نشان داد که قرار است قالبهای معمول شکسته و افکار جدید در برنامهها ارائه شوند. رضا رشیدپور مجری شبکه تهران است که با ساخت برنامههای عبور شیشهای، شب شیشهای و حالا مثلث شیشهای سبکی نو ایجاد کرد.
رشیدپور معتقد است در برنامه جدیدش میخواهد حرف بزند، حرفی از جنس مردم و برای مردم. میخواهد چند کلام حرف حساب بزند باید دید آیا موفق میشود یا نه؟ او عقیده دارد مجری حتی اگر فن بیان خیلی خوبی داشته باشد.
ولی آداب مردم داری را جلوی دوربین بلد نباشد، به مخاطبش احترام نگذارد و خودش را بالاتر از مخاطب بداند با شکست مواجه میشود به همین خاطر مجری خوب کسی نیست که فن بیان خوبی داشته باشد یا زیبا باشد، مجری خوب کسی است که آداب مجریگری را بلد باشد.
-
با وجود اینکه خود شما هم از اهالی مطبوعات هستید دوست دارید گفتگو را از کجا شروع کنیم؟
از یک جایی که تکراری نباشد چون من خیلی از تکرار بدم میآید.
-
پس خودتان باب گفتگو را بازکنید؟
میخواهید از همین نمایشگاه کتاب آغاز کنیم. به نظر من بیشتر نمایشگاه ناشرین است تا نمایشگاه کتاب.
متاسفانه اثر و کیفیت خیلی مطلوبی هم ندارد. نمایشگاه کتاب در هر کشوری نماد فرهنگی آن کشور است.
در نمایشگاه امسال من یک ساعت توانستم حضور داشته باشم اما نه کتابها، نه نوع برگزاری، نه برنامههای جانبی، نه یک ذره با جسارت بگویم کسانیکه برای بازدید آمدند نماد فرهنگی این کشور را نداشتند.
جسارت نمیکنم به دانشجویان و دانشآموزان عزیز اما چیزهایی دیدم که برایم جالب بود. زیاد هم ظاهرا نمایشگاه نماد فرهنگی این کشور نیست.
-
به نظرت چه کار باید کرد تا این فرهنگ در بین مردم جا بیفتد؟
خیلی کارها میتوان کرد. ما همیشه فرهنگ را باید و نباید تعریف کردیم و سالهاست که فرهنگ را با قانون اشتباه گرفتهایم.
قانون باید و نباید است ولی فرهنگ شاید و نشاید است، شایسته است و شایسته نیست.
اتفاقا من معتقدم که مدیران فرهنگی کشورمان باید لطف کنند یک سری کارها را نکنند. در این صورت نتایج بهتری میگیرند.
فرهنگ را به صورت انقباضی نمیشود ترمیم کرد یعنی نمیتوان چیزی را به زور در فرهنگ جای داد بلکه باید در بستر مناسب خودش آهستهآهسته جلو رفت.
-
می شود بازتر کنید اینکه چه کارهایی باید کرد و چه کارهایی نباید کرد؟ این نبایدها از نظر شما چیست؟
اگر بخواهیم بازتر کنیم ممکن است به بعضیها بربخورد. الان ظرفیت انتقاد در کشور ما خیلی پایین است.
مثلا من نمیدانم که چرا باید نمایشگاه کتاب این جا برگزار شود ولی در جای خودش نه. درحالیکه ما در محل نمایشگاه بینالمللی نمایشگاه نفت و غیره را برگزار میکنیم.
درحالیکه برای نمایشگاه کتاب خیلی از دانشجوها از سراسر کشور به تهران میآیند و دوست دارند در یک محیط سرسبز استراحتی کنند، قدم بزنند، گپهای فرهنگی داشته باشند، برنامههای جانبی و غیره برگزار کنند.
چه ایرادی داشت نمایشگاه بینالمللی که مکان آن را تغییر دادند من مطمئنم شیرینترین ترافیکی که مردم تحمل میکردند، ترافیک نمایشگاه کتاب بود چون میدانستند یک اتفاق فرهنگی در حال رخ دادن است.
همه جای دنیا این گونه است در کشور فرانسه وقتی نمایشگاه در شهر پاریس برگزار میشود خیابانهای منتهی به نمایشگاه ترافیک سنگینی دارند ولی مردم این را پذیرفتهاند چون میدانند یک اتفاق فرهنگی در این جا رخ میدهد.
من فکر میکنم اولین کاری که نباید میکردند جابجایی مکان برگزاری نمایشگاه بود چون برای مردم نوستالژیک بود. دوم اینکه مصلی از نامش پیداست جای عبادت است، هرچند که کتاب و کتابخوانی هم عبادت است اما به هرحال با تیپ و قیافههایی که گاهی اوقات در نمایشگاه میبینم احساس میکنم اهانت به فضای مصلی هم هست چون اصولا این فضا را نساختند که آدمها با این شکل و قیافهها وارد این فضای دینی شوند.
