همشهری آنلاین: شامگاه ۳۰ خرداد سال ۱۳۶۹ برای گیلانیها بهویژه مردم منجیل، رودبار، لوشان و رستمآباد تراژیکترین شب تاریخشان و به تعبیری شام آخرشان بود. شب داشت کمکم به نیمه میرسید و تابستان گامهای گرمش را روی زمین میگذاشت که ناگهان زمین نعره سهمگینی کشید و گیلانیها قیامت را به چشم خود دیدند و در ابتدای گرمترین فصل سال، سوزانترین داغ را بر سینه خود حس کردند.
فاجعه آن شب هرگز از حافظه تاریخ استان گیلان و کشورمان پاک نخواهد شد. زیرا طبق آمار و گزارش رسمی منتشر شده در رسانههای رسمی کشور، آمار کشتهشدگان این حادثه ۳۵ هزار نفر بوده و به نقل از بخش تاریخ زلزله در سایت پژوهش و بررسی زمینشناسی آمریکا ۴۰ تا ۵۰ هزار نفر در این حادثه کشته شدند و به گفته دکتر علی بیتاللهی در یک نشست مجازی به مناسبت سالگرد این زلزله، طبق آمار رسمی برنامه عمران سازمان ملل تعداد کشتهشدگان ۱۳۱۹۱۱ و مجروحان ۳۶۶۹۳ هزار نفر اعلام شده است. دکتر بیتاللهی معتقد است باتوجه به جمعیت منطقه آمار حدود ۴۰ هزار کشته و مجروح درمجموع منطقیتر است. به هرحال در آن شب زنان و مرد ان زیادی اعم از پیر و جوان به کام مرگ فرو رفتند و از این مجموعه هزاران نفر فقط کودک بودند که بیفردا شدند. کام تلخ زیتونداران تلختر شد و خنده از لبها کوچید و سیل ویرانگر اشکها دیگر امان نداد. البته این زلزله فقط گیلانیها و مردم شهرستان رودبار و شهرهای تابعه را داغدار نکرد، زیرا بسیاری از هموطنان هممرز و مجاور بخش جنوبی گیلان مانند طارم زنجان و الموت قزوین نیز از این حادثه بلا دیدند که از میان کشتهشدگان این حادثه، فقط ۱۵۰۰ نفر در طارم زیر آوار این زلزله ویرانگر مدفون شدند و جان خود را از دست دادند.
از آنجا که مرکز وقوع زلزله ۷.۴ ریشتری رودبار و منجیل بود و بیشترین فجایع را در این دو شهر به بار آورد این زلزله، به زلزله رودبار و منجیل شهرت یافت.
بر اساس برآورد کارشناسان، این زلزله در همان تاریخ ۲۰۰ میلیارد دلار خسارت درپی داشت و بر اثر آن خانههای خشتی و گلی با خاک یکسان شدند. نکته قابل تامل عکسی برجامانده از آن حادثه مرگبار است که نشان میدهد عمق فاجعه در دشت ویرانه منجیل چه میزان بودهاست، در این تصویر میبینیم فقط سردر شهرداری این شهر باقی مانده و باقی همه ویرانه است و خرابی. این زلزله همچنین ۶۰ هزار نفر زخمی و ۵۰۰ هزار نفر بیخانمان بر جای گذاشت.
به گفته کارشناسان، این زلزله جزو ۱۰ زلزله مرگبار جهان در ۱۰۰ سال گذشته بوده است. زلزلهای که علاوه بر رودبار، منجیل، لوشان و طارم در شهرهای دیگر استان گیلان اعم از رشت، آستانه اشرفیه، لاهیجان و صومعهسرا خسارتهای زیادی را به بار آورد.
طبق آمارها و گزارشهای ارائه و منتشر شده در این حادثه ۳۱۲۵ روستا، ۴۵ شهر و شهر کوچک ،۲۴ بخش، ۹۸ دهستان در گیلان و ۱۶ بخش و ۹۰ دهستان در زنجان در این زلزله تحت تاثیر قرار گرفتند.
