به گزارش همشهریآنلاین به نقل از فارس، روز سختی بود، برای نجات جان یک حیوان درد زیادی کشیدم، مهم نیست بدتر از اینها را هم تحمل میکردم، چند روزی بود که خواب به چشمانم نمیآمد و آن روز برای همیشه در خاطرم هست، گلولهای که به پایم خورد و شکارچیانی که مرا از حرکت بازداشتند.
شلیک اسلحه به پایم حاصل چیزی بود که نمیخواستم، نمیخواستم تن به خواستههایشان بدهم، تنها بودم و آن لحظات چه سخت بود، زمان هم بهکندی میگذشت، سخت و تلخ همراه با درد، خودم بودم و خودم مگر آنتن هم میداد که به دادم برسند؟ باورم نمیشد داشتم پایم را از دست میدادم.
ساعتها به انتظار نشستم، نشستن که نه نالیدم. در آن ساعات به همهچیز فکر میکردم، همسرم چقدر میگفت کارت سخت است و خطرناک و من میترسم، اما من عاشق کارم بودم و همه این سختیها را به جان خریده بودم، محیطبان بودم و این مشکلات هرلحظه امکان داشت. راستش در آن لحظه ترس هم داشتم چون امکان داشت پایم را از دست بدهم پایی که برایم حکم بال پرنده را داشت.
با خود فکر میکردم کار ما جز خدمت به حیوانات بیگناه و گیاهان و جانورانی که نمیخواهیم گونههایشان منقرض شود، نیست اما چرا در حق ما اینطور رفتار میشود!؟ انگیزه شکارچیان را درک نمیکردم، امروز که در شرایط گذشته نیستیم برای تأمین خوراک شکار کنیم امروز طبیعت نیاز به حفظ و نگهداری دارد.
بالاخره محیطبانان آمدند، از صبح تا عصر پایم خونریزی داشت تا اینکه به بیمارستان منتقل شدم، گفتم به خانوادهام اطلاع ندهید نمیخواهم آنها مرا در این وضعیت ببینند، خدا را شکر پایم ماند هرچند دردش هنوز هست و این باعث نشد حسرت ادامه کار را داشته باشم و همچنان عشق بورزم تا امروز که در خدمت شما هستم.
آنچه خواندیم شرححال تنها یک روز سخت یک محیطبان است، او سالها در عرصه محیطبانی و حفظ و حراست از طبیعت خدمت کرده و در این مسیر سختیهای زیادی را کشیده است اما بااینوجود از کارش دست نکشیده همچنان ادامه میدهد بااینوجود که بازنشسته هم شده است.
۱۶ خردادماه هرسال به نام روز جهانی محیطزیست نامگذاری شده که به این مناسبت و هفته محیطزیست به سراغ این محیطبان زحمتکش و باتجربه همدان رفتیم تا با او گپزنی داشته باشیم.
خودتان را معرفی کنید و از سابقه محیطبانیتان برایمان بگویید.
محسن خاکساری هستم، اهل سرکان از توابع تویسرکان، بیش از ۲۰ سال در مناطق حفاظتشده خدمت کردهام و حال حاضر هم یک سال است که در اداره محیطزیست تویسرکان مشغول به کار هستم.
۵۳ سال دارم و سال ۷۰ ازدواج کردم، حاصل این ازدواج دو فرزند پسر بود که اکنون یکی از آنها تشکیل خانواده داده و در نیروهای مسلح مشغول به کار است و دیگری هم چند روز پیش سربازیاش تمام شد و به جمع ما برگشت، سالها در منطقه حفاظتشده خانگرمز
فعالیت کردهام، دراینبین چند سالی هم به منطقه نهاوند رفتم اما دوباره به آنجا منطقه برگشتم.
