به گزارش همشهری آنلاین به نقل از مهر، مقابل حجرهها که آبپاشی میشود، صدای یا الله، یا الله باربران بازار تاریخی تبریز نیز آرام آرام به گوش میرسد؛ در حجرهها با توکل به خدا گشوده میشود و چرخ گاریها نیز یکی پس از دیگری در هر تیمچهها و سراها میچرخد.
صدای یا الله باربران که میآید همه کنار میروند تا راه برای رد شدن باربرانی که از شدت سنگینی بار، کمر خم کردهاند باز شود و طنینانداز شدن صدای یا الله آنان، صفای خاصی به بازار مسقف تبریز میبخشد.
چرخ گردون گاری باربران که از مقابل چشمانم عبور میکند، مددی هم از زمزمه ذکر یا علی گرفته و به راه خود ادامه میدهند.
از حال و هوای امروز بازار و صدای چرخ گاریها که بگذرم باید از روزهایی بگویم که کرونا میهمان ناخوانده شهر شد و نان خیلیها را آجر کرد، حجرههای بازار تبریز که بسته باشد بالطبع جنسی هم برای حمل وجود نخواهد داشت. همه از مشاغل متضرر گفتند اما کسی حتی یادی از گاریهای خاک خورده در پستوها نکرد و در روزهای قرنطینه، در تامین مایحتاج زندگی مشکلات بسیاری به سراغ آنها آمد اما خدا را شکر میکنم که اکنون بار دیگر با باز شدن بازار مسقف تبریز، دل بهکار داده و صدای چرخ گاریها دوباره به گوش میرسد.
شیوع ویروس کرونا و صحبت با باربرانی که روزهای قرنطینه را پشت سر گذاشته مرا به بازار تبریز کشانید و این شد که رفیق نیمهراه یکی از باربران بازار مسقف تبریز شدم؛ بار سنگینی داشت و عرق از سر و صورتش میبارید، کمر خم کرده بود تا بلکه این بار نیز با او راه بیاید و هر دو به مقصد برسند؛ چند ساعتی بود که منتظر بودم تا اینکه از راه رسید، مکثی نکردم و بهدنبالش راه افتادم. سلام و خدا قوت اولین جملهای بود که بعد از ساعتها چشم انتظاری به ذهنم رسید همین بهانهای شد تا به راه ادامه نداده و نفسی چاق کند.
این باربر قبل از اینکه چیزی بگوید دلش از دست ویروس کرونا به تنگ آمده و میگوید: روزهای قرنطینه تمام شد و خدا را شکر دوباره تمام باربران به سر کار آمدند.
از مسیر بازار تا محلی که بارها را خالی میکند با او هم قدم شدم؛ مسیر دوری بود اما راهی جز رفتن برای من و این باربر رقم نخورد؛ هم قدم شدن با کسی که بار سنگینی به دوش میکشد قدری سخت است اما فرصت خوبی بود تا با همدیگر صحبت کنیم تا راه نیز کوتاه شود. تمام باربران اجناسی را که با چرخ باربری حمل میکنند به وانتیها میرسانند تا از این طریق به دست مشتری برسد.
کار در روستا شرایط را برای ادامه تحصیل فراهم نکرد
۵۸ ساله است اما گویی سختی کار بر جانش رخنه کرده و او را بیشتر از سنی که دارد نشان میدهد؛ نبود کار، تنها علتی است که او را به سمت این شغل کشانیده است که در ادامه میگوید: روزهایی که باید درس میخواندم در روستا زندگی میکردیم و کار در روستا، شرایط را برای ادامه تحصیل هموار نکرد و این شد که به سراغ این کار آمدم؛ اکنون نیز سن و سالی از من گذشته است و آرام آرام پیر میشوم؛ زورم کم کم به سنگینی این چرخ نیز نمیرسد و حتی پاها و دستانم نیز درد میکنند.
آقای عالی ۴ فرزند دارد که به لطف خدا، دختر و پسرانش را راهی خانه بخت کرده و در حال حاضر نیز با یک پسر و همسرش زیر یک سقف زندگی میکنند.
در ۲ ماه کرونایی با کمترین پس انداز روزگار خود را سپری کردم
این باربر در ایکی قاپیلار گفت: کرونا که آمد و بازار را به تعطیلی کشانید با کمترین پولی که پسانداز کرده بودم روزگار خود را گذراندیم و هیچ کمکی از کسی دریافت نکردیم.
