به گزارش همشهری آنلاین به نقل از رکنا، زن ۳۸ ساله که به حال و روز خود میگریست و برای روزهای گذشته افسوس میخورد با بیان اینکه خیانت همسرم قلبم را شکسته است، درباره سرگذشت خودش به کارشناس اجتماعی کلانتری قاسمآباد مشهد گفت: بعد از آن که در یکی از رشتههای علوم تجربی لیسانس گرفتم، به عنوان حقالتدریس در آموزش و پرورش مشغول کار شدم و همزمان به تحصیلاتم ادامه دادم تا این که استخدام شدم.
در همان روزها بود که «مسعود» به خواستگاریم آمد. او هم کارمند رسمی یکی از ادارات دولتی بود و به نوعی همکارم محسوب میشد. بعد از برگزاری چندین جلسه خواستگاری که به شیوه سنتی و با رعایت آداب و رسوم محلی صورت گرفت من و مسعود به توافق رسیدیم و با یکدیگر ازدواج کردیم. همه اعضای خانواده من در مشاغل فرهنگی و آموزشی فعالیت دارند و در واقع خانوادهای فرهنگی با درآمد متوسط جامعه هستیم با این حال همواره مادرم تاکید میکرد که هیچگاه در زندگی مشترک نباید مال من یا مال تو وجود داشته باشد.
درآمدهای زن و شوهر هیچ تفاوتی با هم ندارند و هر دو برای آسایش و آرامش فرزندانشان تلاش میکنند. بنابراین اگر روزی پول من یا پول تو به میان آمد اختلافات زندگی و بیاعتمادی به همدیگر آغازمیشود. به همین دلیل، نصیحتهای دلسوزانه مادرم را همواره آویزه گوشم قرار دادم و از روزی که خطبه عقد بین من و مسعود جاری شد، کارت بانکی واریز حقوقم را در اختیارش قرار دادم تا او هزینههای زندگی را مدیریت کند. اما همسرم از خانوادهای مردسالار بود و دوست داشت همه امور زندگی را به تنهایی در دست داشته باشد. مسعود مرا وادار کرد برای زندگی در رفاه بیشتر دوشیفت کار کنم. من هم با آنکه باردار بودم به دلیل اصرارهایش پذیرفتم چراکه او مردی پولدوست بود و به درآمد بیشتر اهمیت میداد ولی آرامآرام و همزمان با به دنیا آمدن فرزند دومم، دیگر رفتارهایش به کلی تغییر کرد.
- عشق و مهربانی در شوهرم رنگ باخته بود
بعضی شبها به منزل نمیآمد و اعتراضهای مرا با کتک پاسخ میداد. دیگر در چشمان مسعود عشق و مهربانی را نمیدیدم، برای هر موضوع کماهمیتی دعوا راه میانداخت و لوازم منزل را خراب میکرد. گویی هیچ مسئولیتی در قبال خانوادهاش ندارد و توجهی به من و فرزندانم نداشت. با این حال من این اختلافات را برای حفظ آبروی خانوادهام پنهان میکردم تا کسی از درگیریهای من و همسرم مطلع نشود ولی مسعود به این رفتارهایش ادامه میداد تا جایی که حتی در سفرها نیز همراه ما نمیآمد و من باید به همراه خانواده و فرزندانم به سفر میرفتم.
- شوهرم زنی را ۲ سال بود که پنهانی صیغه کرده بود
خلاصه مدتی قبل تصمیم گرفتیم برای سفر چندروزه به شمال کشور برویم. مسعود طبق معمول ما را همراهی نکرد و به ناچار من و فرزندانم به همراه پدر و مادرم عازم دریای خزر شدیم. در حالی که مشغول تفریح و لذت بردن از طبیعت بودیم ناگهان پرستار یکی از بیمارستانهای اصفهان خبر تصادف همسرم را داد. نفهمیدم چگونه به بیمارستان رسیدم اما آنجا مشخص شد همسرم با زنی که سرنشین خودرویش بوده در مسیر سفر به اصفهان تصادف کرده و قطع نخاع شده است. تازه فهمیدم زن آسیبدیده همراه شوهرم، همسر صیغهایاش است که از 2 سال قبل به عقد موقت او درآمده. با آنکه قلبم شکست اما در کنار همسرم ماندم تا بهبود یابد. اما آن زن صیغهای از مسعود شکایت کرد و همه سرمایه و مال و اموالی را که در این سالها اندوخته بودیم از او گرفت و به دنبال سرنوشت خودش رفت.