بخش عمده درس رسائل و مکاسب و کفایه را پیش ایشان خواندم... یک مدتى هم درس خارج ایشان رفتم؛ یعنى ایشان با اصرار خود ما یک درس خارج اصول شروع کرد. مرحوم شیخ هاشم با بحث وسیع، همه اقوال را نقل مىکرد و بعد رد مىکرد.
یکی از دلخوشیهای این حقیر این است که در ذهنم یاد شیرین دوران طلبگی در این حوزه مقدس را مرور کنم؛ آن فضای با صفا، آن محیط نورانی... آن درس ها، حوزههای درسی گرم، آن استادان با صفا، با هوش، به روز، بعضا نام آور در همه حوزههای علمی شیعه، اما قانع به کنج عزلت زندگی خود و مفتخر به عزت استغنا و تدریس خود، مثل مرحوم حاجشیخ هاشم قزوینی، مرحوم حاجشیخ مجتبی قزوینی، این شخصیت های برجستهای که در همه حوزههای علمیه، چهره شان بهعنوان شخصیت های علمی، ملا و صاحبنظر شناخته شده بود، هیچ ادعایی هم نداشتند؛ با مسایل جاری سیاسی دنیا هم در انزوای خودشان آشنا بودند...
مرحوم آقاشیخ هاشم قزوینی بسیار براى ما محبوب بود. هیچ استادى را یادم نمىآید که طلبهها به قدر آقاشیخ دوست داشته باشند. خیلى عجیب بود در ایجاد محبت در دل شاگردان. عالمى بود بسیار سنگین، متین، خوش بیان، اهل معنى و زاهد و بىاعتنا به دنیا، در عین حال بسیار روشنفکر.
آن زمان که اهل علم ( اهل) روزنامه خوانى و مجلهخوانى و این چیزها نبودند ایشان مرتبا مجلات مختلف را مىگرفت و در جیبش مىگذاشت، طورى که کاملاً دیده مىشد و با آن محاسن سفید، خیلى مرد انصافا بزرگى بود. در طول سال، ماه رمضان ایشان مىآمد قزوین قلعه هاشم خان و به منبر مىرفت و پولى به آقا شیخ مىدادند و ایشان با همان پول دوران سال را مىگذراند و از هیچ کس وجوهات نمىگرفت.