-
رسانه چه نقشی دارد برای اینکه این فرهنگ را بین مردم رواج دهد؟
مهمترین اصلی که در تعریف رسانه وجود دارد، این است که رسانه باید پیشتاز مردم حرکت کند نه در طالع و پشت سر مردم.
یعنی باید دانستههایش، آگاهیهایش، سلیقهها، عمق و محتوایش همه جلوتر از مردم باشد که بتواند ترسیم فرهنگی کند بتواند مهندسی پیام کند.
من معتقدم خیلی از برنامههایی که در رادیو و تلویزیون ایران در حال ساخت و پخش هستند عقب تراز مردم است و جلوتر نیستند.
به همین خاطر بازدهی خاصی هم ندارد. مثلا ما میخواهیم درباره کتاب برنامه بسازیم یک نفر را میآوریم تا درباره کتاب صحبت کند درحالیکه اگر قرار بود به این شکل فرهنگسازی کنیم خیلی جلوتر از این باید میبودیم.
در همین زمینه کتاب و کتابخوانی شما فیلمهایهالیوودی را نگاه کنید. آنجا نقش منفی فیلم هم همیشه کتاب و نشریه در دست دارد، یعنی کتاب را منحصر نمیکنند به آدمهایی که عینک ذره بینی به چشم دارند و همیشه مشاعرشان هم مشکل دارد.
مطمئن باشید اینها فکر شده است یعنی آنها فکر کردند و به یک جاهایی رسیدهاند. شاید این حق ما بوده که برسیم اما...
-
در بخش فرهنگی رسانه تلویزیون بسیار پربیننده است. چرا شما مهمانهایی که دعوت میکنید و الگوی خیلی از جوانها هم هستند در هنگام پخش توجهی به نوع لباس یا آرایششان ندارید؟
چه اشکالی دارد. من با این قضیه مشکل دارم برای اینکه چه کسی گفته است بازیگر الگوست.
چه کسی گفته قشر مرجع جامعه ما بازیگرها هستند این عقبماندگی فرهنگی را نشان میدهد.
-
بازیگران مرجع نیستند اما آدمهای چهره و معروف الگوی جوانان هستند.
این خیلی عیب است و نباید این گونه باشد. من با اینکه اسطورهها را الگو قرار دهیم و بگوییم مثلا پسرم الگوی تو سهراب است مخالفم چون این آدم اگر خودش را بکشد هم نمیتواند سهراب باشد. من با فرهنگ الگو قرار دادن برای نسل جوان مخالفم.
-
اما این نظر شماست. یک گروه مشغول ساخت برنامه تلویزیونی هستند و باید گروهی تصمیم گرفته شود شما نمیتوانید نظر خود را به مردم القا کنید؟
آن برنامه را من ساختم با نظر و سلیقه خودم هم ساختم و اتفاقا معتقد بودم که این آدمها باید بیایند و صحبت کنند تا جوانها ببینند، حتی در شعر تیتراژ هم این جمله بود آنکه آرزوشو داری حتی قد خودتم نیست.
این یکی از مانیفستهای برنامه هم بود میگفتیم آن کسی که آرزوشو داری هماندازه خودتم نیست و کوتاهتر از توست.
آرزوی چه چیزی را داری؟ به همین خاطر معتقدم که از پایه الگو قرار دادن برای جوان یعنی تحمیق او. الگوی جوان عقلش است، شرعش است، تعهدش است به نظرم همین کارهاست که ما را در طبقه جهان سوم قرار داده و نمیگذارد که رشد کنیم.
-
من فکر نمیکنم که این مختص به جهان سوم باشد در کشورهای اروپایی هم ما این الگوها را داریم چرا ریکی مارتین، مایکل جکسون یا تیم برلند هستند و خیلیها از روی لباس آنها الگو برمیدارند یا به دنبال نوع آرایش آنها هستند؟
بهتر است ریشهایتر نگاه کنیم، بحث فشن با بحث الگو متفاوت است. فشن یک پدیده اقتصادی است و در تمام دنیا رایج است اصلا روی آن سرمایهگذاری میکنند.
مثلا روی ریکی مارتین، مایکل جکسون، جنیفر لوپز بنگاههای بزرگ اقتصادی سرمایهگذاری میکنند.
وقتی میگویم الگو، دیگر فشن نیست، الگو یعنی نوع فکر کردن، نگاه کردن، جهان بینی یعنی راه و روش زندگی این الگوست و گرنه فشن یک پدیده اقتصادی است و به قول شما در همه جای دنیا وجود دارد.
