گاهی اوقات به این سؤالات از دید سیاست کلی فرهنگ پاسخ داده می شود که برای فیلمساز کار در تلویزیون و سینما تفاوتی نمی کند؛ سینماگران فقط مایل هستند تا اندیشه و فکرشان را به فیلم تبدیل کنند و در این میان، مدیوم آن چندان مهم نیست.
از این منظر احساس می شود، سیاستگذاری فرهنگی در سینما، فضای کار را برای فیلمسازان و موضوعات آن تنگ کرده است؛ از طرفی فیلمساز با تهیه کننده سرو کار دارد و از طرف دیگر با ارشاد.
سرمایه گذاراحساس می کند اگر روی گونه خاصی از سینما سرمایه گذاری کند سرمایه او در خطر می افتد چون مخاطب نمی تواند با داستان چنین فیلمی ارتباط بر قرار کند. این تصور باعث می شود که فیلمسازان در تنگنا قرار گیرند و دچار نوعی بلاتکلیفی شوند.
آنها نمی دانند باید فیلمی بسازند که سرمایهگذار را به خطر بیندازد وبی استقبالی مخاطب را به جان بخرند یا اینکه وارد عرصه ای شوند که به ظاهر تماشاچی دارد اما خارج از چارچوب معمول است و به ممنوعیت اکران منتج می شود.
این دغدغه باعث شده که هم تهیه کننده و هم کارگردان به رکود برسند. دراین حال وقتی کارگردان ببیند جایی وجود دارد که سرمایه ای در اختیار او می گذارند بدون آن که نگران بازگشت آن باشند، به سرعت جذب می شود.
بسیاری از کارگردان های سینما به همین دلیل جذب تلویزیون شدند چون حداقل، یک بعد از دغدغهها و نگرانی های فیلمسازیشان را کم می کند. حتی اگر فیلمی به روی آنتن هم نرود، برای کارگردان و تهیه کننده عواقبی ندارد و در نهایت این خود تلویزیون است که باید ضرر را جبران کند. اما این اتفاق از سوی دیگر برای سینما عواقب فرهنگی خواهد داشت.
زیرا کارگردانهایی را از دست می دهد. بی شک تلویزیون در فیلمسازی از رقابت با سینما احساس رضایت می کند و دوست دارد تا کارگردان های صاحب نام سینما را جذب کند. در نتیجه زمانی که عنوان یک کارگردان سینمایی پای یک اثر تلویزیونی قرار می گیرد، برای تلویزیون ارزشمند است.
بههر حال فیلمی که در تلویزیون ساخته می شود دیگر یک فیلم سینمایی محسوب نمی شود زیرا زمانی به یک فیلم لقب سینمایی داده می شود که اثرش در سینما اکران شود ولی وقتی قرار است فیلمی در تلویزیون پخش شود دیگر اثری سینمایی نیست.
این اتفاق برای کارگردانها هم خوب است که فیلمسازیشان را هم زیاد به تعویق نیندازند. کارگردان با ساخت یک فیلم تلویزیونی قادر است قابلیت های خودش را تازه نگه دارد. اما باید دید پایان این سیاستگذاری به کجا می رسد.
از آنجا که مدیریتها در جامعه ما چندان طولانی نیست و سیاستها با تعویض مدیر تغییر می کند، باید دید که تا چه زمانی این مشی ادامه پیدا خواهد کرد.اما فیلمسازی در تلویزیون آفت بزرگی دارد وآن بودجه ناچیزی است که به آنها تعلق می گیرد.
عمده کارگردانان فیلمهای تلویزیونی از ساخت آثارشان حس نارضایتی دارند زیرا با آن بودجه ای که به کار اختصاص داده می شود، نمی توان فیلم خوب ساخت که باب میل باشد و این حضور بیشتر گریز از بیکاری است. کارگردانی دوست دارد که یک پلان را با دقت و ظرافت بگیرد ولی در تلویزیون بهخاطر بودجه کم، امکان کار دقیق به او داده نمی شود.
به نظر می رسد، این عرصه برای برخی از سینماگران جوان بسیار خوب باشد تا تجربه ای کسب کنند و این عرصه بیشتر، سزاوار آنهاست. دراین میان نقش سفارش دهندگان و تحویل گیرندگان کارها هم حائز اهمیت است.
زیرا آنها هستند که باید کار را بپذیرند و با پذیرش کار آن کارگردان و اثرش را تایید کنند. وقتی حال و هوای کار، آماتوری می شود؛ یعنی تحویل گیرنده اثر، نگاهی آماتوری داشته است.
*کارگردان