از دید شما محیطبان کیست و چهکاری انجام میدهد؟
محیطبان کسی است از شکار و کشتن حیوانات و آلودگی محیطزیست جلوگیری میکند، او باوجود کمبودها و مشکلات معیشتی و سختی کار، کارش را ادامه میدهد، فردی که مدتها بهدوراز خانواده به محیطبانی میپردازد.
ابتدای خدمتم ۱۰ یا شاید ۱۲ شبانهروز در منطقه حفاظتشده به سر میبردم، باور میکنید تنها دو روزبه خانه و جمع خانواده برمیگشتم و بقیه روزها باید محیطبانی میکردم؟ اما تمام اینها به خاطر علاقهام بود.
یک محیطبان باوجوداینکه حفظ گونههای گیاهی و جانوری مناطق تحت مدیریتش را بر عهده دارد و سختیهای زیادی را در این مسیر میکشد، جزو حداقل حقوقبگیران دولت است که امیدوارم فکری به حال این وضعیت بشود.
در اصل ۵۰ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران آمده «در جمهوری اسلامی، حفاظت محیطزیست که نسل امروز و نسلهای بعد باید در آن حیات اجتماعی رو به رشدی داشته باشند، وظیفه عمومی تلقی میشود. ازاینرو فعالیتهای اقتصادی و غیر آنکه با آلودگی محیطزیست یا تخریب غیرقابلجبران آن ملازمه پیدا کند، ممنوع است» که امیدوارم مردم به این موضوع توجه کنند و بهنوعی همه یک محیطبان باشند تا بتوانیم محیطزیست را حفظ کنیم. اگر هرکسی در جایگاه خود دوستدار محیطزیست باشد و در این عرصه خدمت کند، کمتر شاهد نابودی طبیعت خواهیم بود.
طبق استانداردهای جهانی برای هر ۴ هزار هکتار منطقه حفاظتشده یک محیطبان در نظر گرفتهشده و در ایران هر ۴۰ هزار هکتار یک محیطبان دارد درصورتیکه کمبود نیرو حفاظت از زیستبوم را با مشکل مواجه میکند.
هر محیطبان در حوزه استحفاظی خود در معرض آسیبها و تهدیدهای فراوانی ازجمله درگیری با شکارچیان مسلح و حیوانات وحشی، مارگزیدگی، سقوط از کوه و... قرار میگیرد و تنها عشق و علاقه است که باعث میشود عاشقانه در حفظ گونههای جانوری و گیاهی و درمجموع محیطزیست و طبیعت تلاش کند.
چه شد که شغل محیطبانی را انتخاب کردید؟
قبلاً کارمند مخابرات بودم و ۶ یا ۷ سالی در این شرکت خدمت کردم اما به دلایلی نتوانستم آنجا بمانم، زمانی بود که تازه ازدواجکرده بودم و یک بچه هم داشتم. ازآنجاکه بیرون آمدم مدتی شغلم آزاد بود و بعد وارد کار محیطبانی شدم.
بچه دامنه الوند هستم و چون بیشتر ایامم را در کوه و دشت سپری میکردم و منطقه خانگرمز را هم میدیدم، آرزو داشتم یک روز آنجا باشم و از نزدیک ببینم و این شد که خداوند تقدیر مرا اینطور رقم زد تا مدتها مسئولیت آنجا را عهدهدار باشم. ۲۰ سال فقط در این کار عشق کردم.
تقریباً یک سالی میشود که به اداره محیطزیست تویسرکان آمدهام که اتفاقاً کار کردن در این محیط برایم بسیار سخت است چون به محیطبانی عادت کردهام. ۱۵ فروردین امسال بازنشست شدم اما برای انتقال تجربه و به صلاحدید مسئولان فعلاً اداره هستم.
از سختی کاری که گفتید بیشتر برایمان بگویید
سالها مسئولیت منطقه خانگرمز را داشتم و چند سالی در این مدت به منطقه حفاظتشده نهاوند رفتم که متأسفانه آنجا با درگیری که با شکارچیان داشتم تیر خوردم، از ناحیه ران پا.
