تاریخ انتشار: ۱۴ مهر ۱۳۸۵ - ۰۷:۳۶

ترجمه نیلوفر قدیری: ماه گذشته جمهوری نوپای مونته‌نگرو که فقط چهار ماه از تولد آن می‌گذرد، میزبان اولین مقام بلندپایه خارجی خود بود

دونالدرامسفلد، وزیر دفاع آمریکا به «پودگوریکا» -پایتخت مونته‌نگرو - رفته بود تا از رهبران نه چندان با تجربه این کشور 630 هزار نفری بخواهد هیأتی نظامی را در چارچوب ائتلاف جنگ با تروریسم به افغانستان بفرستند. در مقابل رامسفلد قول داد که آمریکا ارتش مونته‌نگرو را آموزش دهد و آن را به استانداردهای ناتو برساند.
اما میلودیوکانویچ، نخست‌وزیر مونته‌نگرو نمی‌توانست هیچ تعهدی در این باره بدهد. پیشنهاد رامسفلد در موقعیت دشواری مطرح می‌شد. رهبران جدید مونته‌نگرو در حال کاهش تعداد نیروی ارتش این کشور از 4 هزار نفر به 2500 نفر هستند. این تعامل نادر و عجیب دیپلماتیک میان قدرتمندترین قدرت نظامی روی زمین و جدیدترین عضو «جامعه بین‌المللی» تضادهای موجود در «جنگ با ترور» را در پنجمین سالگرد شروع این ماجرا به رخ می‌کشد. تنها در یک ماه گذشته وزرای ناتو سه نشست تشکیل داده‌اند که محور همه آنها چگونگی کنترل اوضاع در افغانستان و افزایش نیروهای صلح‌بان در این کشور بوده است.
ژنرال جیمز جونز، فرمانده عالی عملیاتی ناتو با اذعان به اینکه مقاومت شدید طالبان و ادامه ناآرامی‌ها و حملات، نیروهای ائتلاف را حیرت‌زده کرده گفته است، اکنون یک جنگ تمام عیار در جریان است و این یک ماموریت ساده صلح‌بانی نیست. به همین دلیل ناتو برای نیروهای خود در افغانستان قوانین کاری جدیدی تدوین و اعلام کرده است. اکنون ناتو رفته رفته کنترل سراسر افغانستان را در دست گرفته است.
فرماندهان انگلیسی در جنوب افغانستان اجازه یافته‌اند که از موشک‌های جنجال‌برانگیز «هیدا» استفاده کنند که می‌تواند تجمعات مردمی را به طور دقیق هدف بگیرد. فرماندهان همچنین اجازه یافته‌اند علیه طالبان به حملات هوایی متوسل شوند و دست به حملات پیش‌دستانه بزنند و شبیخون تدارک ببینند. یکی از فرماندهان انگلیسی مستقر در افغانستان در این‌باره به یک خبرنگار گفته است: «شدت و قدرت حملات روزانه در افغانستان بسیار فراتر از عراق است.»
متوسط مرگ و میر روزانه نیروهای 18500 نفری ناتو در هفته پنج نفر است که این معادل تعداد کشته‌های سربازان شوروی در دهه 1980 در افغانستان است. فرماندهان سابق شوروی در افغانستان اخیراً در گفت‌وگویی با روزنامه ساندی تلگراف گفتند، نیروهای ناتو سرانجام مجبور به فرار از افغانستان خواهند شد.
ژنرال «بوریس گراموف» فرمانده عمل‌گرای نیروهای شوروی که ناظر بر عقب‌نشینی نیروهای این کشور از افغانستان در سال 1989 بوده هشدار داده است که مقاومت در افغانستان روبه‌رشد است.
این فرمانده روس گفته است: مقاومت در افغانستان کاملاً قابل درک و طبیعی است چون قرن‌ها سنت، جغرافیا، مذهب و شرایط آب و هوایی در پس آن نهفته است. افغان‌ها همواره در برابر نیروی خارجی اختلافاتشان را کنار گذاشته و متحد شده‌اند. ائتلاف به رهبری آمریکا در افغانستان هم‌اکنون تهدیدی برای این ملت به شمار می‌آید.
اکنون شرایط افغانستان تا حد زیادی با وقایع دهه 1980 این کشور قابل مقایسه است. در آن زمان ارتش صد هزار نفری قدرتمند شوروی در کنار ارتش نیرومند افغانستان با نیروهای آموزش دیده و با پشتیبانی نیروی هوایی مسلح به همه تجهیزات لازم در برابر مقاومت مجاهدین تاب نیاورد. اکنون 20 هزار نیروی آمریکایی در افغانستان در کنار همین تعداد نیروی متعلق به ناتو که شامل 5400نیروی انگلیسی، 2500 کانادایی و 2300 هلندی در این کشور مستقر هستند. ارتش افغانستان هم اکنون 42 هزار نیرو دارد اما از کارایی لازم برخوردار نیست.
