به گزارش همشهری آنلاین به نقل از باشگاه خبرنگاران جوان، دریاچه و تالاب پریشان در شهرستان کازرون استان فارس وارد دهمین سال خشکیدگی شده است، طی این سالها تصمیمهای متعدد و متنوعی برای احیای این تالاب از سوی مسئولان مختلف گرفته شده، اما دقیقا همان زمان که این تصمیمات به مرحله اجرا درآمدند ضریب اضمحلال و نابودی این دریاچه بیشتر شده است.
محمدجواد سیاح پور کارشناس ارشد حقوق محیطزیست و مؤسس انجمن میراث پریشان در نوشتاری با بازخوانی انتقادی رویکردهای مدیریت و احیای تالاب پریشان را موردنقد و بررسی قرارداد.
در بخشی از این نوشتار آمده است.
تقریباً سال ۸۹ بود که با خشکیدن آخرین چشمههای حیاتی، ازجمله چشمههای گپ و بنگ، تالاب بینالمللی پریشان در زمره تالابهای خشکیده ایران درآمد. اگرچه در طی این دهه چند باری آبگیریهای محدود و جوششهای مقطعی انجام شد، اما تاکنون هیچ وضعیت پایداری که امید بازگشت تالاب و زیستبوم تالابی را زنده کند مشاهده نشده است.
در این نگارش نه قصد تحلیل عوامل و مقصرین راداریم و نه قصد ارائه راهکار برای احیای تالاب. آنچه مقصود این یادداشت است صرفاً بازخوانی انتقادی مواجهه نهادهای دولتی و عمومی به احیای تالاب پریشان و حتی پیش از آن حفظ و مدیریت تالاب است.
در نگاه نظاممند پریشآنیک اقلیم مرطوب است که ضمن ویژگیهای زیستشناختی و هیدرولوژیکی، یکی از ویژگیها و عناصر جداییناپذیر آن مردم و جوامع محلی ساحلنشین آن هستند که به نظر نگارنده در مواجهه با تالاب جایگاه نخست را برای مطالعه و بررسی دارا میباشند.
بهدوراز قضاوت و برخورد ارزشی، آنچه که هویدا است و بهوفور به اثبات رسیده نقش پررنگ کشاورزی اطراف تالاب در خشکیدگی آن است. واقعیت غیرقابلانکار برای بسیاری از تالابهای ایران ازجمله پریشان این است که برداشت آبهای زیرسطحی نقش اول را در فرایند خشکیدن آنها بر عهده داشته است. کشاورزی توسط مردم انجام میشود و مردم بخش جداییناپذیر زیستبوم تالاب هستند.
آنچه شدیداً موردانتقاد نگارنده بهعنوآنیک فعال محیطزیست طی سالهای اخیر بوده، این است که بیشینهی مواجهههای دولتی و حتی غیردولتی با پدیده تالاب و حواشی آنیک غایب اصلی داشته و آنهم مردم محلی هستند. شاهد روشن این غیبت بحث انتقال آب از سد نرگسی به تالاب پریشان در جهت احیای آن است.
نگارنده ادعا دارد که تصمیمگیرندگان در خصوص انتقال آب از سد نرگسی به تالاب پریشان مجموعهای از مهندسان و متخصصان حوزههای آب، محیطزیست و عمران بودهاند و در جمع این متخصصان بهشدت جای مردم شناسان و جامعه شناسان خالی بوده است.
در اثبات این ادعا، لازم است پرشدن تالاب پریشان از آب پشت سد را در ذهن خود مجسم کنیم و بهعنوان یک تحلیلگر چیرهدست، وضعیت زیستبوم تالاب پرشده از آب پشت سد را بهطور جامع اعم از وضعیت اکولوژیکی و اجتماعی تالاب بررسی کنیم.
در وضعیتی که تالاب پر از آبی باشد که از سد قرض گرفته شده و در همین حال قریب به هزار حلقه چاه اطراف تالاب صدها هزار هکتار اراضی کشاورزی اطراف تالاب را با پمپهای بزرگ سیراب میکنند، پرسش این است که پایداری پریشان تا چند سال و حتی چند ماه قابل تضمین است؟
برای فهم سادهتر قضیه خودمان را یک کشاورز حاشیه تالاب تصور کنیم که در وضعیت خشکیدگی تالاب با یک حلقه چاه نسبتاً کم آب (مجاز یا غیرمجاز) خود ۱۰ هکتار زمین را زیر کشت برده و سالانه منفعتی برابر با مثلاً ۱۰ میلیون تومان نصیب خود میکنم. حال اگر جلوه فیروزگون تالاب پر آب پیش روی من باشد و بهتبع چاهم پرآبتر و موتور پمپم قویتر، آیا ترغیب نمیشوم که سطح زیر کشت خود را به ۲۰ هکتار و بهتبع منفعت خود را به ۲۰ میلیون تومان افزایش دهم؟
اگر مقصر اصلی خشکیدگی تالاب را کشاورزی ناپایدار بدانیم، آیا با پر آبکردن پریشان از آب پشت سد بدون تغییر در معیشت و شیوه کشاورزی اطراف آن واقعاً تالاب را احیا کردهایم؟ یا بحران را برای یکی دو دهه بعد بسیار عمیقتر و جریحتر کردهایم؟
آنچه یک تیم متخصص در حوزههای مهندسی و فنیِ صرف توان توجه به آن را ندارد، تأثیرات اجتماعی و مردم شناسانهی تالاب و اقدامات مربوط به آن است.
