به گزارش همشهری آنلاین، دکتر محسن اسماعیلی دانشیار دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران و عضو مجلس خبرگان رهبری در یادداشتی با عنوان "یادی از پیرمرد کتابفروش و درخواستی از زمامداران نشر و شهر" نوشت:
از همان دوران دبیرستان تا فرصتی پیدا می شد سری به کوچه حاج نایب در خیابان ناصر خسرو می زدم. عاشق کتاب بودم و آنجا هم معدن کتاب. آن روزها پاتوق اصلی کتابفروشی های تهران، خصوصاٌ کتاب های مذهبی کوچه حاج نایب بود که سرتاسر آن پر از مغازه های کوچک و بزرگی بود که تا دم درب مغازه کتاب چیده بودند. حتی پستوها و زیر پله ها نیز کتاب های ارزشمندی را در خود جای داده بودند که می توانستی بی دغدغه ورق بزنی و انتخاب کنی.
من تا می توانستم در آن کتابفروشی ها پرسه می زدم و معمولا هم با دست پر برمی گشتم. اما یکی از مغازه هایی که حتما و غالبا پیش از همه سر می زدم کتابفروشی مرتضوی یا طبق نام اصلی اش: « المکتبه المرتضویه لاحیاء الآثار الجعفریه» بود. برای رسیدن به این کتابفروشی باید وارد پاساژ مجیدی می شدی و از پله های قدیمی و مخروبه انتهای راهرو بالا می رفتی تا در سمت چپ طبقه دوم با درب نیمه باز آن روبرو شوی. مغازه کوچکی بود ولی آکنده از کتاب و البته همیشه تعدادی از کتاب ها نیز بیرون روی هم چیده شده بودند.
وارد که می شدی با پیرمردی خوش برخورد و متبسم مواجه می شدی که با ته لهجه شیرین ترکی خیر مقدم می گفت. پیراهن سفید و تمیز یقه آخوندی اش را روی شلوار انداخته و مشغول مطالعه بود تا یک مشتری پیدا شود. همان ابتدا متوجه می شدی که او فقط یک کتابفروش نیست. خودش اهل کتاب و فضل است. این را نه فقط از عبا و عمامه ای می فهمیدی که با سلیقه تا کرده و ته مغازه گذاشته بود، بلکه بیشتر و بهتر از آن از سوال ها و سپس راهنمایی هایش در می یافتی.
با محبت و آرام می پرسید: چی می خوای؟ اگر دنبال کتاب خاصی بودی فوری برایت می آورد، کمی راجع به محتوا و نیز مزایای چاپش سخن می گفت و چند کتاب با موضوع مشابه را نیز جلوی تو می گذاشت. اگر هم می خواستی قفسه های پر کتاب را از نظر بگذرانی تا مگر کتابی جلب توجه کند، با زیرکی و از زیر چشم نگاهت می کرد و با توقف در برابر هر کتاب بلند می شد، آن را در اختیارت می گذاشت و باز هم توضیح و ارائه نمونه های مشابه.
علاوه بر این، همیشه تازه های انتشارات خود را دم دست داشت و به بازدیدکنندگان معرفی می کرد. متناسب با سن و سال و سطح سواد طرف توصیه هایی نیز داشت. در بند قیمت نبود و چنان رفتار می کرد که کمتر دست خالی از مغازه اش خارج می شدی. هنوز هم برخی از کتاب های متعددی را که با تشویق او خریده ام دارم. از هشت جلد «مبسوط» شیخ طوسی تا سه مجلد قطور از «مجمع البحرین» طریحی و «المفردات» راغب و «محاسبه النفس» سیدبن طاووس و «حیات جاوید» که درس های اخلاق حاج شیخ محمدتقی آملی بود و ... .
آن پیرمرد دوست داشتنی حالا چند روزی است که به جوار رحمت حق نقل مکان کرده است. حجت الاسلام «بیوک چیت چیان» موسس و مدیر انتشارات مرتضوی را می گویم که تا نود و چند سالگی بر همان مشی و ممشای همیشگی ماند؛ نه شهادت یک فرزندش و نه وزارت فرزند دیگرش تغییری در زندگی و اخلاق پیرمرد به وجود نیاورد و او را به نماد کتابفروش ها و پیشکسوت مدیران انتشاراتی کشور تبدیل کرد.
یکی از کتاب های بسیار خوبی که مرحوم چیت چیان به چاپ رساند و مشتاقانه و مصرانه به من توصیه کرد، « العیونالعبری فی مقتل سیدالشهداء» بود که پس از حدود چهل سال هنوز هم مورد علاقه و مراجعه پی در پی من است. آرزو می کنم میهمان خوان مولایش بوده باشد. ان شاء الله.
این مصیبت را به دوست ارجمند آقای مهندس حمید چیت چیان و دیگر بازماندگان و همه اهل فرهنگ تسلیت عرض می کنم و امیدوارم وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و شورای شهر تهران بتوانند برای ماندگار شدن چهره این خادم بزرگ دین و میهن و نیز حفظ بافت کوچه حاج نایب به عنوان یک میراث ارزشمند تاریخی و فرهنگی اقدامی فوری و عملی انجام دهند. نشر به کمک بیشتری نیاز دارد و کتاب همچنان بن مایه ادب و فرهنگ این مرز وبوم است.