بهتازگی چه کتابی برای نوجوانان ترجمه کردهاید؟
جدیدترین رمانی که برای نوجوانان ترجمه کردهام و در حال حاضر در نشرافق در مرحلهی ویرایش است؛ رمان «کمی تا قسمتی معمولی» نوشتهی «باربارا دی». داستان کتاب دربارهی دختر نوجوانی به نام «نورا» است که سرطانخون داشته، اما بعد از شیمیدرمانی، بیماریاش کنترل شده و پس از دوسال به مدرسه برگشته است. نورا دلش میخواهد همه با او مثل یک دختر معمولی رفتار کنند، اما واکنشهای دلسوزانهی خانواده، دوستان و معلمان مدرسه آزارش میدهد. تا اینکه، اتفاق ناخوشایندی در مدرسه میافتدکه نورا حسابی بههم میریزد و مجبور میشود تصمیم سختی بگیرد.
جذابترین کتابی که ترجمه کردهاید چه کتابی است؟
انتخاب یک اثر از میان حدود ۲۳۰ اثری که برای ردههای سنی گوناگون ترجمه کردهام، کار بسیار سختی است. چون اگر کتابی با معیارهای بنده برای ترجمه همخوانی نداشته باشد، اصلاً ترجمهاش نمیکنم. اما گاهی مترجم با یک یا چند کتاب بیشتر از بقیهی آثارش ارتباط برقرار میکند. از میان آثارم، میتوانم از مجموعهی «نامههای فلیکس»، مجموعهی «در جستوجوی دلتورا»، «ماتیلدا»، «نمایشی در کهکشان»، «الای افسونشده» و «آبشار یخ» نام ببرم.
کتابهای ترجمه و تألیفی چه تفاوتی با هم دارند؟
مهمترین تفاوت کتابهای تألیف و ترجمه (البته نه هرکتاب ترجمه شدهای، بلکه منظورم کتابهای ارزشمند و دارای محتوای غنی است) در این است که برخی از نویسندگان ایرانی موضوعاتی را برای داستانهایشان انتخاب میکنند که جذابیتی برای مخاطب امروزی ندارند. البته چند نویسنده داریم که آثار خوبی خلق کردهاند. اما برخی از نویسندگان خارجی نسبت به نویسندگان ما تخیلی حیرتانگیز، دانش، مطالعه و تجربههای بیشتری دارند و از مشکلات و دغدغههای نوجوانها بهخوبی آگاهاند و با انتخاب موضوعهای متنوع، جذاب و هیجانانگیز میتوانند داستانهایی خلق کنند که مورد پسند نوجوانها باشد.
یک مترجم خوب چه ویژگیهایی دارد؟
کسی که میخواهد مترجم شود، باید علاوه بر تحصیلات در این رشته، مطالعهی مستمر داشته باشد. باید به زبان متن مبدأ و نیز زبان فارسی تسلط کافی داشته باشد. باید در حوزهای که میخواهد فعالیت کند، دانش کافی داشته باشد. اگر میخواهد وارد حوزهی ادبیات کودک و نوجوان شود، حتماً کتابهای تئوری زیادی در زمینهی ادبیات کودک و روانشناسی کودک و نوجوان بخواند و در کارگاههای یکسالهی آشنایی با ادبیات کودک شورای کتاب کودک شرکت کند، دورههای ویرایش ادبی بگذراند، با افسانهها و اسطورههای جهان آشنا باشد و نویسندگان و مترجمان این حوزه و آثارشان را بشناسد. در آخر هم باید بهصورت تخصصی در یک رشته فعالیت کند و بهقولمعروف، مدام از اینشاخه به آنشاخه نپرد.
بهیادماندنیترین خاطرهی دورهی نوجوانیتان را برایمان تعریف میکنید؟
من در خانوادهای پرجمعیت بزرگ شدهام. شیرینترین خاطراتم از دوران نوجوانی، مربوط به پدربزرگم است که مرد بسیار سرزنده و بانمکی بود و همیشه با تعریف لطیفه و خاطرات بامزه، ما را حسابی میخنداند.
زمستانها زیر کُرسی برایمان شاهنامه نقالی میکرد و تابستانها که معمولاً به دشتهای بیرون از تهران میرفتیم، با ما الکدولک و هفتسنگ بازی میکرد و اگر میباخت، کولی میداد.
