چنانچه نگاهی بر ساختار آن اثبات میکند که این تشکیلات به عنوان ساختاری برای دوام طراحی نشده است و صرفا ساختاری برای گذار از موقعیتی خاص بوده است و بس، هر چند اصولگرایان از موضع راهبردی همواره باید متحد بمانند.
واقعیت آن است که تهدیدهای لحظه آخر که معمولا روندهای برنامهریزیشده را در محیطهایی با آینده نامطمئن هدف قرار میدهد، فرآیند برنامهریزی انتخابات ریاست جمهوری توسط اصولگرایان را به بحران کشاند و هر چند اصولگرایان به ظاهر به روی خود نیاوردند ولی در واقع نتیجه انتخابات با فرایند پیشبینی شده همخوان نبود.
از همین رو، یکی از جریانات درون جبهه اصولگرایی که به مرور بر نقش خود افزوده بود و در بنبست آفرینی انتخابات ریاست جمهوری برای اصولگرایان نیز بینقش نبود، در دوران انتخابهای بعدی به همراه دو ضلع دیگر کوشید جبهه متحد اصولگرایی را به عنوان یک ساختار نتیجهبخش حفظ کند.
ارزیابی نتایج بهدستآمده نیز نشان میدهد جبهه متحد اصولگرایی باوجود اما و اگرها، منافعی را برای اصلوگرایان داشته و توانسته از پراکندگی نیروها و چالشهای درونی میان اصولگرایان بکاهد.
اما بهدلایلی روشن امکان بقای جبهه متحد اصولگرایی به عنوان یک ساختار، بهویژه در مصاف با چالشهای انتخابات ریاستجمهوری آینده وجود ندارد.
مهمترین دلیل آن این است که اضلاع سهگانه آن تقریباً ۳ نامزد متفاوت برای انتخابات ریاستجمهوری خواهند بود.
ضلع رایحهخوش خدمت بیگمان همچنان بر صلاحیت و محبوبیت دکتر احمدینژاد تاکید خواهند ورزید؛ ضلع اصولگرایان تحول خواه با محوریت جمعیت ایثارگران ظاهرا در پی طرح دکتر حداد عادل به عنوان نامزد برتر هستند چنانچه چالش برای ریاست مجلس هم بیارتباط با این وضعیت نیست اما ضلع جبهه پیروان خط امام و رهبری در تردید بهسر میبرد و منتظر روشنترشدن اوضاع سیاسی در آستانه انتخابات ریاست جمهوری است زیرا تجربه انتخابات گذشته ریاستجمهوری به آنان نشان داد که از صبر اگر موفقیت زاده نشود حداقل ضرر کمتری نصب خواهد شد.
آنان تا انتها در میان احمدینژاد، لاریجانی، حداد عادل و حتی قالیباف سیر خواهند کرد، بیآن که تمایلی قطعی به هر طرف بروز دهند؛ لذا شرایط بر آنان بیش از دیگران تاثیرگذار خواهد بود.
اگر بپذیریم که ساختار تشکیلاتی جبههمتحد دیگر امکان عملیاتی برای بقا ندارد -که البته برای بعضی از دستاندرکاران آن بهدلیل ایجاد بحران جایگاه پذیرش این واقعیت، دشوار است، پرسش این است - هرگونه جایگزینی دیگری باید از چه شاخصههایی برخوردار باشد؟
به گمانم:
۱. قابلیت انعطافپذیر نگه داشتن نقشههای عملیاتی از ضروریات هر ساختار آینده است. به عبارتی خصلت چانهزنی هیچگاه نباید از یک ساختار سیاسی ستانده شود و الا آن تشکیلات به درون بحرانهای عمیق و زودرس خواهد غلطید.
۲. ما به سمت محیطهای مبهم آینده پیش میرویم. ساختار تشکیلاتی آینده جناح اصولگرا باید بتواند در محیطهای غیرقابل پیشبینی نیز امکان مانور داشته باشند، زیرا جوهره مدیریت سیاسی عبارت است از کنش مؤثر در دنیای غیرقابل پیشبینی.
۳. در ساختار آینده جناح اصولگرا نباید حق حضور چهرههای در حال رشد گرفته شود و پوسته تشکیلاتی توسط چهرههای قدیمی چنان سخت شود که برای پیشرفت هیچ راهی جز در هم شکستن آن باقی بماند.
۴. مشکل بزرگ جناح اصولگرا آن است که دارای لرزهنگار سیاسی نیست. اتصال منطقی به بدنه هواداران میتواند تا حدودی لرزههای محتمل در سطح بدنه را قابل پیشبینی کند.
۵. جناح اصولگرا باید چنان ساختاری را طراحی کند که بهجای استفاده از زور برای تغییر محیطی، به سمت تاثیرگذاری برود، زیرا به طور خلاصه، زور میزان انرژی اعمال شده است در حالی که تاثیر، توصیفکننده اثر انرژی اعمال شده بر طرف دیگر، این اقدام از هزینههای جناح کاسته و محیط سیاسی را آرامتر میکند.
در پایان فراموش نکنیم محیطهای غیرقابل پیشبینی، چون جامعه سیاسی ما، همواره فرصتهای تازهای را خلق میکند؛ احمدینژاد مخلوق چنین فرصتهایی بود. جناح اصولگرا با درایت و عقلانیت کافی باید سیاست انتظار فعال را پی بگیرد.
انتظار فعال راهبردی است که بر پایه آن باید آماده بود و با طراحی سناریوهای محتمل برای فرصتها و تهدیدهایی که نمیتوان کاملا آنها را پیشبینی و مهار کرد، خود را مهیا کرد.