روزگاری که مربوط به اقتدار همان اسطوره است. به هر حال اسطورهها همواره قرار نیست که نقش اول بازی کنند و بدبختانه همواره قرار نیست که فیلمشان هم خوب و تر و تمیز از کار درآید.
فیلم «88 دقیقه» ما را به دهههای 70 و 80 میبرد؛ ایامی که «آلپاچینو» به تثبیت رسیده بود و همهجا هوادار و هواخواه داشت. پس از «مخمصه» (1995) و «بیخوابی» (2001)، احتمالا «88 دقیقه» فیلمی است که اسطوره در آن خوش درخشیده است و از کل کار همه راضیاند و مهمتر از همه: تماشاگران و هوادارانش.
تایر «88 دقیقه» را جان اونت کارگردانی کرده. اگرچه فیلم در آمریکای شمالی در 18 آوریل با یک گروه سینمایی بزرگ، به روی پرده رفت، اما پیش از این و از ابتدای سالجاری این فیلم در ناحیه بالکان و چند کشور اروپایی دیگر به اکران رسیده بود.
فیلم 108 دقیقهای «88 دقیقه»، حال و هوای مخصوص به دیگر آثار آلپاچینو را دارد یعنی در آن تحرک، معما، گریز و سازشناپذیری در بستر داستان بهوفور یافت میشود و یافتن سرنخها و پاسخها، عمدتا کمتر با حدس و گمان بهدست میآید.
دکتر جک گرام (آل پاچینو) در حین تدریس در کلاس درسش در دانشگاه با یک پیام تهدید روبهرو میشود مبنی بر اینکه تا 88 دقیقه دیگر اتفاق خاصی روی خواهد داد و آن حادثه مرگ اوست.
گرام که بهنوعی مشاور FBI در زمینه قتلهای عاطفی و قاتلان خاص! است، ابتدا به این پیام توجهی نمیکند اما وقتی درمییابد این پیام جدی است که روبهروی خود چندین و چند معمای جنایی هم میبیند و مهمترین آنها کشته شدن یکی از شاگردان دخترش است که دست بر قضا تا دیروز صحیح و سالم بوده!
کار بهجایی میرسد که حتی خود گرام در مظان اتهام قرار میگیرد و اینجاست که او تمام همتش را مصروف این مهم میکند تا چهره اصلی پشت این ماجرا را بشناسد؛ چهرهای که میتواند یک قاتل سریالی بدنام باشد که اخیرا از زندان آزاد شده و قرار است سر وقت او بیاید...
بعد از «پدرخوانده»، «سرپیکو» و «بعدازظهر سگی» در دهه 70 و پس از «صورت زخمی» در 1983، دهه 90 هم یک دوره خوش درخشش برای آلپاچینو بود و البته دریافت یک اسکار برای «بوی خوش زن» (1992). «راه کارلیتو» و البته «دنی براسکو» (هر دو 1997) نیز عالی بودند ولی هزاره سوم خوب شروع نشده بود.
بین همه این سالها، بعد از «صورت زخمی» برایان دیپالما در 1983 تا «مخمصه» در 1995 که کاراکترهای خاص آل پاچینو را شاهد بودیم، «بیخوابی» در 2001، یک دیدار بسیار تماشایی بود. «تاجر ونیزی» و چند تا حضور کوتاه و حتی بازی در «دوازده یار اوشن» به کنار، حالا با «88 دقیقه» سروکار داریم که قطعا فیلم بزرگی نیست، اما اسطوره برای علاقهمندانش حداقل در تیپیکال مختص به خودش ظاهر شده و همین است که اهمیت دارد چراکه او مجبور نیست مثل هریسون فورد در 68سالگیاش اینور و آنور بپرد و حتما اکشن باشد تا دیده شود؛ کاری که هریسون فورد در آستانه 66سالگیاش مجبور به انجامش بود (ایندیانا جونز 4).
آلپاچینو کافی است در فیلمی ظاهر شود که کاراکترش برای اسطوره پیر شده کمی شبیه نقشهای دهههای پیش باشد، همین کافی است و فرق اسطوره هم همین است.
اسطوره کسی است که از فرصتهای بهدست آمده آنقدر خوب بهره برده که توانسته در زمان مناسب خود را تثبیت کند.
در «88 دقیقه»، او نقش یک دکتر روانکاو و یک استاد برجسته این علم را بازی میکند اما فقط قلم در دست ندارد و اگر گوشه کتش کنار برود، اسلحه او هم نمایانگر میشود. طرز رفتار و بیان او اگرچه برازنده یک پروفسور دانشگاهی است اما در همین حین میتواند سه تا پله را یکی کند و مثل برق خودش را به کریدور محل حادثه برساند و...
وقتی تماشاگر فیلمی را از اسطورهاش میبیند و همان یک ربع اول میفهمد گرچه این کار بهنظر فیلم بزرگی نیست اما کار کوچکی هم بهشمار نمیآید، نفس راحتی میکشد. «88دقیقه» واقعا اینگونه است. کاراکتر دکتر گرام در این فیلم آلپاچینو را برای علاقهمندانش سالم و پویا نشان میدهد و مهم هم همین است.
«88 دقیقه» را گری اسکات تامپسون نوشته و در این تریلر جنایی 108 دقیقهای، ویلیام فورسایت در نقش یک مأمور ویژه FBI تعامل خوبی با آلپاچینو در کاراکتر دکتر جک گرام دارد. آلیشیاویت، لیلی سوبیسکی و نیل مکدوناف در نقش جان فورستر جنایتکار از دیگر بازیگران این فیلم هستند.
حدود 15 روز است که «88 دقیقه» در بیش از 2150 سینما در آمریکای شمالی به نمایش درآمده و تا اینجا تقریبا چیزی حدود 13 میلیون دلار فروخته است. یک نکته جالب توجه دیگر درباره «88 دقیقه» این است که اکران اروپاییاش این فرصت را بهدست داد که DVD فیلم قبل از اکران رسمیاش در آمریکایشمالی، بهدست مخاطبان بیفتد.
در آخر اینکه آلپاچینو 68ساله است، رابرت دنیرو 65 ساله و جک نیکلسون در آستانه 71 سالگی. این سه برای تماشاگر ایرانی جماعت اسطورههای فراموش ناشدنی و همواره قابل تقدیر هستند. وقتی در این سن و سال کاری خوب و پرتحرک از آنها میبینند انگار خودشان جوان شدهاند و مجبور نیستند مدام به کارهای سالهای قبلتر اشاره کنند، اتفاقی که برای ورزشکاران محبوب هم صدق میکند وقتی میخواهند کنار بروند. هرچند برای اسطورهها اوج معنایی ندارد و اسطورهها در اذهان همواره در آن بالاها هستند؛ در جایگاهی که دست نیافتنی به نظر می رسند.