برخی دوستان انتقاد داشتند که این تعابیر کمی تند است و بهتر بود کمی نرمتر بحث را مطرح میکردم.
به دلایلی قبول ندارم آنچه را واقعاً در عرصه سیاسی در جریان است با تعابیر بهداشتیتر لاپوشانی کنیم. تعارف نمیتوان کرد. انکار مشکلات یا کوچک کردن آنها دردی را دوا نمیکند.
به خصوص در عرصه ارزشی و اخلاقی نمیتوانیم با تعارف، خوشبینیهای غیر واقعی واقعیتها را انکار کنیم. برای رفع مشکلات باید آنچه هست را بپذیریم و این قدم اول برای حل آنهاست.
بنده به هیچ وجه از اصلاح اوضاع ناامید نیستم اعتقادی هم به سیاه دیدن واقعیتها، هر چند که تلخ باشند ندارم.
امیدواری را هم یک وظیفه اخلاقی قلمداد میکنم، تلاش برای آفرینش امید و نشاط انگیزی را هم وظیفه مسئولان نظام، همه روشنفکران و دلسوزان کشور میدانم اما انکار واقعیتهای تلخ هیچ نسبتی با امید آفرینی ندارد.
اتفاقاً آن گاه که به وجود مشکلات اذعان میکنیم امید برای حل آنها هم ایجاد میشود.
من میگویم مگر نه این است که انقلاب ما در صدد درانداختن طرحی نو برای سیاست بود که همراه و در هم تنیده با اخلاق و معنویت باشد و وجه ممیزه انقلاب و نظام ما مگر چیزی غیر از پیوند اخلاق و سیاست بود، انقلاب ما وعده توسعه، پیشرفت و شکوفایی در همه ابعاد زندگی مردمان جامعه را میداد و ادعا داشت که در این ابعاد زندگی، بعد معنوی و روحی آن هم لحاظ میشود و اتفاقاً عرصههای مادی هم با معنویت و اخلاق سامان پیدا میکند.
دیگران قبل از ما و بهتر از ما به توسعه رسیده بودند ولی ما بر آنها خرده میگرفتیم که در رسیدن به این توسعه اخلاق را وانهادهاند و سیاست و جامعه بیاخلاق را نکوهش میکردیم و نوید نظام سیاسی را میداریم که بر پایه اخلاق شکل گرفته است.
آیا اکنون میتوانیم ادعا کنیم که به این هدف و آرمان بزرگ نائل گشتهایم؟
آیا سیاست ما به انواع نیرنگ و فریبها، بیصداقتیها، بیمسئولیتیها، تهمتها، افتراها، ریاکاری ها و قدرت طلبی ها آغشته نشده است.
زمانی ادعا میکردیم که اگر دنبال قدرت هستیم برای بسط ارزشهای انسانی و اخلاقی است. اکنون هم البته همان ادعا را داریم اما در راه رسیدن به قدرت از هیچ بیتقوایی حذر نمیکنیم.
ماکیاولی بنیانگذار سیاست نوین غرب به سیاستمداران این نسخه را تجویز کرد که میتوانند اخلاق را نادیده بگیرند و دروغ بگویند و از هر وسیلهای برای رسیدن به هدف بهره بجویند. اما توجه داشته باشیم که هدفی که ماکیاولی برای سیاستمداران ترسیم میکرد وحدت و اقتدار ملی و استواری حکومت بود.
ما وعده کردیم که ما وحدت و اقتدار و منافع ملی را همراه با اخلاق، صداقت، پاکی و راستی تحقق خواهیم بخشید.
وعدهای که دلهای بسیار را جذب خود کرد و همگان احساس کردند که اتفاق بزرگی در حال وقوع است. اما اکنون سیاستمداران ما دروغ میگویند تهمت میزنند آبرو میریزند، هیچ مسئولیتی نمیپذیرند اما هیچکدام از اینها را در راه کسب منافع ملی مرتکب نمیشوند بلکه در جهت منافع شخصی و گروهی خود اخلاق را زیر پا میگذارند.
میگوییم چون هدف ما بر پاساختن عدالت و اصلاح امور انسانهاست و این هدف مقدسی است، پس برای رسیدن به این هدف والا میتوانیم آبروی مخالفان خود را بریزیم به آنان تهمت بزنیم و دروغ ببندیم.