محیطبانی شغلی سخت و دشوار اما کمدرآمد است، تمام محیطبانان شبانهروز خدمت میکنند و اکثراً چون تکشغله هستند زندگی پرمخاطرهای دارند و متأسفانه ازلحاظ اقتصادی هم چندان تأمین نمیشوند.
فکر میکردم با گلولهای که به پایم خورد جانباز محسوب شوم اما متأسفانه موردحمایت قرار نگرفتم، در مقطعی مورد اصابت گلوله قرار گرفتم و دوستم از کوه به پایین پرت شد، او جانباز محسوب شد اما من حمایت نشدم. اینها مهم نیست چون عشق به کاردارم و همواره سعی کردهام به نحو احسن به وظیفهام عمل کنم که خوشبختانه از وضعیتم هم راضی هستم.
مسئولان اداره کل محیطزیست تلاش کردند که بهعنوان جانباز معرفی شوم اما متأسفانه سازمانهایی قبول نکردند و مانع شدند و چون بیمه تأمین اجتماعی بودم ۳۰ درصد ازکارافتادگی برایم لحاظ شد.
از آن روزی که تیر خوردید، بگویید چه اتفاقی افتاد؟
۱۱ مردادماه سال ۸۸ در منطقه ملوسان نهاوند با شکارچیانی برخورد کردم، ابتدا یک شکارچی را دیدم که به منطقه حیاتوحش ما که قوچ و میش بود، تیراندازی کرد قصدش شکار آنها بود، سریع به محل رسیدم و با اخطاری که چند تیراندازی به اطراف داشتم سعی کردم مانع از کارش شوم که اتفاقاً او اسلحهاش را به نشانه تسلیم زمین انداخت و من هم به سمش رفتم اما نفر دوم از پشت صخره بیرون آمد و روبرویم قرار گرفت و در فاصله کم و آنهمه سه متری با اسلحه به پایم زد.
وضعیتم را که دیدم، شوک زیادی به من وارد شد و نتوانستم تکانی بخورم، آن دو شکارچی هم که کاملاً صورت خود را پوشانده بودند و تنها چشمانشان بیرون بود، بهمحض زدنم فرار کردند و من تنها ماندم. خوب شد که اسلحهام را با خود نبردند؛ خواستند مرا متوقف کنند که به هدف خود رسیدند و ازآنجا دور شدند.
ساعت تقریباً یک ربع به ۱۰ صبح بود که این اتفاق افتاد، همکارانم در نقاط مختلفی از کوههای منطقه بودند که تلفن همراهشان آنتن نمیداد تا از وضعیت موجود اطلاع دهم. این جریان به نحوی بود که تقریباً یک ربع تا ۲۰ دقیقه در حالت شوک بودم و نمیتوانستم کاری انجام دهم، کمکم خونریزی شروع شد و دستمال جیبی که اکثر محیطبان از آن دارند را جای شلیک گلوله بستم، خیلی سعی میکردم تماسم با دوستان برقرار شود اما آنتندهی ضعیف بود و بیسیم هم در محدودهای نبود که از حال من خبردار شوند.
تقریباً ۲ ساعت و نیم به همین منوال گذشت تا توانستم به بچهها خبر دهم خود را به آنجا برساندند، از کوه که خارجم کردند تقریباً ۴. ۵ بعدازظهر شد و بعد به بیمارستان برسم غروب شده بود.
بچهها سعی کردند دنبال شکارچیها باشند و آنها را دستگیر کنند اما مسلماً فردی که تیراندازی کرده در عرض یک ساعت کیلومترها فرار میکند و اینکه هشت ساعت گذشته باشد و بتوانند آنها را دستگیر کنند، تقریباً محال بود.