حاج سعید از ساعت ۹ صبح تا ۶ بعد از ظهر، هم پای این چرخ باربری شده و سنگینی اجناس را به دوش میکشد تا اجناسی را که حجره داران به فروش رساندهاند برای رسیدن به دست مشتری به وانت بارها تحویل دهد؛ مسافتی که تمام باربران بازار تبریز در طول یک روز چندین بار طی میکنند تا چرخ زندگی بچرخد.
یک روز چرخ باربریام شکست و در راه ماندم
گویی خاطرهها در شغل باربران بازار تبریز خیلی زیاد است حاج سعید نیز یکی از آن خاطرهها را برایم تعریف کرد؛ خاطرهای که شیرینی آن از خندههای این باربر، آن هم در راه برگشت از خالی کردن باری که به مقصد رسانیده است کاملاً مشخص بود.
خاطره این باربر روزی بود که باری پر از آجیل را برای تحویل به بازار صفی میبرد، چرخ گاریش میشکند و او از ادامه راه باز میماند در این لحظه یکی از همکارانش، چرخ خود را به او امانت میدهد تا بار به مقصد برسد و آقای عالی نیز بعد از تحویل دادن بار به حجره داران بازار صفی، چرخ باربر را تحویل و چرخ خود را تعمیر میکند.
برخی از مردم به یا الله گفتنم اعتراض میکنند
برایم قدری عجیب بود با تمام خستگی که بر چهره داشت در طول صحبتم ذرهای از این خستگی را نشان نداد و از روزهایی گفت که برخی از حجرهداران که خدا پدرشان را رحمت کند دستی برای هول دادن این چرخ میزنند اما این لحظهها را نیز تجربه کردهام که برخی برای حمل بار، کرایه کمی داده و حتی برخی از مردم نیز گفتهاند که یا الله یا الله نگو رد شو دیگه.
عالی ادامه داد: درآمد ماهیانهام بستگی به خرج و مخارج زندگی دارد برخی از ماهها صدهزار تومان میتوانم پس انداز کنم اما در برخی از ماهها نیز این مبلغ کم هم نمیماند اما چاره چیست قناعت میکنم تا به دیگران محتاج نباشم.
خرج و مخارج کمرم را شکست
علی یکی دیگر از باربرانی است که نسبت به بقیه سن و سال کمتری دارد و آنطور که مشخص است در این روزها سعی میکند تا از بقیه بیشتر کار کند تا شاید تلافی روزهای قرنطینه دربیاید؛ همین موجب شد که چند کلمهای هم با او صحبت کنم.
وی گفت: من چند سالی میشود که ازدواج کردهام و یک دختر ۲ ساله نیز دارم؛ شاید کارمان قبل از شیوع ویروس کرونا بهتر بود اما از روزی که این ویروس، بازار را تعطیل کرد خرج و مخارج زندگی نیز کمر ما را شکست.
شغل باربری شغلی نیست که همیشه خیالت را از تامین مایحتاج زندگی راحت کند، چراکه روزی با ۱۰ هزار تومان به خانه میرویم و روزی هم با ۴۰ هزار تومان.
علی ادامه داد: راه دوری نمیروم از روزهای عید میگویم که نتوانستم نیاز خانوادهام را تامین کنم گر چه همسرم شرایط را میدید، اما من خیلی شرمنده شدم.
وی گفت: شیوع ویروس کرونا کارمان را خیلی ضعیف کرد خودمان نیز با ترس به شلوغ ترین مکانها میرویم اما چاره چیست زندگی خرج میخواهد تا شرمنده زن و بچه نشوی.
علی از ته دل دعا میکند که ان شاءالله این ویروس دست از سر ما بردارد تا دوباره در آسایش به کار خود ادامه دهیم.
چرخ زندگی با دستان من میچرخد
این باربران از ادامه فعالیت در روزهایی که شیوع ویروس کرونا نیز قدم به قدم پرسه میزند میگویند که درآمدی به جز این کار نداریم، چرخ زندگی با دستان ما میچرخد و کسی به جز ما نمیتواند خرج و مخارج خانواده را تامین کند؛ اما یک مشکل بزرگی که وجود دارد پرداخت بیمه از طریق بانک است که در این روزها هیچ بانکی پول دریافت نمیکند.
توان به دوش کشیدن این بارها را هم که نداشته باشند نانآور خانواده هستند و هر روز دست به کار میشوند. یک مسیر طولانی و تکراری که شاید برای آنها رقم خوردن این تکرار لذت بخش باشد چرا که با چرخ خوردن تک تک چرخهای باربری، چرخ زندگی نیز میچرخد.