در بخش راه‌پله این هفته شعر «بی‌ستارگی»، از سحر دیانتی و یادداشت عباس تربن را بر این شعر، می‌خوانید

بی‌ستارگی

در عصر ستاره‌مردگی
کورسوی نوری می‌خواهم
برای عروسکم
که چشم‌هایش سیاه شد
             از بس به شب نگاه کرد
فقط کمی
            یک مشت فقط
دست من
از دست همه بچه‌های کلاس
 کوچک‌تر است

راه رفتن بر لبه زبان

   «بی‌ستارگی» از همان سطر اول، تفاوتش را با یک نوشته عادی به رخ می‌کشد و البته برای این کار، مسیری را برمی‌گزیند که هرکسی قادر به قدم‌گذاشتن در آن نیست. یکی از عواملی که یک نوشته را به شعر نزدیک می‌کند، خلق ترکیب‌های تازه است. 

   معمولا از کسی که بر اولین پله‌های سرودن ایستاده، توقع ترکیب‌سازی نمی‌رود. برای ساختن ترکیب‌های تازه، نیاز به آشنایی با گستره وسیعی از کلمه‌ها دارید و ضروری است که تسلط قابل‌قبولی روی زبان داشته باشید.

   ترکیب تازه و غریب شعر سحر دیانتی، «ستاره‌مردگی» است. اولین بار که این ترکیب را می‌شنوید، حتما توجه‌تان را جلب می‌کند و حتی ممکن است فکر کنید که گوش‌هایتان اشتباه شنیده‌اند. اما درست شنیده‌اید و هرچه جست‌وجو کنید، سابقه‌ای از این ترکیب در ذهنتان پیدا نمی کنید . اگر یک‌بار دیگر  شعر را با دقت بخوانید، متوجه می‌شوید که «ستاره‌مردگی» نقشی کلیدی در شعر دارد. شاعر می‌خواهد روزگار خود را وصف کند ولی در میان کلمه‌های موجود، صفت مناسبی پیدا نمی‌کند که بیان‌کننده آنچه او می‌خواهد بگوید، باشد. بنابراین خودش آستین‌ بالا می‌زند و کلمه مورد نیازش را می‌سازد؛ کلمه‌ای که قرار است تیرگی ظلم و ظلمت روزگار حاضر را به تصویر بکشد.

   اما هیچ می‌دانید که مهم‌ترین ویژگی برای ساختن یک ترکیب موفق چیست؟ «خلاقیت»!

   برای خلق یک چیز جدید، باید توانایی متفاوت نگریستن را داشته باشید. بسیار مهم است که از کلیشه‌های مشخص و ثابت زبان فراتر بروید و با نظم تازه‌ای کلمه‌ها را در کنار هم بچینید. و بعد از همه این تلاش‌ها...؟ جواب روشنی وجود ندارد. ممکن است ترکیبی که ساخته‌اید موفق و قابل‌قبول باشد... و البته این احتمال هم هست که ترکیبتان ناموفق و وصله‌دار از آب دربیاید. یک چیز را فراموش نکنید: ساختن ترکیب‌های تازه مثل راه‌رفتن روی لبه تیغ است!