الآن وضعیت پایتان چطور است؟
خدا را شکر خوبم، آسیب زیادی ندیدم اما هنوز هم درد ناحیه پا رادارم و سرما که بخورد اذیت میشوم اما تا حدودی با آن کنار هم آمدهام. آنقدر از این پا در کوه و کمر کار کشیدهام که ورزیده شده است چون در روحیاتم نبود که یکجا بنشینم و کار اداری انجام دهم.
دوستدار طبیعت بودن باعث شد که محیطبانی را انتخاب کنم، حتی وقتی تیر خوردم مرخصی دادند که در خانه بمانم و استراحت کنم اما من سرکارم حاضر شدم و فعالیت کردم که خوشبختانه مشکل چندانی هم نیست، خودتان میدانید با تیری که داخل پا میرود و بیرون میزند، دیگر آن پا مثل سابق نمیشود.
بعدازاینکه تیر خوردید خانواده مانع نشدند که محیطبانی را کنار بگذارید؟
خیر... چیزی نگفتند، هرچند نگرانیهایی را خصوصاً در آن زمان داشتند، تیر که خوردم چند روزی بیمارستان بودم و گفتم که به خانم و بچههایم اطلاع ندهید تاکمی وضعیتم خوب شود چون نمیخواستم نگران شوند تا اینکه بالاخره داییام توانست با شوخی و ترفندهایی آنها را به بیمارستان بکشاند که مرا ببیند و نگرانی زیادی به خود راه ندهند.
بعدازآن اتفاق با شکارچی دیگری برخورد نکردید؟
چرا... همیشه برخوردهایی را داشتیم. سال ۸۹ بود که مجدد از نهاوند به منطقه خانگرمز آمدم و مسئولیت آنجا را گرفتم. در آن زمان وضعیت خوبی را در منطقه نداشتیم شاید در هفته ۵ یا ۶ بار به شکارچی برخورد میکردیم، شکارچیانی که معلوم نبود از کجا آمدهاند چون منطقه خانگرمز ازلحاظ جغرافیایی درجایی قرارگرفته که از چهار طرف به اسدآباد، کرمانشاه، نهاوند و تویسرکان ختم میشود و شکارچی اگر دنبال شکار باشد از این شرایط سوءاستفاده میکند که با این وضعیت شبانهروز درگیر بودیم و کمکم توانستیم امنیت نسبی در منطقه را برقرار کنیم.
از خاطرات خود در آن دوران بیشتر بگویید، چه خاطرهای از نجات حیوانات دارید؟
تمام دوران خدمتم پر از خاطرات خوش است، همینکه با حیوانات بیگناه زندگی میکنی و سعی میکنی آنها را از مرگ نجات دهی ارزش زیادی دارد.
سه سال پیش دو حیوان کل، دعوای شاخبهشاخ داشتند چون قلم رویی را برای خود تعریف میکردند که یکی حالت گیجی و دیوانگی به خود گرفت، او را با سه نفر از محیطبانان به صخره بردیم، این حیوان را گرفتیم دو نفر از ما را به پایین پرت کرد، خوشبختانه چندان مشکلی برای ما پیش نیامد اما گوشیام از بالا به پایین پرت شد و ال سی دیاش شکست که مجبور شدم ۹۰۰ هزار تومان هزینه کنم.
وقتی درد میکشید، دامپزشکی را بالای سرش حاضر کردیم اما نشد برایش کاری کنیم، متأسفانه دو روز این حیوان زجر کشید و مسئولان اداره کل هم سپردند خرکاری که درست است انجام دهیم درصورتیکه میتوانستیم او را بکشیم این کار را انجام ندادیم چون برایمان سخت بود و ترجیح دادیم به حال خودش رها کنیم اما حیوانات وحشی کار خود را میکنند و کفتار آمد و او را شکار کرد و برد.
دوران خدمت ساعتها کنار حیوانات مینشستم و از دیدنشان سیر نمیشدم؛ با بچههای محیطبان زحمتکش زندگی کردن هم پر از خاطرههای خوش است شاید باور نکنید آنقدر که با آنها زندگی کردم با خانواده نبودم.