حالا ۳۰ سال از مصیبت بزرگ میگذرد و نوزادان آن حادثه اکنون ۳۰ ساله هستند. نسلی تازه در این شهر پا در این دنیا گذاشتند و ویرانهای را که از پدران و مادران خود به ارث برده بودند آباد کردند. زیر پای نهالها و درختان بلاکشیده زیتون، آبی گوارا جاری کردند تا چرخ زندگی را بچرخانند. این روزها منجیل و رودبار از شهرهای پررونق گیلان هستند و زندگی در آنجا با امیدی سرشار دنبال میشود. آنها زمین را بخشیدند، با آن مهربان شدند و در دلش دانههای گندم کاشتند تا رویشی جدید را به نظاره بنشینند. آنها زمین را بخشیدند، اما آن فاجعه را فراموش نکردند.
۳۰ سال از آن فاجعه میگذرد و ایران در این مدت طولانی چند بار دیگر از زلزله مصیبت دید. زلزله بم، ورزقان و سرپل ذهاب و قصر شیرین از غمبارترین آنها بود. حالا سوال اینجاست آیا دیگر زلزله نخواهد آمد، جواب خود ناگفته پیداست، زلزله فعلش آمدن است. زلزله باز خواهد آمد و باز ویرانه برجای خواهد گذاشت، اما باید دانست فعل ما شهروندان در پی هر زلزلهای مردن نیست، بلکه زنده ماندن و ادامه دادن به زندگی است. آن شبی که مردم گیلان مانند دیگر مردمان جهان داشتند مسابقات جام جهانی فوتبال و بازی برزیل و اسکاتلند را تماشا میکردند و از زندگی لحظهای خود لذت میبردند به ناگهان بزرگترین مصیبت را تجربه کردند. همان شب همین مسابقه فوتبال جان بسیاری از مردم را نجات داد. زیرا بیدار بودند و فرصت فرار از مهلکه را به دست آوردند. اگر چنین نبود شاید تعداد کشتهشدگان آن زلزله بیش از آمار ۴۰ هزار نفر رقم میخورد. اما باید توجه داشت، اگرچه پخش زنده مسابقه فوتبال جام جهانی توانست از میزان خسارت جانی آن حادثه بکاهد، اما نتوانست جلوی ویرانی را بگیرد.
چرا آن حادثه آن همه ویرانی به همراه داشت؟ جواب این پرسش ناگفته پیداست، ما دربرابر حوادث طبیعی مجهز نیستیم. خانههای زیادی در ایران وجود دارد که سقف امنی نیستند و ممکن است با هر حادثه این چنینی، مصیبتی بزرگ را رقم بزنند. در آن شبی که منجیل و رودبار لرزیدند، سد سفید رود خم به ابرو نیاورد، وگرنه کل گیلان را آب میبرد. در آن شب خانههای منطقه هرزویل که اصولی ساخته شده بودند کمترین خسارت جانی و مالی را دیدند. اما چند کیلومتر اینورتر و آنورتر روستاهایی ویران شدند که در برخی از آنها ۹۰ درصد جمعیت هیچگاه فرصت دوباره چشم گشودن را نیافتند.
زلزله منجیل و رودبار به ما آموخت برای امن زیستن هرگز فرصت نداریم. باید برای خود محل زندگی و کار امنی فراهم کنیم تا حادثه غافلگیرمان نکند. حالا وقت سوال کردن از دولتمردان و متولیان امر است که تا کنون چه میزان برای داشتن شهر و روستایی امن برای زیستن، برای محفوظ ماندن در برابر حوادث تلاش کردهاند؟ پرسش این پاسخ را باید در حوادثی دیگر همچون سیل سال گذشته استانهای گلستان، لرستان، خوزستان و سیل امسال سیستان و بلوچستان و زیر آوار زلزلههای قصر شیرین و سرپل ذهاب جستوجو کرد یا این پرسش برای ایمنسازی بافتهای فرسوده و مناطق غیررسمی در حاشیه شهرها چه گامهایی برداشتهاست؟ جواب این پرسش نزد دولت محفوظ است و در این رابطه تنها کاری که از دست ما شهروندان برمیآید این است که سطح اطلاعات خود را در قبال مواجهه با بلایایی طبیعی بالا بریم و منتظر دولت نمانیم.