به گزارش همشهری آنلاین به نقل از ایران، ساعت ۳ بعد از ظهر ۱۹ دی سال ۶۹ گزارش سرقت مرگباری به اداره شهربانی شهرستان گنبدکاووس اعلام شد. بهدنبال اعلام این خبر، مأموران شهربانی راهی محل حادثه که یک مغازه فرشفروشی بود شده و با جسد خونین صاحب فرشفروشی مواجه شدند.
مغازه به هم ریخته بود و محتویات گاوصندوق، دخل مغازه و همچنین وسایل باارزش به سرقت رفته بود. یکی از مغازهداران که گزارش این جنایت را به پلیس اعلام کرده بود گفت: مدتهاست که مقتول را میشناسم و هر روز به او سر میزنم. امروز وقتی برای دیدن او به مغازهاش رفتم با مغازه به هم ریخته و جسدش داخل مغازه مواجه شدم.
اما سرنخ اصلی را یکی دیگر از کسبه در اختیار تیم تحقیق قرار داد و گفت: ساعتی قبل دو نفر را دیدم که وارد مغازه فرشفروشی شدند. یکی از آنها را میشناختم، اسمش بابک است، دومین نفر هم یک افغانستانی بود اما اسمش را نمیدانم. دقایقی بعد هم آنها را دیدم که سراسیمه از مغازه خارج شدند ولی هرگز تصور نمیکردم که آنها فرشفروش ۶۵ ساله را به قتل رسانده باشند.
- دستگیری پس از ۴ سال
با اطلاعاتی که مأموران شهربانی بهدست آوردند، بلافاصله راهی خانه بابک شدند. اما بابک همزمان با این جنایت خانهاش را ترک کرده بود. هویت مرد جنایتکار به پلیس سایر استانها نیز اعلام شد و بررسیها برای دستگیری مرد جوان و همدست افغانستانیاش ادامه داشت تا اینکه مأموران پلیس تهران موفق شدند مخفیگاه بابک را شناسایی و او را دستگیر کنند.
- قتل بهخاطر سرقت
مرد جوان در تحقیقات اولیه به قتل مرد فرشفروش اعتراف کرد و گفت: مدتی قبل با یک مرد افغانستانی بهنام اصغر آشنا شدم. او باربر بود و به من گفت مرد فرشفروشی را میشناسد که وضع مالی خوبی دارد و برای او چندین بار فرش برده است. گفت اگر از مغازهاش سرقت کنیم پولدار میشویم.
«روز حادثه بههمراه اصغر و به بهانه خرید فرش به مغازه مقتول رفتیم. بعد از چند سؤال و جواب چاقو را درآورده و به او حمله کردم. بعد از کشتن مرد میانسال هر چه در مغازه بود سرقت کردیم. وسایل سرقتی را تقسیم کرده و از هم جدا شدیم. شب اول را در خانه خواهرم در یکی از شهرستانها گذراندم و بعد از آن از این شهر به آن شهر میرفتم تا دستگیر نشوم.»
- دومین جنایت
بابک پس از اعتراف به قتل مرد فرشفروش، راز جنایتی دیگر را نیز برملا کرد. او گفت: سال ۷۲ برای کار به خوزستان رفتم و در کوره آجرپزخانهای مشغول کار شدم. در آنجا نیاز به چند کارگر داشتند. یکی از کارگرها بهنام قاسم که او نیز افغانستانی بود به من پیشنهاد داد برای پیدا کردن کارگر به تهران برویم.
او ادامه داد: آن زمان عاشق خودروی پیکان جوانان بودم و برای همین از قاسم خواستم برای رفتن به تهران حتماً پیکان جوانان کرایه کند. راننده قبول کرد که در ازای ۱۱ هزار تومان ما را به تهران ببرد. اما در راه با قاسم تصمیم گرفتیم که خودروی پیکان را سرقت کنیم. بههمین دلیل راهی بهشتزهرا شدیم و در آنجا با پارچهای راننده جوان را خفه کردیم. پیکان را سرقت کردیم و به مبلغ ۲۰۰ هزار تومان فروختیم و پول آن را بین خودمان تقسیم کردیم و قاسم را هم بعد از این ماجرا دیگر ندیدم.
- محاکمه مرد جنایتکار
با اعتراف متهم به جنایت دوم، تحقیقات ادامه یافت و پس از اثبات ماجرای دومین قتل وی پای میز محاکمه رفت.
بدین ترتیب مرد جوان به اتهام دو قتل عمدی در دادگاه جنایی به قصاص محکوم شد و حکم قصاص او در دیوانعالی کشور نیز تأیید شد. با گذشت ۲۶ سال از این پرونده سرانجام بابک، سحرگاه چهارشنبه گذشته در زندان رجاییشهر به دار مجازات آویخته شد.