مطمئنا جریان تقلب در آزمون کارشناسی ارشد را شنیدهاید. همینطور اقبال جوانان ایرانی به تحصیل در خارج از کشور. به نظر شما چه عواملی باعث به وجود آمدن افت تحصیلی و پایین آمدن کیفیت دانشگاههای ما میشود؟ پاسخ به این پرسش حاصل تلاش این نوشتار است؟
دانشگاههای ایران در هزار دانشگاه اول دنیا جایی را به خود اختصاص ندادهاند و 10 دانشگاه برتر ایران در مقایسه با دیگر کشورها این رتبههای جهانی را از آن خود کردند:
دانشگاه تهران 1045، دانشگاه شریف 2024، دانشکده علوم پزشکی دانشگاه تهران2233، دانشگاه شیراز 2359، دانشگاه اصفهان 2486، دانشگاه فیزیک و ریاضیات 2490، دانشگاه علوم و تکنولوژی ایران 2560، دانشگاه امیرکبیر 2661، دانشگاه اصفهان 2678 و دانشگاه فردوسی مشهد 2842.
شاید اولین سؤالی که بعد از خواندن این خبر به ذهن میآید چرایی این اتفاق باشد و یا میتوان پرسید آیا سیاستهای دانشگاهی باید تغییر پیدا کند؟ سالانه چند مقاله علمی به چاپ میرسد؟ فرار مغزها به این آمار میتواند مربوط باشد یا خیر؟ اساتید و دانشجوها در تغییر این آمار تا چه اندازه میتوانند نقش داشته باشند؟ آیا محیط فیزیکی دانشگاه و امکانات آموزشی و کتابخانهای نیز تاثیری دارد و سؤالات زیاد دیگر.
بهتر است پیش از هر قضاوت و پاسخی، به این نکته اساسی اشاره کرد که برای تعیین رتبه علمی دانشگاه، شاخصهای متفاوتی وجود دارد که عبارتند از:تناسب استاد به دانشجو، فضای فیزیکی کلاسها، حداقل تجهیزات درسی، مقالات علمی چاپشده، کتابهای چاپشده، تعداد اختراعات و ابتکارات، میزان دانشجوی خارجی و از همه مهمتر میزان بودجههای پژوهشی است که سالانه جذب دانشگاهها میشود.
حال با نگاهی گذرا به این معیارها تا اندازهای میتوان به سؤالات مطرح شده پاسخ داد. زیرا اگر پایین بودن این آمار مربوط به کمبودهای رفاهی و آموزشی و بودجهای خود دانشگاه باشد باید گفت که دانشگاهها با این مسئله دست به گریبان بودند بهطوری که در سال 86 دانشگاهها با کسری بودجههای عمرانی، آموزشی و رفاهی آزردهخاطر شدند، که تجمعات و اعتراضات صنفی دانشجویان در خصوص مسائل رفاهی، آموزشی و سیاسی را به همراه داشت. برای نمونه کسری بودجه دانشگاهها در سال 86 به اوج خود رسید و بسیاری از روسای دانشگاههای مختلف از سراسر کشور به کرات اعتراضات و گلایههای خود را در این زمینه ابراز کردند.
وزارت علوم که از ابتدای سال، نوید ارتقای بودجه و سامان بخشیدن به وضعیت رفاهی و آموزشی و پژوهشی را داده بود در نیمه دوم سال 86 بر کمبود بودجه این وزارتخانه اذعان و اقرار کرد و در مقابل از دانشگاهها خواست صرفهجویی کنند. دانشگاههای شهر تهران از دانشگاه تهران گرفته تا علم و صنعت، امیرکبیر، خواجهنصیرطوسی، صنعتی شریف، تربیت مدرس، علامه طباطبایی، دانشگاههای علوم پزشکی و نیز دانشگاههای سایر شهرهای کشور به ویژه مشهد و تبریز نیز از جمله معترضان جدی بودجه دانشگاهها در سالی که گذشت به شمار میروند.