اوایل کارم ما محیطبانان تقریباً ۱۲ شبانهروز کنار هم زندگی میکردیم بدون اینکه خانواده را ببینیم. آن زمان شرایط بسیار سختتر بود بهطوریکه در یک اتاق ۹ متری گاهی ۸ و گاهی ۹ نفر میخوابیدیم. پیش از ما در استان محیطبانانی در چادر زندگی میکردند تا حافظ محیطزیست باشند.
شاید دور از ذهن باشد اما حتی زندگی با حیوان گزنده مثل مار هم خوشایند است، برای ما ساعتها کنار این حیوان بودن آنقدر لذتبخش است که حتی دیگران نمیتوانند لحظهای آن را تصور کنند.
محیطبانی شغل بسیار خوب و پرهیجانی است تنها به شرطی که علاقه باشد. امیدوارم محیطبانان جدید انگیزه قدیمیترها را داشته باشند که اگر این نباشد نمیتوانند شرایط دشوار را تحمل کنند، فردی که علاقه نداشته باشد نمیتواند در برف و سرما، کولاک و آفتاب سوزان بهتنهایی باآنهمه مشکلات منطقه را حفاظت کند.
نظر شما در مورد کم شدن گونههای جانوری چیست و در حال حاضر چه گونههای جانوری را دیگر در استان نداریم؟
وضعیت گونههای حیوانی در استان همدان خوب است چون حفظ و حراست خوبی نسبت به سایر مناطق شده است اما برای نمونه در منطقه حفاظتشده خانگرمز گربه وحشی یا گربه جنگی داشتیم که در حال حاضر متأسفانه نداریم.
دلیل نبود اینگونه جانوری چیست؟
وقتی همه مردم محیطبان باشند میتوان طبیعت و محیطزیست را بهخوبی حفظ کرد، شکار بیرویه و نبود خوراک برای حیوان مسلماً باعث کاهش گونهها خواهد شد. برای نمونه خرگوش گونهای است که خوراک بسیاری از حیوانات حتی گرگ و شغال میشود اما هرکسی اسلحهای میگیرد و او را با تیر میزد و شکار آن توسط شکارچیان باعث شده خوراک برای دیگر حیوانات کم باشد.
مثال دیگر اینکه قبلاً در اسدآباد گونه میشمرغ را داشتیم که پرنده بسیار زیبا و قشنگی است اما وقتی جای زندگیاش را از او گرفتند در معرض انقراض قرار گرفت. بازهم تأکید میکنم که اگر به یاری محیطزیست بیاییم گونهها حفظ میشوند اما جای تأسف دارد که برخی اینطور فکر نمیکنند.
گونههای گیاهی چه وضعیتی داشتهاند؟
در مناطق حفاظتشده چون جلوی از بین بردن آنها گرفته میشود نسبتاً وضعیت خوب است. مثلاً خانگرمز که تحت مدیریت ما بوده خیلی خوب گونههای گیاهی نسبت به مناطق دیگر حفظشده است. ما در این منطقه اجازه از بین برون آنها را نمیدهیم، حتی تا جایی که امکان داشته در حفظ گونههایی که خاصیت دارویی داشتند هم کوشا بودیم.
انگیزه بیشتر شکارچیان چیست و چرا به سمت شکار روی میآورند؟
به نظرم یکزمانی شکارچی به خاطر کمبود غذا روی به شکار میآورد اما امروزه تمام شکارچیان ما ازلحاظ مالی و معیشتی زندگی خوب و مرفهی دارند و به نظرم یک سادیسم است که تمایل دارند به گوشت شکار برسد.