ژنرال جونز خواستار 2500 نیروی بیشتر در چارچوب نیروهای ناتو شده است. اما کشورهای مهم عضو ناتو مانند ترکیه، فرانسه،‌ آلمان، اسپانیا و ایتالیا از اعزام نیروی بیشتر سرباز زده‌اند. در واقع معلوم نیست که اعزام نیروی بیشتر واقعاً تأثیری در شرایط کشور افغانستان دارد یا نه.
«سر سیریل تاون سند»‌نویسنده و سرباز سابق انگلیسی اخیراً در روزنامه الحیات نوشت، غلبه بر طالبان و القاعده در جنوب شرق افغانستان به دست‌کم ده هزار نیروی دیگر که آموزش دیده و حرفه‌ای باشند نیاز دارد.
بنابراین بحران عظیمی برای ناتو در حال شکل‌گیری است. اعتبار این سازمان در خطر است. به همین دلیل فرماندهان انگلیسی و همچنین فرماندهان ناتو درباره خطر شکست در افغانستان هشدار جدی می‌دهند.
اکثر تحلیلگران و ناظران بین‌المللی بحران در حال شکل‌گیری و روبه‌رشد در افغانستان را مورد توجه قرار می‌دهند. در این میان هر یک دیگری را سرزنش می‌کند و مقصر می‌داند. این سرزنش‌ها بیشتر از همه واشنگتن را هدف گرفته که نیروی کافی به افغانستان اعزام نکرده است.
بعضی می‌گویند که جنگ عراق همه توجه و امکانات دولت آمریکا را معطوف به خود کرده و دیگر هیچ جایی برای به سامان رساندن اوضاع افغانستان باقی نگذاشته است.
بعضی دیگر، اعضای اروپایی ناتو را مسئول می‌دانند که بیش از حد مرعوب شده‌اند. دامنه این انتقادات فقط به کشورها محدود نمی‌شود. اکثر تحلیلگران امور افغانستان می‌گویند «تریاک» همچنان دشمن شماره یک نیروهای ائتلاف در افغانستان است و عملیات مبارزه با این محصول شکست خورده است.
محور دسته‌ای دیگر از انتقادات این است که سیاست منطقه‌ای آمریکا در دوران دولت بوش بر محور غفلت از «ملت‌سازی» استوار شده و واشنگتن منابع مالی و غیرمالی کافی برای بازسازی افغانستان اختصاص نداده است. این دسته از منتقدان شرایط کنونی افغانستان بعد از جنگ را با شرایط تی‌مور و بوسنی بعد از جنگ مقایسه می‌کنند و می‌گویند منابع اختصاص داده شده به آن دو کشور بسیار بیشتر از منابع اختصاص داده شده به بازسازی افغانستان بوده است.
همه این انتقادات تا حدی حقیقت دارد. اما نکته اصلی اکنون بحرانی که وجود دارد و روزبه‌روز ابعاد گسترده‌تری پیدا می‌کند. واقعیت آن است که آمریکا نتوانسته استراتژی سیاسی و نظامی روشنی در افغانستان تدوین کرده و به اجرا بگذارد.
شرایط کنونی افغانستان با ماموریت‌های موفق صلح‌بانی در بالکان هم مقایسه می‌شود. ژنرال
 وسلی کلورک؛ فرمانده ارشد سابق ناتو اخیراً در مقاله‌ای در نشریه نیوزویک نوشت: برای موفقیت در افغانستان باید به درس‌هایی که در بالکان گرفته شد توجه کنیم. ما باید حجم و اندازه این ماموریت را مورد توجه قرار دهیم. از اقتدار و توان جامعه بین‌المللی حداکثر استفاده را بکنیم. ناتو کارهایی بسیار فراتر از تأمین نیرو می‌تواند انجام دهد. ما می‌توانیم بازسازی و ملت‌سازی کنیم.»
اما مشکل افغانستان با شرایط جمهوری‌های سابق یوگسلاوی متفاوت است. اولین و مهمترین تفاوت ماهیت مداخله نظامی آمریکا در افغانستان است. در روزهای بعد از 11 سپتامبر و در شرایطی که همه دنیا با آمریکا ابراز همدردی می‌کرد؛ هیچ‌کس درباره توجیه‌پذیر بودن تصمیم واشنگتن برای حمله به افغانستان سؤالی نکرد و جامعه جهانی به راحتی قانع شد.
