مارلی دیاس، نوجوانی است که وقتی با بیعدالتی روبهرو میشود، بهجای اینکه منتظر قهرمانی باشد تا او و دیگر دوستان رنگینپوستش را نجات دهد، خودش دستبهکار میشود. حالا هم نهتنها قهرمان داستان زندگی خودش است، بلکه قهرمان دیگر دختران نوجوان هم هست.
او زمانی متوجه این بیعدالتی شد که در مدرسه معین شد، کتاب «جایی که سرخس سرخ رشد میکند»، نوشتهی «ویلسون راوْلز» را در ۱۰سالگی برای بار دوم بخواند. مارلی دربارهی این کتاب به روزنامهی انگلیسی «گاردیَن»
(The Guardian) میگوید: «این یکی از کتابهای کلاسیکی است که مدتهاست در سیستم مدرسههای ما وجود دارد. حتی جد و پدربزرگها و مادربزرگهای من، زمان انتشار کتاب را هم بهیاد دارند. من سال تحصیلی قبل آن را خوانده بودم و باز هم معین شد که این کتاب را بخوانم. آنها هرسال از ما میخواهند کتابی را دربارهی پسری سفیدپوست و سگهایش بخوانیم.»
و همین سرآغاز داستان مارلی دیاس است. او تصمیم گرفت کتابهایی را که شخصیت اصلی آنها دختران سیاهپوست هستند برای مدرسه جمعآوری کند تا هم کتابهایی با شخصیتهای گوناگون داشته باشند و هم از نمایش بیش از حد کتابهای سفیدپوستان جلوگیری کند.
هدف او جمعآوری هزارکتاب بود که برای مدرسهی مادرش در جامائیکا بفرستد. او میگوید: «مدرسهی خودم را انتخاب نکردم، چون متوجه شدم حتی در کشورهایی مانند جاماییکا هم که اکثریت مردم سیاهپوستاند، خودشان را نمیبینند و هنوز داستانهای سفیدپوستان بین مردم رواج داده میشود.»
براساس تحلیلی از تعاونی مرکز کتابهای کودکان و نوجوانان در دانشگاه ویسکانسینِ مدیسون در آمریکا، از میان ۳۴۰۰ کتاب کودک و نوجوان منتشرشده در ۲۰۱۶ میلادی در آمریکا که به دست این مرکز رسیده، فقط ۸/۴ درصد از آنها دربارهی آفریقاییآمریکاییها بوده است.
براساس همین تحقیق، تعداد کتابهایی که دربارهی بومیان آمریکایی یا ساکنان نخستین، همچنین نژادهای لاتین و آسیایی اقیانوسیهای، از این تعداد هم کمتر بوده است. به این صورت که فقط ۵۵ کتاب یا ۶/۱درصد از کتابها دربارهی بومیهای آمریکایی و ساکنان نخستین بوده است. سهم نژاد آسیاییاقیانوسیهای با ۲۳۹ کتاب، هفتدرصد و نژاد لاتین هم با ۱۶۹ کتاب، حدود پنج درصد بوده است.
دیاس میگوید: «این شکافها به همهی ما ضربه میزند. من تلاش میکنم تا فضایی مناسب بهوجود بیاورم که احساس راحتی و تصور دختران سیاهپوست و تبدیل دختران سیاهپوستی مثل من به شخصیت اصلی داستانمان، آسان باشد.
به این ترتیب مارلی برای جمعآوری این تعداد کتاب، هشتگ هزار کتاب دختران سیاهپوست 1000BlackGirlBooks# را در فضای مجازی بهراه انداخت خیلی زود سرعت گرفت و دیاس نوجوان را در مرکز توجه قرار داد. از زمانی که این کمپین در سال ۲۰۱۶ میلادی کار خود را آغاز کرده، تا حالا بیش از ۱۲هزار کتاب جمعآوری شده است.
او در مصاحبه با مجلهی آمریکایی «فوربز» (Forbes) میگوید: «برای حل این مشکل، انتخابهای متعددی داشتم. انتخاب اول، تمرکز روی خودم بود. یعنی کتابهای بیشتری برای خودم بگیرم و زندگی عالی خودم را در حومهی شهر نیوجرسی بگذرانم.
انتخاب دوم، اینکه چند نویسنده را پیدا کنم و از آنها خواهش کنم داستانهای بیشتری دربارهی دختران سیاهپوست بنویسند. به این ترتیب چند نسخهی ویژهی کتابها را هم خواهم داشت. کمی هم خودم را تحویل بگیرم. یا انتخاب سوم، کمپینی شروع و کتابهایی را دربارهی دختران سیاهپوست جمعآوری کنم و آنها را به عامهی مردم ببخشم. ایجاد راهنمای منابع برای پیداکردن آن کتابها، صحبت با معلمان و قانونگذاران دربارهی چگونگی افزایش کانال ارتباطی کتابهای گوناگون، و بالأخره نوشتن کتاب خودم. پس میتوانم کتابهای جمعآوری شدهی دختران سیاهپوست را ببینم و میتوانم بازتاب داستانم را در کتابهایی ببینم که باید بخوانم.»