وقتی شکارچی دستگیر میشود که دنبال شکار بز و میش وحشی بوده، باید تقریباً ۷۰ میلیون تومان جریمه بدهد و حتی اسلحهاش را هم از او میگیرند که شاید ۵۰ تا ۶۰ میلیون تومان قیمش داشته باشد اما بازهم افرادی دست به شکار میزنند به نظر این کار آنها مانند دزدی است که به خانه و مغازه دیگران بزند.
یکزمانی مردم به خاطر کمبود غذا دنبال شکار بودند اما امروز مرفهین دستبهکار میشوند که این موضوع درک نمیشود و چرا باید اینطور باشد؟
چرا به اداره تویسرکان آمدید، باوجوداینکه بازنشسته شدهاید و باید دیگر استراحت کنید؟
چون کمکم باید از منطقه حذف میشدم تا محیطبانانی جای مرا بگیرند به اداره منتقل شدم، تقریباً دو ماهی است که حکم بازنشستگیام آمده و باید کمکم کنار بروم اما در اداره هستم تا نیروی جدید را راهنمایی کنم و بعد عرصه را تحویل بدهم.
منطقه حفاظتشده جای حساسی است و به همین راحتی نمیتوان به دست کسی سپرد، افراد باید تجربیات و اطلاعات کافی را به دست بیاورد و به همین دلیل فعلاً مشغول به کارشدهام و هستم.
اغلب مشکلات محیطبانان چیست؟
بیشتر معیشتی است، یک محیطبان چون بادید باز شغلش را انتخاب میکند شاید بتواند دوری از خانواده را تحمل کند اما با توجه به وضعیت اقتصادی امروز زندگی برای آنها دشوار است.
تصور کنید حقوقی که برخی از محیطبانان در نظر میگیرند کمتر از ۳ میلیون تومان است، چطور باید زندگی را بچرخانند ضمن اینها روزهایی تنها بهدوراز خانواده باید جایی باشند که هزینهای هم بابت آن پرداخت نمیشود و از جیب شخصی باید خرج کنند.
در جامعه ما داشتن حقوق زیر ۹ میلیون تومان زیرخط فقر تلقی میشود حال چطور یک محیطبان باید با حقوق کم زندگی کند.
وقتی محیطبان باشی و یکشب اضافه در کوهستان با کمترین امکانات بمانی که ممکن است غذایی هم در اختیار نداشته باشی چون غذایی در اختیار قرار نمیگیرد و باید خود آن را تأمین کنی آنوقت سختی کار را متوجه میشوی، فرض کنید خرج و مخارجی را باید در منطقه حفاظتشده داشته باشی و از طرفی مخارج خانواده را هم تأمین کنی، اینها همه بهسختی امکانپذیر است.
دوست داشتید فرزندانتان هم محیطبان بودند؟
دوست داشتن من مهم نیست و بستگی به خود آنها دارد اما از جانب خودم اگر بار دیگر متولد شوم بازهم محیطبان میشوم و در محیطزیست فعالیت کنم چون به طبیعت علاقه دارم خصوصاً به حیوانات بسیار علاقهمندم.
ساعتها بین حیوانات حتی حیوانات وحشی مثل کل نشستهام و این حیوان تا نیم متری پایم آمده و حتی میتوانستم روی او دست بکشم اما سعی کردهام امنیت را برایش حفظ کنم و بخواهد زندگیاش را کند.
ممنون از اینکه وقتتان را در اختیار ما گذاشتید، اگر در آخر صحبتی دارید بفرمایید.
درود بر شما که دغدغههای ما را گوش میدهید، درود بر تمام محیطبانان کشور که زحمات زیادی میکشند، جا دارد مسئولان به فکر این قشر ضعیف جامعه باشند چون محیطبانی شغل پرمخاطرهای است و ازلحاظ معیشتی این بزرگواران در تنگنا هستند.
جای تأسف دارد که برخی معتقدند محیطزیست جلوی اقتصاد و پیشرفت را میگیرد و باید این دیدگاه را عوض کرد چون امروزه در جهان محیطزیست حرف اول را میزند.