-
من میگویم فلان مهمان شما که دعوت شده است بیننده دارد و جوان علاقمند به وی او را میبیند و از اخلاق، منش، خلق و خو تا آرایش وی را مد نظر قرار میدهد و الگوی خود میکند.
اگر قرار باشد از اخلاق و رفتار و نحوه فکر کردن آن شخص الگو بردارند وای به حال آن جوان که با دیدن یک نفر از صفحه تلویزیون از اخلاق وی کپی بردارد.
ولی اگر این کپیبرداری به برداشتن مدل مو و لباس ختم شود منهم موافقم، چه ایرادی دارد. مهم این است که الگوی فکریمان را افرادی که از خودمان کوچکتر هستند قرار ندهیم.
مهم این است که ما در فکر و ذهن و تعقلمان دچار الگوهای غلط نشویم وگرنه لباس و اینها که دورهاش گذشته است.
-
چقدر برخورد شما با برخورد کاریتان متفاوت است؟
طبیعتا یک سری تفاوتها هست. نمیشود گفت آدمی که جلوی دوربین است دقیقا همان آدمی است که در پشت دوربین است.
ولی تفاوت این دو آدم هر چقدر بیشتر شود از مردم دورتر میشود. یعنی اگر قرار باشد که در جلوی دوربین کاملا نقش بازی کنم آن موقع دیگر مردم من را نمیپذیرند.
درصدی از آن طبیعی است که باید نقش بازی کرد. مثلا من چند شب پیش دخترم در تب 40 درجه میسوخت ولی من مجبور بودم در شبکه جامجم برنامهای اجرا کنم و لبخند بزنم درحالیکه ناراحت بودم و باید از خودم کمی فاصله میگرفتم اگر این فاصله زیاد باشد بیننده را اذیت میکند سعی میکنم که زیاد نباشد ولی هست.
-
شما بازی، اجرا، خوانندگی و سردبیری نشریه را تجربه کردهاید ارتباط این فعالیتها با هم در چیست؟
ربط اینها روح توفنده هنری است. یعنی هنر را نمیتوان در یک چارچوب خاص منحصر کرد مخصوصا اگر غیر آکادمیک باشد.
یعنی وقتی طبع و ذائقه هنری داری، دوست داری خودت را در این حیطه محک بزنی و آزمایش کنی.
البته کارهایی که من انجام دادم از سر آزمایش نبوده است. من قبل از اینکه وارد دنیای تلویزیون شوم 7 سال تئاتر کار میکردم و مقام کشوری کسب کردم.
بعد وارد تلویزیون شدم فضای کاریم تغییر کرد و به عنوان مجری ادامه دادم. یک بار با خانم میلانی صحبت میکردیم گفتند حیف است که از این 7 سالی که زحمت کشیدهای استفاده نکنی.
شروع بازیگری من هم از فیلم سوپر استار خانم میلانی است و دیدم راست میگوید به شما هم بگویند که بیا از این 7 سال زحمتی که کشیدهای استفاده بکن خوشت میآید که یک مزه مزهای بکنی.
سردبیری مجله هم باز به سالهای قبل باز میگردد. من سالها در مطبوعات و مجلات مختلف کار مطبوعاتی انجام میدادم. الان هم کسانی که در اطرافم هستند و مجله را اداره میکنند همه مطبوعاتی هستند و من بهترینها را انتخاب کردم.
من اینجا به عنوان یک ایدهپرداز و یک دوست بزرگتر همراهشان هستم وگرنه مجله را این دوستان میچرخانند و من در نشریه دخالت زیادی ندارم.
کار موسیقی را هم همیشه به عنوان یک نوازنده جدی پیگیری کردم و یکی از علاقههای شخصیام است.
من شبها در خانه تا یک ساعتی پیانو ننوازم خوابم نمیبرد. به همین خاطر یک چیزهایی هم خواندهام.
اینها هیچ کدام جدی نیستند و تازه کار اصلی من مهندسی ساختمان است.
-
فعالیتی هم در زمینه مهندسی دارید؟
بله، مجبوریم که داشته باشیم. چون نظام مهندسی متراژی را به ما میدهد که در سال باید نظارت را انجام دهیم به همین خاطر باید فعالیت کنم.
-
چند سال پیش که با هم گفتوگو داشتیم گفتید که هیچ وقت بازی نمیکنید ولی حالا این کار را انجام دادهاید علت چه بود که تغییر عقیده دادید؟
بله نظرم هم این بود که بازی نکنم. ولی شرایط وسوسهبرانگیز بود. فیلم سینمایی خوب، فیلمنامه خوب، کارگردان آن تهمینه میلانی، فیلمبردارش علیرضا زرین دست، نقش مقابلم شهاب حسینی، نقش دوم مرد و 7 سال هم تجربه کاری در زمینه بازیگری. شما جای من بودید قبول نمیکردید؟
-
گفتید اهل موسیقی هستید ساز تخصصی شما چیست؟
از سال 82-81 به این طرف به جد پیانو اما قبل از آن مثل همه که یک گیتار داشتند منهم یک گیتار دستم بود ولی هیچ وقت نتوانستم خوب بزنم تنها آکورد میزنم روی ملودی تسلط ندارم و تنها با پیانو اوقاتم را پر میکنم.
