به گزارش همشهری آنلاین به نقل از ایرنا، کلی لاولر (Kelly Lawler) منتقد تلویزیونی با انتشار یادداشتی در تارنمای روزنامه یو. اس. ای تودی نوشت: ساخت سریالهای پلیسی در آمریکا صنعتی پرکار و تاثیرگذار است. براساس آمار موسسه تحقیقات رسانهای نیلسن، از پنج درام برتر تلویزیون آمریکا در سال ۲۰۱۹-۲۰۲۰، سه مورد در ژانر پلیسی بودند. اما آتش اعتراضات به نژادپرستی بیرحمانه و نهادینهشده پلیس آمریکا که با ماجرای مرگ جورج فلوید ۴۶ ساله شعلهور شد، نحوه اعمال قانون را نه تنها در دنیای واقعی بلکه در دنیای ساختگی سریالها نیز زیرسوال برده است.
درامها و کمدیهای پلیسی در اشاعه نژادپرستی سازمانیافته و بی مجازات ماندن ماموران پلیس در قبال رفتارهای غیرانسانی و بیرحمانهشان چه نقشی دارند؟ تلویزیون یک رسانه قدرتمند است که دهههاست داستانهایی را پخش میکند که در آنها ماموران پلیس در نقش اصلی و قهرمان داستان و سیاهپوستان در نقش مجرمینی که به دست این قهرمانان بازداشت شده، ظاهر میشوند. اگر نمیتوان به طور کامل از دست سریالهای پلیسی خلاص شد، که البته ایده بدی هم نیست، لازم است در تناسب با واقعیت تغییرشان دهیم.
هالیوود در یک سده گذشته ارتباط تنگاتنگی با اداره پلیس داشته است. تکریم و تمجید از ماموران پلیس و قدرت آنها صرفا نتیجه جانبی فیلمهای اکشن و درامهای جنایی سینما و تلویزیون نیست بلکه معمولا هدف و نیت اصلی اثر مربوطه است؛ به عبارت دیگر، فیلم و سریالهای پلیسی ساخته میشوند تا به پلیس ارج و قرب ببخشند.
همانطور که منتقدان فرهنگی نیز اخیرا به آن اشاره کردند، سانسورهای پلیس آمریکا در قرن بیستم، فیلمهای سینمایی و تلویزیونی را به دستگاههای پروپاگاندا تبدیل کرد. هالیوود در روزهای اول آغاز فعالیت خود برای لاپوشانی تخلفات ستارههای فیلمها و کسب مجوز برای فیلمبرداری در اماکن عمومی، به کمک مجریان قانون نیاز داشت. بنابراین پلیس هم به منبع الهامی برای فیلمسازی تبدیل شد و هم به بخشی مهم از پیام تولیدات تلویزیونی. بر کسی پوشیده نیست که فیلمنامه سریال پلیسی Dragnet که در دهه ۶۰ میلادی پخش میشد، پیش از فیلمبرداری اول به تایید پلیس میرسید.
از استفاده از افسران پلیس به عنوان مشاوران فنی برای تایید معتبر و قانونی بودن صحنهها گرفته تا ساخت سریالهای تلویزیونی حاوی پروپاگاندا، نقش پلیس در تلویزیون تا به همین امروز ادامه یافته است. سریالهای پلیسی در دهههای گذشته به یک الگوی واحد رسیدهاند که در آن پلیسهای قهرمان، ماموران فدرال و تکنیسنهای پزشکی قانونی نقش اصلی هستند و هر هفته یک پرونده جدید را حل میکنند؛ در مقابل، قربانیان و مضنونان بازیگران مهمانی هستند که مخاطب حتی نامشان را هم به خاطر نمیسپارد، الگویی که در سریالهایی چون نظم و قانون، اف.بی.آی و سی.اس.آی به خوبی مشهود است.
