همشهری آنلاین - حمیدرضابوجاریان: نگاهش که میکنی، موجودی را میبینی که دستبند دست های ظریفش را به هم گره زده و پشت این چادر کهنه و رنگ و رو رفته و لباس های خاکستری بازداشتگاه، زیبایی و لطافت دخترانه اش رنگ باخته. باورت نمی شود این همان دختری است که پدرش را به قتل رسانده و با اره برقی جسدش را مثله کرده، دوست داری که نگاهت کند و بگوید قضیه چیز دیگری است. بگوید قتل کار او و خواهرش نیست. صبر می کنی تا خودش شروع کند. اشک توی چشمهای رنگ عسلش حلقه می زند. اسمش میترا است و می گوید: می دانم گناه بزرگی مرتکب شدم. می دانم هیچ توجیهی برای قتل یک پدر توسط دخترش وجود ندارد اما دیگر تحمل آن زندگی را نداشتم. تحمل رفتار پدرم و حوادث تلخی که از کودکی تا آن روز تجربه کرده بودم. اما قبول دارم که راه اشتباهی را انتخاب کردم. ای کاش در این مدت با فردی آشنا می شدم که مرا بهتر راهنمایی می کرد یا می دانستم سازمان یا مرکزی وجود دارد که دخترانی مانند من می توانند به آنجا پناه ببرند.
وقتی که از شکنجه ها و آزار و اذیت روحی و جسمی پدرش می گوید دستانش مانند صدایش می لرزد. میترا می گوید: «با اینکه بیست و چهار سال داشتم پدرم من و خواهرم را با کمر بند کتک می زد. تحقیر و توهین و تنبیه مداوم و خساست بی نهایت پدرم در امور مربوط به دخل و خرج زندگی آنقدر زیاد بود که در تامین مایحتاج خانه مشکل داشتیم».
خساستی که پدر برای بچه ها داشت، برای غریبه ها به دست و دلبازی تبدیل می شد: «پدرم برای ما که بچه هایش بودیم خرج نمی کرد. همه درآمدش را صرف زنان غریبه ای که با آنها آشنا می شد می کرد. این همه کار پدرم نبود. او مرا مجبور کرده بود که در مغازه تعمیرات تلفن همراهش کار کنم آن هم بدون هیچ حقوق و مزایایی و این آزارم می داد».
به دخل و خرج زندگی که می رسد میترا سرش را از خجالت پایین انداخته و می گوید: «تو رو خدا در مورد من و مادر و خواهرم بد قضاوت نکنید. در طی این چند سال مادرم برای آنکه بتواند لباس ها و خوراکی هایی که ما دوست داشتیم برای من و خواهرم بخرد از جیب پدرم پول بر می داشت. به نظر شما اگر پدرم به اندازه کافی برای ما خرج می کرد ما حاضر می شدیم دزدی کنیم ؟»
او حرفش را اینطور ادامه می دهد: «من مغازه تعمیرات تلفن همراه پدرم کار می کردم و می دانید چه رنجی می کشیدم وقتی می دیدم من باید با کفش های پاره زندگی کنم و پدرم پول هایش را صرف خرید گوشی و سفر شمال با زنانی می کرد که با او دوست می شدند. یادم می آید وقتی من و خواهرم کوچکتر بودیم به خاطر هر کار اشتباهی که انجام می دادیم ساعت ها در زیر زمین یا بالکن خانه زندانی می شدیم تا اینکه بالاخره پدرم به این نتیجه برسد که این تنبیه برای ما کافی است».
نبود تعهد اخلاقی پدر، خانه را برای دختران ناامن کرده بود. میترا با شرم به این موضوع اشاره می کند: «پدرم پایبندی مذهبی و اخلاقی خاصی نداشت.از وقتی من و خواهرم بزرگتر شدیم دیگر از نگاه ها و برخی رفتارهایش در خانه احساس امنیت نمی کردیم. من می دانم که گناه بزرگی مرتکب شدم که جان یک موجود زنده آنهم کسی که پدرم بوده گرفته ام و حاضرم هر مجازاتی را بپذیرم. اما روزی که به این نتیجه رسیدم به زندگی ام که فکر کردم دیدم شهامت فرار از خانه را ندارم. البته یک بار بعد از ضرب و شتم شدید توسط پدرم با کمربند، فرار کردم ولی وقتی دیدم هیچ پناهگاهی ندارم و شکایتم به جایی نمی رسد مجبور شدم به خانه برگردم».
ترس از کارتن خواب شدن، معتاد شدن و گرفتار شدن به ماجراهایی که دامن دختران فراری از خانه را می گیرد باعث شد، میترا دنبال راه حل دیگری برای برطرف کردن مشکل خود بگردد. راه حلی که به سرانجام تلخی رسید: «اگر یک فرد آگاه، یک مشاور، یک روانشناس سر راهم قرار می گرفت من این راه حل را انتخاب نمی کردم. بارها از مادرم خواستم از پدرم طلاق بگیرد اما او هم می ترسید از اینکه همین سقف روی سرش را هم از دست بدهد یا اینکه بعد از طلاق پدرم برای انتقام جویی صدمه ای به ما بزند وبه همین دلیل فقط از ما می خواست تحمل کنیم!»