ما چون هدفمان اصلاح کشور و آبادانی ملت است به رأی مردم هم نیاز داریم میتوانیم وعدههای دروغین بدهیم. چون پیشرفت کشور و بسط ارزشهای اخلاقی به تداوم قدرت ما بستگی دارد پس ما حق داریم که مسئولیت برخی عملکردهای خودمان را نپذیریم و آنها را به دیگران نسبت دهیم.
در واقع چون هدف ما مقدس است وسیله آن هم هر چه باشد توجیهپذیر است و این چیزی نیست جز بنیان اصلی تئوری ماکیاولی. بنده در رابطه اخلاق و سیاست بحث فلسفی نمیکنم. به تفاوت اقتضائات و ویژگیهای عرصه سیاسی با سایر عرصهها هم واقفم.
میدانم که عرصه سیاسی متفاوت از سایر حوزه هاست و ویژگی ها، الزامات، نیازمندی ها و شیوه های رفتاری خاص خود را دارد اما به هیچ عنوان، دروغ، تهمت، باند بازی و بی مسئولیتی را توجیه پذیر نمیدانم.
سیاستی که همراه با اخلاق نباشد همانی است که در عرف جامعه ما معروف است که پدر و مادر ندارد. همان سیاستی که امام راحل آن را به اهل خود وانهاد و سیاست همراه با اخلاق را بنیان گذاشت و سیاست بدون اخلاق را سیاست بازی دانست.
سیاست عرصه تدبیر امور و اصلاح اوضاع کشور است. ما به سیاستورزی نیاز داریم. میدانیم که سیاست با قدرت ملازم است و برای قدرت هم باید رقابت کرد. رقابت هم آداب و مناسبات خود را دارد اما حرف من این است که میتوان برای رسیدن به قدرت رقابت کرد ولی اخلاق را هم زیر پا نگذاشت.
اخلاق را هم صرفاً در رقابتهای سیاسی خلاصه نکنیم اخلاق را اگر درست بشناسیم همه عرصههای عملکرد سیاسی ما را در بر میگیرد.هنگامی که سیاستمداری وعدهای میدهد اما برای تحقق آن برنامهای ندارد و راه عملی کردن آن را نمی داند بی اخلاقی کرده است.
سیاستمداری که امروز در یک جایگاه و مقام حرفی می زند و فردا در مقامی دیگر آن را نفی می کند. اخلاق را زیر پا گذاشته است. مدیری که مسئولیت رفتار سازمان و مجموعه خود را نمیپذیرد رفتار غیر اخلاقی مرتکب شده است.
مسئولی که نصیحت ناصحان دلسوز و متخصصان حوزه عمل خود را نمیشنود رفتارش با اخلاق عجین نبوده است.این فهرست را می توان و باید ادامه داد. مصادیق اخلاق در سیاست را باید عینی کرد. نباید نگاه ها به حضور اخلاق در سیاست به شکل کلی و حالت فلسفی و انتزاعی طرح شود.
باید نویسندگان ما نشان دهند که با اخلاق می توان تک تک رفتارهای سیاستمداران را بررسی و تحلیل کرد و نسبت هر رفتاری را با اخلاق سنجید. بنده در راه اخلاقی کردن سیاست هم به صرف نصیحت و اندرز گویی معتقد نیستم.
باید ساختارها و مناسبات روابطی را که به رفتاری غیر اخلاقی منجر میشود شناخت و اصلاح کرد. بنده اگر عرصه سیاسی را به عنوان منجلاب توصیف کردم از باب فاصلهای است که این عرصه با اخلاق گرفته و به بیاخلاقی و ضد اخلاقی ها آلوده شده است.
پیوند اخلاق و سیاست را محوریترین یا یکی از محوری ترین ایده های انقلاب اسلامی می دانم. اگر هم از تعابیر تند استفاده کردم، قصدم هشداردادن و جلب توجه دلسوزان کشور به یکی از معضلات اصلی کشور و نظام بود.
خواستم همه سیاسیون ما به خاطر این حرف من یکبار به این حوزه بنگرند که آیا واقعا آنچه هست آنی است که باید باشد. نا امید نباشیم اما بپذیریم که از منظر اخلاقی عرصه سیاسی کشور ما قابل قبول نیست.
* وبلاگ شهردار تهران