل داد و ۲ماه بعد نمایش «طناب» را روی صحنه برد. این نمایش برداشتی از اثر «پاتریک همیلتون» بود که ارسلان آن را ترجمه کرد و پدر معلمش که با فرزندانش همراه شده بود، نویسندگی نمایشنامه را برعهده گرفت.
- مشکلات مردم جنوب شهر را به تصویر می کشم
در این نمایش غزال و دیگر همبازی هایش، برای اولین بار به صحنه تئاتر پا گذاشتند و ارسلان برای نخستین بار تخصص و توانایی خود در کارگردانی را آزمود، اما در اولین روز اجرا در سالن صندلی خالی باقی نمانده بود. تشویق و استقبال تماشاچیان باعث دلگرمی هنرپیشگان جوان شد و با انرژی دوچندان و در فاصله ای اندک دومین و سومین اثر نمایشی خود را به روی صحنه بردند. کارگردان جوان که می خواهد در آینده ای نزدیک همراه با خواهر و اعضای گروهش، اقبال خود در عرصه تولیدات سینمایی را بیازماید، شخصیت ها، مشکلات و تنگناهای زندگی جوانان جنوب شهر را دستمایه قرار داده است. او که در محله مقدم زندگی می کند، می گوید: «دوست دارم به زبان هنر، ناهموار بودن مسیر پیشرفت مردم جنوب شهر را به دیگران نشان دهم.»
بانوی دندانپزشک محله مقدم هم به مزه مزه کردن خاک صحنه تئاتر بسنده نکرده و در حال گذراندن دوره های نویسندگی است تا در کنار حرفه دندانپزشکی و هنر بازیگری به نویسندگی بپردازد.