تا اینکه در سال 87 مسئولان کشور بودجه بیشتری را به وزارت علوم و تحقیقات، همچنین پروژههای علمی اختصاص دادهاند. طبق لایحه بودجه سال 1387 کشور در زمینه آموزش عالی و نیز در حوزههای فرهنگی، آموزشی و پژوهشی از سوی معاون امور فرهنگی، تشریح شد که در سال آینده، دانشگاهها هیچگونه کسری بودجه نخواهند داشت.
آمار کل بودجه جاری سال 87 وزارت علوم یکهزار و 227 میلیارد تومان در نظر گرفته شده است که از این مبلغ 970 میلیارد تومان به دانشگاهها و مراکز تحقیقاتی اختصاص دارد که در مقایسه با سال گذشته بودجه جاری وزارت علوم 23/1 درصد رشد داشته است.
بهطور حتم نگاه هزینهای به دانشگاه نگاهی غلط است. بودجهای که در دانشگاهها صرف میشود به هیچ عنوان هزینه نیست؛ سرمایهگذاری است که نتایج آن سالهای آینده در سطح جامعه نمایان میشود. جامعهای که متبلور از دانش باشد و دانشمندان جوان آن فرمانروایان اقتصاد و صنعتش باشند بهطور حتم جامعهای توسعهیافته خواهد بود.
دکتر حسینعلی افخمی، عضو هیات علمی دانشگاه علامه طباطبایی در این مورد میگوید: «میزان جذب بودجههای پژوهشی در کشورهای دیگر 3 تا 4 درصد تولید ناخالص ملی است که در ایران با در نظر گرفتن شکل ایدهآل آن به سختی به یک درصد میرسد. زیرا این عدد برای جذب بودجههای تحقیقی شاخص خیلی مهمی است و جنبه پژوهشی دانشگاه را بر عهده دارد.»
ولی نمیتوان نسبت به برخی تغییرات مثبت در سال 78 اشاره نکرد؛ برای نمونه؛ در بخش عمرانی در علوم و بهداشت بهدلیل توجه به بحث خوابگاهسازی با رشد 67درصدی مواجه خواهیم بود که 370 هزار مترمربع بر فضای خوابگاهی افزوده میشود و این موضوع آموزش عالی را به پوشش 15 تا 16 درصد دانشجوی بیشتر در خوابگاهها قادر میکند؛ ثابت ماندن اعتبار وامهای دانشجویی و 233 میلیون دلار برای خرید تجهیزات دانشگاهها.
اما مشکل در کجاست؟ پیش از پاسخ به این سؤال شاید باید اینگونه مطرح کرد که آیا با رفع مشکلات بودجه میتوان انتظار داشت دانشگاههای ایران آمار پایین خود را در سال پیش رو بالا ببرند؟ آیا بهتر نیست که برخی سیاستها در نظام آموزش و پرورش دانشجویان تغییراتی داده شود؟
نکتهای که دکتر افخمی در مورد افزایش بودجه در سال 87 مطرح میکند شاید بتواند پاسخی برای سؤالات بالا باشد. او معتقد است که بودجه پژوهشی مهم است و افزایش آن نیز قابل تقدیر، اما پرسش اینجاست این بودجه چطور باید خرج شود و بسیار مهم است که چه کسی آن را خرج کند؟ به نظر میرسد این بودجهای است که نهایتا به تولید علم ختم نمیشود و برای دانشگاه و سطح علمی آن مشگلگشا نیست زیرا تحقیقات بنیادی برای آن طرحریزی نمیشود.
برای نمونه میتوان گفت هر ساله میلیاردها تومان صرف تبلیغات میشود اما یک بار هزینه پژوهشی نمیشود که این تبلیغات گسترده چه مضراتی برای شهروند تهرانی دارد. شاید اینجا میتوان تهاجم فرهنگی و چرایی آن را بهتر درک کرد زیرا تهاجم فرهنگی برای این رخ میدهد که ما کار تبلیغاتی انجام میدهیم نه کار پژوهشی برای همین کاری از پیش نمیبریم.
