به گزارش همشهری آنلاین مهر به نقل از گاردین نوشت: پیتر بردشاو درباره آلن پارکر نوشته است: آلن پارکر قصهگوی بزرگ سینما بود، یک فیلمساز پرقدرت که به آنچه مردم میخواستند اهمیت میداد و برایش مهم بود که مردم را به سینما بکشاند تا فیلمی را که میتوانند از دیدنش واقعاً لذت ببرند، ببیند. او معتقد بود لذت بردن چیزی است که آنها شایستهاش هستند. و او تصاویر بسیار زیبایی به سبکهای متنوع ساخت تا این لذت را به مردم ارایه کند.
مانند هیو هادسن، ریدلی و تونی اسکات و دیوید پوتمن، پارکر هم استخوانهایش را در برنامههای تجاری تلویزیونی خرد کرد و از تصاویر و احساسات و داستانهای بسیار تأثیرگذار در این راه بهره برد. برنامههای تجاری دنیایی بود که رحم نداشت و حدوسطی نمیشناخت؛ اگر محصول نمیفروخت، پس ایدههای شما مشکل داشت، قدرت شما مسئول این شکست بود و این شما بودید که کارتان را درست انجام نداده بودید. او عذرخواهیای برای به کار بردن این روحیه در فیلمهایش نکرد، زیرا آنها برای سینماروها ساخته شده بودند نه منتقدان. در جشنواره فیلم کن، جایی که گاهی او را میدیدم، پارکر شوخ طبعانه مرا به باد نقد میگرفت که چرا با او در نقد هنر آب بسته بریتانیایی و دنیای دماغ سربالای انستیتو فیلم بریتانیا همراه نمیشدم؛ جایی که به نظر او پول مردم صرف فیلمسازانی میشد که ایدههایی برای بقا در بازار تجاری نداشتند.
پارکر خودش پیروی یک سبک نبود و مجموعهای از فیلمها را ساخته که هنوز در خاطره همه ماهایی که آنها را دیدهایم ماندهاند: در دهه ۱۹۷۰ او «قطار اکسپرس نیمه شب» را ساخت که با بازی برد دیویس و جان هارت، یک فیلم از زندگی واقعی درباره فرار از یک زندان مخوف ترکیه بود. این فیلم که آن روزها اغلب همراه فیلم «راننده تاکسی» مارتین اسکورسیزی به عنوان دو فیلم در یک بلیت ارایه میشد، حالا، شاید، میتوان در رده کلاسیکها جایش داد. پیش از آن فیلم کلاسیک منحصر به فرد «باگسی مالون» را ساخته بود که یک درام موسیقایی با بازی یک گروه بچه بود. یک فیلم گانگستری که همه بازیگران آن را کودکانی تشکیل میدادند که به جای گلولههای واقعی، اسلحههایشان گلولههایی از شیرینی پای کاستِر پر شده بود. این فیلمی است که واقعاً امروز نمیشود ساختش؛ افراد به طور وضوح اکنون متعهد هستند که بچهها را در چنین موقعیتهایی که مخصوص بزرگسالان و به ویژه جنسیتگراست، نشان ندهند. در کمال تعجب، در فیلم جودی فاستر در نقش یک خواننده بار شبانه ظاهر شده و به نظر میرسد او تنها بزرگسال در میان همه این بچههای هم سن خودش است، او البته او همزمان در «راننده تاکسی» هم در کنار رابرت دنیرو ظاهر شده بود.
در دهه ۱۹۸۰ پارکر دوباره برای «شهرت» فیلم موزیکال نوجوانانه درباره دبیرستان هنرهای نمایشی در نیویورک مطرح شد که بعد یک برنامه تلویزیونی طولانی مدت برمبنای آن ساخته شد. این فیلم برای تجلیل از انرژی جوانان ساخته شده بود و بازیگران متنوعی را دربرگرفته بود که نمیشد در یک زمان در هرجایی آنها را یافت و صحنههای جسورانهای در این فیلم خلق کرد.
پارکر موسیقی را در فیلمهایش بسیار ارایه کرد: در ۱۹۸۲ فیلم موزیکال «پینک فلوید: دیوار» را ساخت که تصویرهای کارتونی آن، از جمله راهپیمایی چکشها، و ایدههای عصیانآمیز درباره آموزش و مدرسهها به عنوان همنوایی خطوط لولهها و کارخانههای ناشاد حسابی به مزاج سینماروهای جوان سازگار بود. بعدتر در سال ۱۹۹۱، او همان تم عصیانی را با «تعهدات» بر مبنای رمانی از رادی دویل ساخت. این فیلم موزیکال- درام درباره چند جوان در دوبلین بود که تصمیم به تشکیل گروه سول داشتند. بعدها باز هم در دهه ۱۹۹۰ او یک پروژه تجاری قوی دیگر یافت که در اقتباسی از «اویتا» توسط تیم رایس و اندرو لوید –وبر، با بازی مدونا بار دیگر لذت سینما رفتن را به سینماروها چشاند.
و هنوز پارکر از حسی عمیق برای ساختن پروژههای جدی برخوردار بود: «قلب فرشته» او یک فانتزی ترسناک نوآر اسرارآمیز با بازی رابرت دنیرو در نقش شاهزاده تاریکی و میکی رورک در نقش یک بازرس خصوصی بود که مجبور بود با او کنار بیاید. حدود همان زمانها، پارکر «میسیسیپی میسوزد» را ساخت که درباره قتلهای نژادپرستانه در دهه ۱۹۶۰ در جنوب بود و کارگردانی پارکر از دو ستاره اصلی فیلم موجب شد تا جین هکمن و ویلم دفو بازیهایی عالی ارایه دهند.
در فاز بعدی از کارش، پارکر همیشه ایدهای برای خلق یک داستان خوب داشت، چیزی که بتواند جلب توجه کند: او «خاکسترهای آنجلا» را در ۱۹۹۹ بر مبنای خاطرات فرانک مککورت درباره زندگی سخت در غرب ایرلند ساخت و فیلم پارکر کمک کرد تا شیدایی نسبت به «ادبیات بدبختی» در دنیای نشر به وجود آید. فیلم نهایی او، درام نوار «زندگی دیوید گیل» چرخشی به فریتس لانگ بود که برخی از آن حمایت کردند و برخی نکردند.
اما از نظر من، بزرگترین فیلم او درام زناشویی احساسی با شکوه و قدرتمند «شلیک به ماه» در سال ۱۹۸۲ است با بازی آلبرت فینی و دایان کیتون در نقش یک زوج ناشاد. این فیلمی است با قدرت خام یک کُشتی سومو: احساس بزرگ، بازیگران بزرگ، صحنههای بزرگ که همه با هم و برهم اثر میگذارند. آخرین باری که پارکر را دیدم در لندن بود، و همیشه برای اینکه به او نگفتم چقدر عاشق «شلیک به ماه» و دیگر فیلمهای او هستم، خودم را سرزنش میکنم. او یک نیروی بزرگ در سینما بود، و این کسب و کار بدون او کمی از قدرتش را از دست داده است.
آلن پارکر در ۷۶ سالگی و پس از یک دوره بیماری درگذشت. فیلمها او در مجموع برنده ۱۹ جایزه بفتا، ۱۰ جایزه جایزه گلدن گلوب و ۶ جایزه اسکار شدهاند.