به گزارش همشهری آنلاین به نقل از شرق، سیدمحمد غرضی، وزیر نفت سالهای ابتدای انقلاب در واکنشی منطقی به صحبتهای عجیب رئیس اسبق بنیاد مستضعفان گفت: در دوم اردیبهشت سال ۵۸ به همراه مرحوم خانم دباغ خدمت حضرت امام (ره) رسیدیم و توضیح دادم که هیچچیزی بهجز کودتا در این شرایط انقلاب را تهدید نمیکند و بعد از این صحبتها حضرت امام خمینی (ره) خواستند پیشنهاد من را بدانند که گفتم تشکیل تشکلی برای حراست از انقلاب که همان تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی است.
وی افزود: بعد از صحبتهای من با بنیانگذار جمهوری اسلامی، امام بلافاصله به شورای انقلاب اسلامی دستور دادند که سپاه پاسداران انقلاب اسلامی تشکیل شود و نامه ایشان را مرحوم خانم دباغ به شورای انقلاب برد.
وی با اشاره به اینکه خانم دباغ همان موقع به بنده گفتند که رفتم شورای انقلاب نامه حضرت امام را به آقای شهید بهشتی دادم، درباره سخنانی که بین شهید بهشتی و خانم دباغ بیان شده بود، گفت: خانم دباغ توضیح داد که بعد از ابلاغ نامه امام (ره)، مرحوم بهشتی فرمودند که دستور امام روی چشم ما اما دادن نیروی مسلح به آدم سیاسی صلاح نیست و بهاینترتیب سپاه تشکیل شد.
غرضی ادامه داد: بر همین اساس یک روز آقای هاشمی رحمهالله با شهید محمد منتظری و آقای منصوری به سپاه تشریف آوردند و گفتند که شورای انقلاب آقای منصوری را بهعنوان فرمانده سپاه معرفی کرده است و اما الان دراینباره رأیگیری میکنیم. برهمیناساس از هفت نفری که در آنجا بودند، طبیعی بود که آقای هاشمی، منصوری و محمد منتظری به آقای منصوری رأی دادند و بهاینترتیب آقای منصوری فرمانده سپاه شد.
او در ادامه صحبتهایش به مصاحبه اخیر رئیس اسبق بنیاد مستضعفان اشاره کرد و گفت: جناب رفیقدوست گفتهاند که من برای بزرگان محافظ نگذاشتم اما در پاسخ باید بگویم اوایل انقلاب تروری در کار نبود. بعد از اینکه ترورها شروع شد، برای بزرگان حفاظت گذاشته شد اما من دیگر در سپاه مسئولیتی نداشتم. من هم متأسفم که چهار امامجمعه محترم شهید شدند؛ درحالیکه محافظ نداشتند اما آقای رفیقدوست پاسخ دهد آیا در زمان وقوع حوادث تروریستی هفتم تیر و هشتم شهریور بنده مسئول بودم یا آقای منصوری مسئول بود؟
او افزود: وقتی من مسئول سپاه بودم، آقای رفیقدوست در این ارگان هیچ مسئولیتی نداشتند ولی در زمان آقای منصوری او در سپاه مسئول شد، بر همین اساس من از او میپرسم که چرا برای حزب جمهوری اسلامی و رئیسجمهور محافظ نگذاشتید؟
غرضی با اشاره به اینکه به عقیده بنده هرکس که در انقلاب کوچکترین سهمی داشته باشد، به حدی که حتی یک مرتبه مرگ بر آمریکا گفته باشد، حفظ و صیانت شخصیت او بر من واجب است، افزود: اکنون با توجه به شرایط علاقهمند نیستم که جریانهای ضدانقلابی را توضیح دهم و این ماجرا بماند برای روز قیامت. من ۶۰ سال سرباز انقلاب بودهام و تا نفس دارم سرباز خواهم ماند و هرگز در دور باطل انداختن تقصیر به گردن دیگران وارد نخواهم شد.
وزیر دولت رجایی خاطرنشان کرد: انقلاب سر جای خودش هست و ادامه پیدا خواهد کرد؛ فقط میخواهم به مسئولان بگویم روز قیامتی هم دارند.