اما این قانع شدن زودرس مانع از آن نشد تا این حقیقت فراموش شود که واشنگتن می‌توانست به جای مداخله مستقیم نظامی از نیروهای ضد‌طالبان حمایت نظامی، دیپلماتیک و سیاسی کند. در این راه آمریکا می‌توانست از حمایت نیروهایی استفاده کند که به رهبری ظاهر‌شاه نوعی دولت در تبعید در خارج تشکیل داده بودند. در این صورت نوعی راه‌حل افغانی مطابق با فرهنگ و سنت این کشور برای ریشه‌کنی معضل طالبان به دست می‌آمد.
اما دولت بوش از روی عمد این گزینه را انتخاب نکرد و تصمیم به حمله نظامی گرفت. افغانستان برای دولت بوش آزمایشگاهی بود برای آزمودن دکترین حمله نظامی پیش‌دستانه، سیاست یکجانبه‌گرایی و تشکیل ائتلاف ضدجنگ. واشنگتن می‌دانست بدون حضور قدرتمند در افغانستان نمی‌تواند ژئوپلتیک منطقه را تغییر دهد و سیاست جهانی جدید خود را به اجرا بگذارد. ابتدا قرار بود مداخله نظامی آمریکا فقط به عملیات هوایی محدود شود تا به نوعی ائتلاف شمال مورد حمایت قرار گیرد. اما ناگهان نیروهای زمینی ارتش آمریکا در فرودگاه بگرام پیاده شدند و این اعتراض ائتلاف شمال را به دنبال داشت. رهبران غیرپشتون ائتلاف شمال تصور می‌کردند با برکناری طالبان آنها به کرسی قدرت بازخواهند گشت. همسایگان افغانستان هم چنین شرایطی را پیش‌بینی می‌کردند. از سوی دیگر واشنگتن به اسلام‌آباد اطمینان داده بود که دولت اکثریت پشتون در کابل در حال شکل‌گیری است و عواملی هم از طالبان در ساختار جدید قدرت افغانستان حضور خواهند داشت.
«عبدالحق» از رهبران شناخته شده مجاهدین انتخاب اول آمریکا برای رهبری دولت جدید افغانستان بود.
وقتی کنفرانس بن در دسامبر 2001 برگزار شد، واشنگتن برنامه‌ای دو منظوره در سر داشت، از یک سو می‌خواست جانشینی برای «حق» بیابد و دوم اینکه فکر حکومت کردن در کابل را از سر رهبران ائتلاف شمال خارج کند. وقتی آمریکا نام حامد کرزای را در بن مطرح کرد با مخالفت گروه‌های افغان روبه‌رو شد.
کرزای جایگاه خوبی به عنوان یک رهبری سیاسی در افغانستان نداشت چون سال‌های گذشته را در تبعید به سر برده بود و از آن مهمتر اینکه به قبیله مهمی تعلق نداشت. اما آمریکا بر انتخاب خود پافشاری کرد.
برهان الدین ربانی در آن زمان گفت: امیدوار است این آخرین بار باشد که مردم با عزت و غرور افغانستان مرعوب و مغلوب خارجی‌ها شوند.
همه کسانی که با فرهنگ و جامعه افغان آشنا بودند از همان آغاز پیش‌بینی می‌کردند که کرزای نمی‌تواند به طور کامل بر سراسر کشور حکومت کند. تلاش‌های آمریکا هم برای تحکیم جایگاه کرزای با شکست روبه‌رو شد.
اکنون در افغانستان مشکل جدی مشروعیت قدرت دولت وجود دارد. فوری‌ترین نیاز کنونی در افغانستان ضرورت برقراری گفت وگو میان افغان‌ها و با حضور طالبان است. این ابتکار عمل باید تحت نظارت سازمان ملل صورت گیرد. پیش‌بینی وقایع پیش‌رو واقعاً دشوار است. حتی با اضافه شدن 2500 نیروی دیگر ناتو به افغانستان، معلوم نیست طالبان واقعاً شکست بخورد. طالبان از حمایت بعضی اعضای طبقه عوام جامعه افغانستان برخوردار است.اشغال یک کشور استراتژیک و مهم منطقه توسط ائتلاف غرب بدون شک پیامدهای جدی دارد. بدون شک شکست ناتو در افغانستان به معنی فروپاشی طرح آمریکا برای سلطه و غلبه بر آسیای میانه، جنوب آسیا و خلیج‌فارس است.

www.pinr.com