رویکرد جریانهای حامی محیطزیست در سطح دنیا در چند دهه گذشته این را ثابت کرده که بدون در نظر گرفتن کنشها، واکنشها، نظرات، معیشت و افق دید مردم محلی، هرگونه برنامه مدیریت و توسعهی اقلیمها محکوم به شکست است، ازاینرو در سطح قوانین و برنامههای حوزه محیطزیست در سطح بینالملل مشاهده میشود که توجه به تأثیر جوامع محلی در تصمیم سازیها، تصمیمگیریها و اجرای برنامهها روزبهروز پررنگتر میشود. سیر روزآمد شدن کنوانسیونهای بینالمللی محیطزیستی با توجه به این رویکرد، دستکم در ۱۰ سال گذشته کاملاً مشهود است.
در اینجا جا دارد نقدی بر برنامه جامع مدیریت تالاب پریشان وارد کنیم که دقیقا در طول دوره اجرای آن پریشان خشکید و روزبهروز حال آن وخیمتر شد. در سالهایی که این سند در کازرون توسط چند نهاد دولتی ملی و محلی و برخی نهادهای غیردولتی در حال شکلگیری بود، برای تکمیل چارت اعضا نیاز به شکلگیری تشکلهای مردمنهاد محلی بود که در آن سالها جز چند سازمان مردمنهاد در سطح شهر کازرون هیچ تشکل توانمندی در این حوزه در حاشیه تالاب وجود نداشت.
با شکلگیری سریع سمنها، تلاش شد تا تکلیف وجود نهادهای مردمی و محلی رفع شود، اما غافل از اینکه این حضور و تأثیرگذاری در پایینترین ردههای مشارکت جای میگیرد. در دستهبندی ارائهشده از انواع شیوه مشارکت چهار روش برای مشارکت مردم در امور عمومی شمردهشده است: ۱. روش ضد مشارکتی، ۲. مشارکت هدایتشده، ۳. مشارکت فزاینده و ۴. مشارکت واقعی
واقعیت این است که آنچه در جریان کمیته محلی تالاب پریشان و تدوین برنامه مدیریت جامع تالاب انجام شد و پسازآن تا امروز ادامه یافت، در خوشبینانهترین حالت مشارکت هدایتشده بود که بههیچوجه فرایند را به مقصود نمیرساند.
جمعبندی کلام اینکه امروز باگذشت یک دهه از خشکیدگی تالاب پریشان و نزدیک به ۱۵ سال از تدوین برنامه جامع مدیریت تالاب بههیچوجه نمیتوان با رویکردهای گذشته با مسئله تالاب مواجهه کرد.
جوامع محلی ساحلنشین تالاب پریشان بههیچوجه همان مردم ۱۰ سال قبل نیستند، تالاب بههیچوجه تالاب ۱۰ سال قبل نیست، همچنین سطح آگاهی عمومی بسیار متفاوتتر، بحران محیطزیست بسیار بیپرده و عمیقتر، گرمایش زمین جدی و ملموستر و البته دغدغه و توجه عموم مردم نسبت به محیطزیست بسیار بیشتر از قبل شده است.
همه این مؤلفهها در کنار هم متخصصان، فعالان محیطزیست و نهادهای دولتی و غیردولتی اعم از ملی و محلی را الزام میکند تا هرچه سریعتر رویکردهای پیشین را کنار بگذارند و با رویکردی متفاوتتر به قضیه نگاه کنند.
رویکرد مطلوب در این گفتمان آن رویکردی است که در آن مردم شناسان، جامعه شناسان، تسهیلگران محلی و البته مطالعات و پژوهشهای مردم محورانه در آن نقش کلیدی و تعیینکننده داشته باشد.
تالاب بینالمللی پریشان که ۴۲ کیلومترمربع وسعت دارد و درگویش محلی پریشون نامیده میشود در میان کوهستان فامور و در ۱۲ کیلومتری جنوب شرقی شهرستان کازرون و ۱۲۵ کیلومتری غرب شیراز واقعشده است.