به گزارش همشهری آنلاین، محسن گودرزی؛ مهمان این قسمت از برنامه که بعد از گذران دوره سربازی به عنوان مکانیک مشغول بهکار شد از دلباختگی خود به دختر همسایه گفت: پس از آنکه مشغول بهکار شدم خانواده اصرار داشت که ازدواج کنم و به اجبار آنها به خواستگاری دختری رفتیم اما من که دلباخته دختر همسایه بودم بهانهگیری کردم و از ازدواج با او سرباز زدم. بعد از آن موضوع علاقهام به دختر همسایه را با خواهرم مطرح کردم و با وجود مخالفت او در جلسه اول اما اصرار من نتیجه داد و ما ازدواج کردیم.
داستان مهمان «دعوت» که با عشق و خوشی آغاز شده بود خیلی زود به تلخی گرایید. او ادامه داد: برای کسب مال بیشتر و از روی طمع در دامی افتادم و شیء زیرخاکی را از کسی خریدم؛ غافل از آن که آن شیء قدمت تاریخی نداشت و تقلبی بود. بیاطلاع از این موضوع آن را از طریق یک واسطه فروختم اما پولی حاصل نشد.
محسن داستان «دعوت» که با سودای ثروتمند شدن اقدام به کار خلاف قانون کرده بود و نه تنها پولی کسب نکرد بلکه دارایی خود را نیز از دست داد، تصمیم میگیرد به جبران این خسارت دست به کاری خطرناک بزند. او تعریف کرد: با چند نفر از دوستان در حالی که مسلح بودیم به خانه فردی رفتیم که بعد از خرید شیء زیرخاکی و معامله با ما پولی پرداخت نکرده بود. او را مورد ضرب و شتم قرار دادیم به گونهای که هر لحظه امکان داشت باعث مرگ او بشویم. دست، پا و چشمانش را بستیم و او را از محل سکونتش به خارج شهر بردیم. پیش از آن که به مقصد برسیم آن فرد فرار و از ما شکایت کرد. پس از آن روز من با احتیاط تردد میکردم و مراقب بودم که در دام پلیس نیفتم اما پس از ده ماه دستگیر شدم.