دکتر محمدحسن صادقیمقدم ـ معاون امور فرهنگی، آموزشی و پژوهشی معاونت برنامهریزی و نظارت راهبردی رئیسجمهور ـ در این زمینه گفت که دولت برای سال آینده دانشگاهها هیچگونه کسری بودجهای را پیشبینی نمیکند. زیرا بودجهای که هر ساله برای دانشگاهها در نظر گرفته میشود بر اساس ماده 49 قانون برنامه چهارم توسعه یعنی اختیارات دانشگاهها و هیات امنایی بودن است بر این اساس درصورتی که دانشگاهها با مدیریتی مناسب اداره شوند با کسری مواجه نخواهند شد.
در دولت و نظامی که دانشگاه حرف اول را میزند و دانشگاهی بودن افتخار است میطلبد که نگاه به بودجههای دانشگاهی انقباضی نباشد. مدل سرانهای دانشجو و تدوین وامهای دانشجویی برای تحصیل همه آرزومندان به تحصیل در دانشگاهها سرمایهگذاری بلندمدتی است که هیچ بازار بورس و بانکی نمیتواند آن را تامین کند.
دکتر افخمی در این مورد معتقد است : «آشکار است که در خصوص ارائه مقاله در رشتههای فنی ارائه بهتری داشتیم تا علوم انسانی. اما این بدین معنا نیست که در زمینه علوم انسانی کمتر کار کردیم. شاید دلیل عمده بر این مبنا باشد که محدودیتهای بیشتری شامل علوم انسانی میشود تا کسی که با شیمی یا ریاضیات کار میکند، زیرا موضوعاتی که درباره علوم انسانی تحقیق میشود ممکن است کاربرد جهانی نداشته باشد و جایی برای ارائه آن نباشد ولی در مورد رشته شیمی این محدودیت وجود ندارد.»
به گفته دکتر افخمی دانشجویان دکترا در ایران با مراکز پژوهشی ارتباطی ندارند و در کادر تدریس قرار میگیرند. کار دانشجوی دکترا گرفتن مدرک نیست و با توجه به نیازهای پژوهشیای که در اولویت ملی قرار دارند دانشجو در سطح دکترا پذیرفته میشود تا با تعلیم آکادمیک آنان پروژههای مورد نظر به ثمر برسد؛ چیزی که در ایران به آن اصلا عمل نمیشود.
از سوی دیگر کارکرد انجمنهای علمی تخصصی بسیار ضعیف است و اگر هم هست بیشتر تهرانمحور هستند و وابسته به دانشگاههای سراسری. دکتر افخمی خاطرنشان میکند که در کنار این ضعفها، گردهماییها و سمینارهای علمی نیز جنبههای مثبت کاربردی و علمی لازم را در پی ندارند. زیرا رابطه علمی دانشگاه با دیگر کشورهای دنیا بالا نیست و حتی میتوان گفت روابط کمی دشوار و خاصی نیز دارد و آنطور که باید و شاید تبادل استاد و دانشجو از خارج به داخل و بالعکس صورت نمیگیرد. بهطور مثال دیده شده که در برخی موارد مقالهای در یک سمینار خارج از کشور پذیرفته شده ولی برای اخذ ویزا دچار مشکل میشوند. بنابراین میتوان گفت که وضعیت بروکراسی حضور در مجامع علمی، با محذوریتهای دیپلماتیک همراه میشود که مانع از تبادلات علمی میشود.