قتل پدر تنها راهی بود که به ذهن میترا و دیگر اعضای خانواده رسید. اما آن ها نمی خواستند به این سادگی به دام ماموران بیفتند و دست به اقدام هولناکی زدند: «بعد کشتن پدرم برای خلاص شدن از جسدش، تصمیم گرفتیم او را مثله کنیم. می خواستیم با این اقدام، جسد را از خانه بیرون ببریم. در تمام لحظاتی که با اره مشغول مثله کردن جسد بودم، تنها چیزی که به من قدرت می داد نفرت بود و مرور لحظاتی که پدرم بیرحمانه با کمربند مرا می زد و توجهی به اشکها و التماسهایم نمی کرد. در نهایت قبل از آنکه موفق شویم جسد را از خانه خارج کنیم دستگیر شدیم».
- نظریه کارشناس | سروان سمانه مهربانی روانشناس و کارشناس آموزش همگانی پلیس آگاهی پایتخت
با توجه به شرح حالی که مادر میترا از زندگی مشترک و مدارک پزشکی همسرش می دهد می توان پی برد که مقتول از سلامت کامل روان برخوردار نبوده است. اما متاسفانه به دلیل فرهنگ غلط رایج در جامعه ما که گمان می کنند مشکلات روحی فرد بعد از ازدواج حل می شود خانواده مقتول به جای درمان پسرشان او را وادار به ازدواج می کنند و سپس خانواده مادر میترا هم با تکیه به فرهنگ غلط سوختن و ساختن از طلاق دخترشان جلوگیری کرده و خشت اولی که کج نهاده شد بعد از بیست و چند سال به این مقصد تلخ می رسد.
با مطالعه برخی تحقیقات انجام شده در زمینه همسر کشی، زنی که اقدام به قتل شوهر یا همکاری در قتل وی می نماید (البته به استثنای قتل های ناشی از خیانت زناشویی) برای مدت طولانی مورد آزار و شکنجه و تحقیر و خیانت قرار داشته است.
شاید اگر میترا و مادر و خواهر کوچکترش در مسیر مشکلات خود با راهنما و مشاوری خیرخواه و دلسوز آشنا می شدند و یا پدر با پذیرش مشکلات روحی و رفتاری خود به روانپزشک مراجعه و اقدام به درمان آسیبهای روحی خود می نمود امروز با این وضعیت تکان دهنده به قتل نمی رسید و پیوند عاطفی میان آنها سقفی می شد روی سر هر چهار نفرشان و خانه ای که اکنون اینگونه ازهم پاشیده و متلاشی شده است محلی می شد برای تبادل محبت و عشق و آرامش!
آسیبهای روحی و ضعف های روانی اعضای خانواده خود را جدی بگیرید.
حل مشکلات از راه های نامتعارف نه تنها شما را به مقصد مطلوب نمی رساند که بر پیچیدگی معضلات و مشکلاتتان می افزاید.
با اینکه نظام حمایتی و مددکاری قدرتمندی هنوز در جامعه ما برای حمایت از افراد بی سرپرست و بد سرپرست وجود ندارد ولی باز هم هستند مراکز مشاوره و مددکاری که زیر نظر نیروی انتظامی در یازده نقطه از شهر تهران به منظور کاهش آسیب ها و معضلات اجتماعی تحت عنوان «مراکز مشاوره آرامش» نزدیک به پانزده سال است که راه اندازی شه و کارشناسان مستقر در این 11 مرکز شنونده حرفها و راهنمای شما در حل مشکلات خانوادگی، تربیتی و حقوقیتان هستند و به راحتی از طریق شماره گیری ۱۱۰می توانید جهت مراجعه به این مراکز که در حال حاضر در سرکلانتریها مستقر هستند ، راهنمایی شوید .
اورژانس اجتماعی ۱۲۳ چند سالی است به منظور اقدام سریع و حمایت از کودکان و همسران آزاردیده راه اندازی شده است و می توانید از طریق تماس با شماره ۱۲۳ هر گونه همسر آزاری و کودک آزاری در همسایگی خود را به اورژانس اجتماعی بهزیستی گزارش کنید.
همچنین از طریق تماس با پلیس ۱۱۰ هرگونه مشاوره حقوقی وروانشناسی در زمینه مشکلات خانوادگی به راحتی در اختیار شما شهروندان قرار می گیرد.
پیش از هر مرجع قانونگذاری و هر مرکز مددکاری، وجدان و اعتقادات مذهبی و اخلاقی هر فرد باید میزانی باشد برای نحوه برخورد وی با سایر اعضای خانواده و اطرافیان همانطور که شکنجه و آزارگری جسمی و روحی افراد گناهی بزرگ محسوب می گردد، قتل نفس نیز به هر علتی که صورت بگیرد اشتباه و راه حلی نادرست برای برطرف ساختن مشکلات زندگی است.
یادمان باشد در مواجهه با مشکلات زندگی با کسانی گفتگو و مشورت کنیم که به آگاهی و دانش و خیرخواهی و بی طرفی اشان ایمان داشته باشیم.