ماموران پلیس همیشه در لحظه آخر مقصران را پیدا کرده و به سزای عملشان میرساند. در سریالهایی که در این ژانر ساخته میشوند بیرحمی نیروهای پلیس و سواستفاده آنان از قدرت نمود چندانی ندارد، بیگناهان به ندرت محکوم شده و هر کسی که روبهروی پلیس بایستد، خواه یک شهروند یاغی باشد یا حتی یکی دیگر از آژانسهای مجری قانون، دشمن است. به علاوه، هر اشتباه و خطایی از سوی یک مامور پلیس، همواره در راستای یک نفع و هدف بالاتر است.
به عنوان نمونه، در سریال ابتدایی (Elementary) محصول سیبیاس، شرلوک هلمز و واتسون بدون حکم به تفتیش پرداخته و مدارکی که به طور غیرقانونی به دست آورده را در اختیار کارآگاهانی قرار میدهند که افراد را براساس این مدارک بازداشت میکنند. سریال خونهای آبی (Blue Bloods) نیز یکی از سریالهایی است که بیشترین حمایت و طرفداری را از نیروهای پلیس میکند. در یکی از قسمتهای این سریال یک مرد سیاهپوست خود را به صورت نمایشی از پنجره به بیرون پرت میکند تا ادعا کند که مورد بدرفتاری نیروهای پلیس قرار گرفته است.
وقتی حرف از نمایش و تصویرگری (representation) در تولیدات سینما و تلویزیون باشد، معمولا به صداها و شخصیتهای گمشده اشاره میکنیم اما لازم است صداها و شخصیتهایی که درباره آنها اغراق شده نیز مورد بررسی قرار گیرند. در اغلب موارد، ماموران پلیس فانوسی از اخلاقیات هستند که هیچوقت خطا نمیکنند. مجرمان و جنایتکاران نیز از بین مردمان رنگینپوست و به ویژه مردان سیاهپوست انتخاب میشوند. در اغلب سناریوها، قربانیان شخصیتهایی نیستند که به خاطر سپرده شوند و قوانین برای شخصیتهایی که اسلحه و نشان پلیس به همراه دارند، دلبهخواه و گزینشی است.
گروه رنگ تغییر (Color of Change) در ماه ژانویه امسال گزارشی را در باب اثرات ناشی از این نمایش دروغین و اغراقآمیز از نهاد پلیس در آمریکا منتشر کرد. در این گزارش آمده است: سریالهای تلویزیونی ژانر جنایی که دهها میلیون نفر از مردم از طریق آنها شیوه تفکر درباره سیستم کیفری را یاد میگیرند، ایدههایی نادرست درباره جرم، یک روایت قهرمان پرورانه غلط از مجریان قانون و تصویری غیرطبیعی از سیاهپوستان، رنگین پوستان و زنان را به مخاطب عرضه میکنند. این سریالها نژادپرستی را لاپوشانی کرده و نیاز به حساب کشی از ماموران پلیس را مردود میدانند.
این درست است که سریالهای پلیسی میتوانند داستانهایی خوش ساخت و جذاب داشته باشند، این نوع از سریالهای تلویزیونی سبک موردعلاقه طیف وسیعی از مخاطبان است. اما موجودیت هنر محدود به یک حباب نیست. همینطور غیرمنطقی نیست که در واکنش به بدرفتاری های نهادینهشده پلیس، خواستار لغو پروژه ساخت سریالهایی شویم که عملکرد غیرانسانی این نهاد را تکریم میکنند.
برای جایگزین کردن این سریالها نیز میتوان به ساخت نمونههایی در سبک سریال نگهبانان (Watchmen) روی آورد که در ظاهر اقتباسی از یک کتاب مصور است اما در باطن در ۹ قسمت، نژادپرستی و عملکرد پلیس را در آمریکا بررسی میکند. چیزی که این سریال را از تولیدات مشابه جدا میکند، این است که در ابتدا مخاطب را قانع میکند ماموران پلیس نقش اصلیهای قهرمان سریال هستند اما در نهایت نقاب قهرمانی را از صورت آنها انداخته و تعصبی را که در تاروپود اداره پلیس تنیده شده، فاش میکند.