برای دیاس، احساسات، قدرت زیادی دارند و بخشی ضروری از انرژی هستند که میتوانند دنیا را تغییر دهند.
زمانی که خبرنگار گاردین از او میپرسد «دختران نوجوان فعال، به شخصیتهای برجستهای در دوران ما تبدیل شدهاند؛ مانند «گرتا تونبرگ»، فعال در زمینهی محیطزیست و تغییرات اقلیمی، «ملاله یوسفزی»، مدافع حق آموزش و تحصیل برای دختران و برندهی جایزهی صلح نوبل و «اِما گونزالس» مدافع کنترل اسلحه در آمریکا. چرا ما کمتر میبینیم که پسرهای نوجوان این نقش را ایفا کنند؟»، مارلی جواب میدهد: «فکر میکنم پدرها و مادرها بیشتر به ما دخترها فشار میآورند برای اینکه بفهمند با چه کسانی در ارتباط هستیم.
بازیهای پسرانه دربارهی کشمکش و مبارزات غیرواقعی هستند. خیلی وقتها در مدرسه می بینید، وقتی اتفاق بدی میافتد، پسرها میگویند: «من با آنها نیستم! من با آنها ارتباطی ندارم! من جدا هستم!» اما ما دخترها، خالهبازی و خانهبازی میکنیم، دربارهی دیگران فکر میکنیم و ممکن است این ما را بیشتر بهفعال بودن ترغیب کند.»
اولین کتاب مارلی دیاس بهنام «مارلی دیاس انجامش داد؛ پس شما هم میتوانید!» منتشر شده است. این کتاب یک اتوبیوگرافی یا خودزندگینامه، همراه با جعبهابزاری برای فعالان دختر است. مجموعهای از داستانها و پیشنهادات که بینشی از جهان دیاس را نیز ارائه میدهد؛ از لباسهایی که او دوست دارد گرفته تا تأثیرات تشویقکنندهای که از والدینش گرفته است.
دیاس از همهی خوانندگان نوجوانش میخواهد به حرف والدینشان گوش کنند. او میگوید: «جایی که من زندگی میکنم، تبعیض اقتصادی زیادی وجود دارد و این مسئلهی بسیار مهمی است.
در کتابم به این موضوع اشاره نشده، چون زمانی که کتاب را مینوشتم، واقعاً چیز زیادی دربارهی تبعیض اقتصادی نمیدانستم. من ۱۱ساله بودم و حالا در حرفهایم به نابرابری اقتصادی میپردازم. اما در آنزمان آگاه نبودم. البته میتوانستم از مادرم کمک بگیرم؛ خیلی هم عالی میشد، اما این کتاب، دیگر کتاب من نبود.»
مادر دیاس، دکتر «جانیس جانسون دیاس»، مؤسس «گِرَسروتز»، انجمن بنیاد تمرکز بر سلامت عمومی زنان است. خبرنگار گاردین از مادر مارلی میپرسد دخترش را تشویق میکرده یا سرزنش؟ و او جواب میدهد: «نقش والدین این است که فضایی برای صدای واقعی فرزندانشان، حتی برای اشتباهاتشان مهیا کنند. من فکر نمیکنم اشتباهات زیادی وجود داشته باشد، اما من جامعهشناس اقتصادم و بنابراین حتی دربارهی سطح سواد همسایههایمان هم فکر میکنم. من راه حلهای زیادی میدانم که میتوانستم به مارلی پیشنهاد بدهم، اما دیگر این کار، کار مارلی دیاس نبود.»
درسؤال بعدی خبرنگار از مارلی میپرسد: «کنجکاوم که زندگی مارلی دیاس از وقتی که هشتگ 1000BlackGirlBooks# را شروع کرد، یعنی از دورهی ریاست جمهوری «باراک اوباما» تا امروز، بهعنوان دختری سیاهپوست در دورهی ترامپ، چهقدر تغییر کرده است؟ آیا تو و هم نسلهایت به آینده خوشبین هستید؟»
مارلی میگوید: من فکر نمیکنم نسل من خوشبین باشد. اینروزها هرچیزی که میشنویم خبر بد است؛ ما در جهانی ترسناک قرارگرفتهایم؛ جایی که به ما گفته شده همهچیز بد است. چیزهای بد همیشه اتفاق میافتند و گفتهاند جهان در سال ۲۰۵۰ میلادی به پایان میرسد! ما به اندازهی کافی آدمهای خوبی مانند گرتا تونبرگ یا دانشآموزان برگزارکنندهی «مارس برای زندگیهایمان» (تظاهراتی برای حمایت از قانون جلوگیری از خشونت با اسلحه که در ماه مارس ۲۰۱۸ میلادی در آمریکا برگزار شد) و افرادی شبیه من ندیدهایم و ما به روشی یکسان برجسته نشدیم. پس اگر فقط دربارهی چیزهای بدبینانه صحبت کنیم، نسلی بدبین خواهیم داشت.
اما در روشی واقعبینانه میتوانیم خوشبین باشیم؛ اگر که بدانیم افرادی دیگری هم هستند که برای تغییر جهان میجنگند و تلاش میکنند.»