یکبار که پاییز به خانهاش رفته بودیم، با تعجب دیدیم که درخت انارش میوهی پرتقال داده بود. به ما گفت که از درختش خواهش کرده که امسال بهجای انار، پرتقال بدهد! بعداً که با دقت نگاه کردیم، دیدیم که دُم پرتقالها را با نخ به درخت بسته بود! مادرش هم که جد من بود، مثل پدربزرگم بسیار شوخ طبع بود و اصطلاحات خاصی بهکار میبرد و کلمهسازی میکرد، مثلاً به تلویزیون میگفت «تلهوِزوِزیون» یا «تلهوِروِریون»! جالب است بدانید از بعضی از اصطلاحات جَدم در ترجمهی کتاب «غول بزرگ مهربان» استفاده کردم.
از دیدار با مخاطبان نوجوانتان چه خاطرهای دارید؟
یکی از خاطرات تکرارشوندهام در ملاقات با نوجوانها این است که وقتی برای آنها کتاب امضا میکنم، بعضیشان میگویند که از کودکی کلاس انگلیسی میروند و دیگر زبان انگلیسیشان تکمیل است! و میتوانند به تنهایی و یا با همکاری بنده کتاب ترجمه کنند! برخی دیگر ادعا میکنند که نویسنده هستند و یک یا چند کتاب چاپ شده دارند! یعنی مادر و پدر برای چاپ داستان فرزند دلبندشان به ناشری پول دادهاند تا چند نسخه چاپ کند و به دوستان و آشنایان هدیه بدهند و نوجوانشان اعتمادبهنفس پیدا کند. بهنظر بنده، این کار نتیجهی اسفباری برای آیندهی آنها دارد، چون داشتن اعتمادبهنفس کاذب، این توهم را در آنها ایجاد میکند که برای نویسنده یا مترجمشدن و یا هرکار دیگر، نیازی به داشتن تحصیلات تخصصی مربوط به آن رشته، مطالعهی مستمر، تمرین و تلاش و کسب تجربه ندارند و همین موضوع آنها را در بزرگسالی دچار بحران روحی و شخصیتی میکند.
با توجه به شرایط فعلی جهان، برای گذران تابستان چه پیشنهاداتی دارید؟
در این دوران همهگیری کرونا که کودکان و نوجوانان مجبورند زمان بیشتری را در خانه بگذرانند، پیشنهاد میکنم خانوادهها با برنامهریزی، اوقات این عزیزان را پر کنند تا آنها دچار افسردگی نشوند. کودکان و نوجوانان چون نیاز به معاشرت با همسالان خود دارند، خانوادهها میتوانند در ساعتهای خلوتتر، همراه فرزندانشان با رعایت نکات بهداشتی به پارک بروند تا با حفظ فاصله با دوستانشان گفتوگو کنند و از فضای آزاد لذت ببرند.
اگر خانوادهها امکان استفاده از فضای مجازی را دارند، میتوانند از یکی از افراد فامیل و یا دوستان مورد اعتمادشان که هنر و یا حرفهای بلد است و یا یک زبان خارجی میداند، تقاضا کنند که بهصورت آنلاین به فرزندشان آموزش دهد. همچنین نوجوانان میتوانند در کارگاه داستاننویسی، کلاسهای نقاشی، کاردستی، سفالگری، موسیقی و یا گروههای کتابخوانی آنلاین ثبتنام کنند یا همراه خانوادهشان، از طریق سایتهای ورزشی در خانه نرمش کنند.
ناخنکــ کتاب
آلریک میگوید: «غولها از کوهها پایین آمدند. زمین زیر پاهایشان میلرزید و دیوارهای قلعه چنان تکان میخوردند که گویی چیزی نمانده بود فرو بریزند. شاه جنگجو صدای آمدن غولها را شنید و دخترانش را داخل غاری پنهان کرد. بعد، او و پسرانش با شمشیر و نیزه به انتظار ماندند. آنها نزدیک یخچال طبیعی که آبکند آن را در بر گرفته بود، آمادهی نبرد با غولها شدند.»
وقتی آلریک دارد قصه میگوید کم و بیش احساس میکنم دیوارهای قلعهمان دارد میلرزد.
آلریک ادامه میدهد: «حتی یک نگاه به پیکر آن غولها، آدمهای معمولی را وامیداشت که نیزهشان را پایین بیاورند. اما شاه جنگجو شمشیرش را بالا برد و فریاد زد: اجازه نمیدهیم از این سرزمین دختری ببرید و اگر با ما وارد جنگ شوید همهتان را از دم تیغ میگذرانیم.»
وقتی آلریک قصه میگوید، با شناختی که از پدرم دارم، مطمئنم که او نیز همین کار را برای من میکرد، همانطور که برای آسا کرده بود.
بخشی از کتاب
آبشار یخ
نویسنده: متیو جی. کربی
مترجم: محبوبه نجفخانی
ناشر: نشرافق
تلفن: ۶۶۴۱۳۳۶۷
قیمت: ۲۲هزار تومان