از دیگرنکاتی که میتوان به آن اشاره داشت استراتژی در جذب اساتید دانشگاه و تربیت نیروی انسانی است که خود به دو بخش تقسیم میشود. بهطور مثال اعتبار دانشگاههای برجسته را استادان برجسته تامین میکنند. در مقابل استادان نیز اعتبار و مقبولیت علمی خود را از طریق انجام تحقیقات در لبه علم به دست میآورند. در دانشگاههای معتبر دنیا دانشیار کسی است که در یک زمینه علمی خاص شهرت و اعتبار خوبی در سطح ملی دارد. استادیاران برای آنکه بتوانند دانشیار شوند باید تحقیقات خود را در حول مسئلهای خاص و به صورت برنامهریزیشده به گونهای پیش ببرند که پس از مدتی نام آنها در فهرست کسانی که در سطح کشور روی آن مسئله بهخصوص کار میکنند شناخته شده باشد.
در چنین دانشگاههایی استادان دانشمندانی با اعتبار علمی بینالمللی و جهانی هستند که در شبکههای علمی دنیا که بر روی مسئلهای خاص کار میکنند شناخته شدهاند.
چیزی که عمدتا در بین استادان ما دیده نمیشود و متأسفانه از همان ابتدا شاهد بودهایم که در مورد گزینش هیات علمی رسمی دانشگاه که اکثرا در رتبه استادی بودهاند بهعنوان هیات علمی این مراکز معرفی شدهاند.
باید توجه داشت که این اساتید هرچند در تواناییهای علمی و شایستگیهای منحصر به فردشان هیچگونه شکی نیست اما دارای اوقات فراغت و انگیزه کافی جهت پرداختن به پژوهشهای مورد نظر این مراکز نیستند، بنابراین در ضمن اینکه باید از علم این اساتید در جهت مدیریت و مشاوره عالی تحقیق استفاده شود اما همواره لزوم استخدام هیات علمی پژوهشی نیز احساس میشود. با توجه به حضور افراد شایستهای که پس از اخذ مدارک تکمیلی ph.D با حفظ ارتباط خود با دانشگاه بهطور داوطلبانه و بدون هیچگونه حقوقی تحقیقات بسیاری را به انجام رساندهاند و کارنامه ایشان گواه شایستگیهایشان است اما همچنان سرگردان و بلاتکلیف هستند، استخدام این افراد علاوه بر حل مشکل نیروی متخصص مورد نیاز مراکز تحقیقاتی منجر به حرکت در جهت اهداف مدیریت راهبردی کشور خواهد شد.
در اینجا شاید بتوان به گفته دکتر افخمی استناد کرد که در ایران اساتید دانشگاه بیشتر تدریسمدار هستند تا پژوهشمدار و دانشگاهها از آنان انتظار دارند که بیشتر بر سر کلاسهای خود حاضر شوند و به کار تدریس مشغول باشند. بنابراین داشتن تعریفی درست از چارچوب مسئلههای بزرگ علمی است که در آن کار میکنند.
کسانی که به صورت حرفهای به علم و پژوهش نگاه میکنند (و اعضای هیات علمی باید جزء این دسته باشند) باید بتوانند به چند سؤال ساده اما مهم پاسخ دهند. تحقیقات پراکنده با نتایج محدود که پس از انتشار نیز مورد استناد کسی در دنیای علم قرار نخواهد گرفت نشاندهنده وجود همین نقص است. بنابراین مسئله علمی یک استاد دانشگاه با مسئله علمی پژوهشگری که در یک کارخانه مواد بهداشتی کار میکند متفاوت است؛ چیزی که در کشور ما به آن توجه نمیشود.
در آخر باید اضافه کرد که هرچند افزایش بودجهای و حمایتهای مالی دولت میتواند قدم مثبتی برای ارتقای رتبه علمی دانشگاههای ایران باشد ولی تغییر در تفکر مدیریتی و تطبیق آن با نیازهای روز کشور و شرایط جهانی نیز از جمله ضرورتهایی است که میتواند راه را برای دانشگاههای ایران بیش از این باز کند.