بهگزارش همشهری آنلاین به نقل از روزنامه ایران، ظهر روز دوشنبه ۱۵ اردیبهشت گزارش سرقت مسلحانه از یک طلافروشی به مأموران کلانتری نواب تهران اعلام شد. بهدنبال اعلام این خبر، مأموران راهی طلافروشی در خیابان رودکی، نرسیده به خیابان دامپزشکی شده و با حضور در محل با سارق دست و پا بسته و مرد طلافروش در حالی که دست راستش مجروح شده بود، مواجه شدند.
در تحقیقات اولیه صاحب طلافروشی به مأموران گفت: روز گذشته این مرد جوان برای خرید انگشتر به مغازهام آمد و قرار شد که فردا برای خرید بیاید. اما امروز که به مغازه آمد، وقتی سینی طلاها را مقابلش قرار دادم، کلتی را که به همراه داشت، بهسمت من گرفت. با او درگیر شدم و دست راستم زخمی شد اما با سر و صدای من، همسایهها به کمک آمدند و سارق را دستگیر کردند.
یکی از همسایههای طلافروشی گفت: ساعت حدود ۱۳:۰۵ بود که صدای فریاد و درگیری از مغازه طلافروشی شنیدم. در بسته بود. با لگد در را باز کردم. وقتی وارد شدم صاحب مغازه طلافروشی را دیدم که روی زمین افتاده بود. اول سارق را ندیدم، فکر کردم که مرد طلافروش حالش بد شده و روی زمین افتاده است. اما بعد متوجه شدم با سارقی درگیر شده است که اسلحه و چاقو بهدست داشت و سعی میکرد از دست مرد طلافروش نجات پیدا کند. کیسه طلاهایش هم روی زمین افتاده بود. بلافاصله از همسایهها و مغازه داران محل کمک خواستم و آنها خودشان را به مغازه رساندند و سارق را دستگیر کردیم. دست و پا و چشمهایش را بستیم و به پلیس زنگ زدیم و نیم ساعت بعد پلیس به طلافروشی آمد و متهم را تحویل او دادیم.
- سرقت از طلافروشی برادر
مأموران در ادامه تحقیقات دریافتند که سارق همدستی دارد که متواری شده است. به دستور بازپرس شعبه دوم دادسرای ویژه سرقت، تحقیقات برای دستگیری همدست سارق ادامه یافت و ساعاتی بعد پسر جوان در مخفیگاهش دستگیر شد. در ادامه تحقیقات مشخص شد پدرام - متهم - سابقه دار است. او سال قبل نیز از یک طلافروشی دیگر در خیابان رودکی، نرسیده به خیابان هاشمی سرقت کرده بود. بررسیها نشان میداد که آن طلافروشی نیز متعلق به برادر صاحب همین مغازه بوده است.
با اعتراف متهم و بررسی تصاویر بهدست آمده از دوربین طلافروشی، راز سرقت ۹۰۰ گرم طلا که سال قبل صورت گرفته بود نیز برملا شد. پسر صاحب طلافروشی قبلی در رابطه با سرقت مسلحانه گفت: اواسط مرداد پارسال پدرم برای انجام کاری رفته بود و من در مغازه تنها بودم. مرد جوانی که پیراهن مشکی و شلوار لی به پا داشت وارد مغازه شد. او گفت مقداری طلای دست دوم دارد که میخواهد برای همسرش انگشتر طلا بخرد. من هم سینی طلاها را برایش آوردم، اما به محض اینکه سینی طلاها را مقابلش قرار دادم، او اسلحه اش را بهسمت من گرفت و گفت اگر دست از پا خطا کنم، شلیک میکند و مرا میکشد.
او ادامه داد: ترسیده بودم. چارهای نداشتم. اسلحهاش بهسمت من بود و تهدیدش را عملی میکرد. او ۹۰۰ گرم طلا را داخل کیفش ریخت و پای مرا با طنابی که با خودش آورده بود به لوله گاز بست. وقتـی از طلافروشی خارج شد شــــــــروع کردم به سر و صدا و همسایهها به کمکم آمدند. پلیس دوربینهای مداربسته مغازه را دید و تصویر متهم را بهدست آورد. در بازبینی دوربینهای مداربسته اطراف مغازه مان مشخص شد که متهم به سوپرمارکتی رفته و از آنجا آب خریده است.
او گفت: وقتی از مغازه عمویم سرقت شد و تصویر دوربین مداربسته را دیدم، چهره سارق را شناختم. در ادامه تحقیقات بازپرس رضا بهشتی از شعبه دوم دادسرای ویژه سرقت، دستور انتقال متهمان به اداره آگاهی و تحقیق در خصوص جرایم احتمالی آنها را صادر کرد.
- گفتوگو با متهم
چه شد که تصمیم به سرقت گرفتی؟
می خواستم پولدار شوم و زندگی خوبی داشته باشم.
تحصیلاتت چقدر است؟
لیسانس دارم و مدتی قبل هم ازدواج کردم. اما همسرم از سرقت هایم خبر ندارد.
نقشه سرقت هایت چگونه بود؟
اولین سرقت را به تنهایی انجام دادم. روز قبل از سرقت به آنجا رفتم تا شرایط را بسنجم. بعد از سرقت هم پای پیاده فرار کردم. ۹۰۰ گرم طلای سرقتی را داخل کیفی که به همراهم بود، ریختم و در مسیرم به یک سوپرمارکت رفتم و یک بطری آب هم خریدم.
با طلاها چه کردی؟
آنها را ۳۰ میلیون تومان فروختم. با آنها تفریح میکردم و لباس میخریدم.
با همدستت چطور آشنا شدی؟
پول هایم که تمام شد، در یک بنگاه معاملات ملکی مشغول به کار شدم. شهرام هم آنجا کار میکرد. کم کم با شهرام دوست شدم و ماجرای پولدار شدن را به میان آوردم. بالاخره تصمیم گرفتیم باهم سرقت کنیم. این بار هم به خیابان رودکی رفتیم.
شگرد سرقت دومت چه بود؟
چون سرقت اولی که انجام دادم موفقیتآمیز بود، تصمیم گرفتم سرقت دوم هم با همان شیوه باشد. یک هفتهای بود که آنجا را زیر نظر داشتم. روز قبل از سرقت به بهانه خرید انگشتر هدیه برای همسرم وارد مغازه شدم و آنجا را بررسی کردم. روز حادثه بعد از اینکه طلاها را آورد، دست به اسلحه شدم که با هم درگیر شدیم.
میدانستی که طلافروش اولی که از او سرقت کردی، با طلافروش دوم برادر هستند؟
نه. خیلی شانسی این اتفاق افتاد. شاید اگر از این مغازه سرقت نکرده بودم و مغازه دیگری را انتخاب کرده بودم، راز سرقت اول برملا نمیشد.
قرار بود طلاهای سرقتی را چه کار کنی؟
۵۰ میلیون را که میخواستم به همدستم بدهم، باقی را هم خرج تفریح و لباس و ... .