- رفیقدوست: آقای غرضی قبول نکرد برای شخصیتها محافظ بگذاریم
اما رفیق دوتس چه گفته بود؟
محسن رفیقدوست که در روزهای منتهی به ۳۰ خرداد ۶۰ و رویارویی علنی مجاهدین خلق با جمهوری اسلامی مسئولیت تدارکات سپاه را به عهده داشته است، از برخورد سپاه با اعضای این سازمان تا پیش از آن و نیز پس از انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی و نخستوزیری در جلد نخست خاطرات خود (سوره مهر، ۹۲، ۱۸۰-۱۸۲) روایتی دارد که همزمان با هفتم تیر امسال در رسانه ها باز نشر شد و واکنش غرضی را در پی داشت> که خواندید.
حال روایت رفیق دوست را هم بخوانید:
از ابتدای انقلاب بیشتر اعضای شورای فرماندهی سپاه و از همه بیشتر خود من چه در زندان و چه بعد از زندان یا در جریان پیروزی انقلاب و ورود حضرت امام سابقه درگیریهایی را با منافقین داشتیم و آنها را کاملا میشناختیم. من در این مدت تا توانستم از نفاق آنها مسئولان مملکت را باخبر کردم؛ هر چند زمان برد، بهخصوص تا وقتی که آقای لاهوتی نماینده امام در سپاه و پسر سومش، وحید، از اعضای منافقین بود.
ما آن موقع که هنوز درگیریها شروع نشده بود، هرچه منافق میگرفتیم، آقای لاهوتی اصرار میکرد که آزادشان کنیم؛ حتی برای نقل و انتقال اسلحه و مهمات از سربرگ و مهر سپاه استفاده میکرد. یعنی درگیری سپاه با منافقین از همان ابتدا بود.
تا اینکه در سیام خرداد با فرمان امام مبنی بر به صحنه آمدن مردم، باز سازماندهی و اداره این نیروها را خود سپاه و نیروهای وابسته به آن انجام میدادند. حتی خود من پرسنلم را از مقر حکومتم در پادگان خلیج به خیابان، ولی عصر و میدان فردوسی و بقیه جاهایی که منافقین با مردم درگیر شده بودند، میفرستادم.
با اینکه از قبل روی منافقین کار میشد، با جنایاتی که پی در پی انجام میدادند دیگر زمان برای ضربه نهایی به منافقین فرا رسیده بود. با اطلاعاتی که سپاه داشت، دستگیریها شروع شد. عدهای از ایران فرار کردند؛ اما سپاه برنامه خودش را با جدیت ادامه داد.
بعد از انفجار حزب که خود من هم قرار بود به آنجا بروم و اتفاقی نرفتم، با مسئله نفوذیها روبهرو بودیم. تا اینکه ماجرای نخستوزیری و شهادت عزیزانمان، رجایی و باهنر، اتفاق افتاد. از کسانی که از انفجار نخستوزیری جان سالم به در برد، مرحوم یوسف کلاهدوز بود که یک ماه بعد در حادثه سقوط هواپیما شهید شد.
ایشان از افرادی بودند که بر بیتوجهی به نفوذیها و کنترل نکردن افراد معترض بودند. او میگفت: «باید نیرویی مسئول و جوابگوی حفظ امنیت شخصیتها و مسئولان باشد.»
زمانی که سپهبد قرنی ترور شد، آقای [محمد]غرضی فرمانده عملیات سپاه بود. به او گفتم: «باید از فردا برای همه شخصیتها محافظ بگذاریم.» ایشان توجهی نکرد. وقتی آقای مطهری را هم شهید کردند، با غرضی دعوایم شد. ایشان را در شورای بعدی انتخاب نکردیم.
تا اینکه ابوشریف فرمانده عملیات شد. من خودم در پادگان خلیج دست به کار شدم. ماشینها را ضدگلوله کردم، و به اصرار برای آقای خامنهای، شهید بهشتی، آقای رفسنجانی و شخصیتهای دیگر محافظ گذاشتم. اگر بچههای محافظ دوره اول را ببینید، همه بچههای تدارکات هستند.
بعد از حادثه انفجار نخستوزیری، من و محسن رضایی همان شب خدمت آقای هاشمی رفسنجانی رفتیم و از ایشان خواستیم که امنیت مجلس، ریاستجمهوری، و نخستوزیری و همه اماکن حساس را به سپاه بدهد. قرار شد تصمیمگیری بکنند. ما روی این مسئله خیلی اصرار کردیم و آقای هاشمی هم با ما موافق بود – که بعد به فاصله کمی حفاظت این مراکز را به ما تحویل دادند.