-
خوانندگی چطور؟
اگر منظورتان قطعه ایست که خواندهام آن فقط یک کار غیرجدی بود. خیلی وقتها من آهنگهای مختلف را میزنم و روی آن میخوانم تجربه جدی نبوده که بخواهم بگویم خوانندهام.
همان نوازندگی بوده که گاهی اوقات آدم از صدای خودش خوشش میآید و میخواند.
-
اگر پیشنهاد وسوسه کنندهای در این زمینه به شما بدهند چطور؟
نه مثلا بگویند بیا با محمد اصفهانی بخوان. من برای بازیگری واقعا زحمت کشیده بودم ولی برای خوانندگی کاری نکردهام که بخواهم بخوانم.
-
شما مهندسی راه و ساختمان خواندهاید چه شد که سر از اجرا درآوردید و چرا از ابتدا در یک رشته هنری تحصیل نکردید؟
چون کلا آدم پخش و پلایی هستم. پدرم گفت تو باید مهندس شوی. من گفتم چشم. بعد رفتم کنکور شرکت کردم سال سوم دبیرستان رشته معماری قبول شدم.
چهارم دبیرستان در رشته برق دانشگاه آزاد و عمران دانشگاه سراسری، به پدرم گفتم خوب حالا دوست داری کدامیک از این مهندسیها را بخوانم و او گفت راه و ساختمان.
رفتم دانشگاه سراسری مهندسی ساختمان وشروع به درس خواندن کردم.
روبهروی دانشگاه ما کلاسهای کارگردانی سینما برگزار میشد توسط انجمن سینمای جوان و من میرفتم کلاسهای کارگردانی سینما را در آنجا میگذراندم و جزوههای عمران را هم از بچهها میگرفتم.
یعنی روزها کلاس کارگردانی بودم و شبها جزوههای عمران و مهندسی را میخواندم، تازه بعد از همه اینها دیدم که علاقه به زبان انگلیسی دارم و دوست دارم این رشته را هم بخوانم دیدم باز برگردم کنکور بدهم نمیشود رفتم در کلاسهای موسسه شکوه ثبت نام کردم در آنجا زبان را خواندم.
کلا آدمی بودم که تجربه کردن رشتههای مختلف را دوست داشتم. دوست داشتم یاد بگیرم حتی خلبانی هم خواندم شاید بد باشد ولی من این کار را کردم.
-
از این رشتههایی که خواندهاید، در اجرا کمک میگیرید؟
من در تلویزیون اصفهان هفتهای یک روز برنامه دارم، که مورد توجه مردم هم هست.
چند روز پیش مهمانی داشتم که خلبان بود و قرار بود در این یک ساعت راجع به خطرات پرواز صحبت کنیم آن یک سال درس خلبانی که خوانده بودم اینجا به دردم خورد و با خلبان خیلی راحت بحث کردیم یک جاهایی احساس میکنم که اتفاقا در کار اجرا و مهندسی عمران هم کمکم میکند.
یک جاهایی که در سمینارها مهمان خارجی داریم زبان انگلیسی به دردم میخورد، کارگردانی خیلی کمکم میکند چون قاب، سکانس و پلان را میشناسم هم در بازی وهم در اجرا.
به همین خاطر یک کم که میآیی بالاتر و دنیا را از بالاتر نگاه میکنی میبینی حالا جهان جذاب میشود قضیه همین است وقتی یک ذره از بالا نگاه میکنی میبینی که نه خیلی هم همه چیز بیربط به هم نیستند و میشود یک ربطهایی به هم پیدا کرد.
-
با توجه به تجربیاتی که داشتید به نظر شما مجری خوب کیست؟
مجری خوب مجری است که مردم دوستش داشته باشند. هیچ کس تا به حال فرمولی برای آن ننوشته است.
-
راز جاودانگی مجری که میماند در چیست؟
خیلی از مجریها نیستند اما مردم دوستشان دارند. اسماعیل میرفخرایی را مطمئنا مردم دوست دارند یا اینانلو را. شاید اینانلو یک ماه در سال برنامه داشته باشد اما همه او را دوست دارند.
از جنس مردم حرف زدن، حرف مردم را زدن، صداقت داشتن، برای مردم نقشی که در ظرفیت تو نمیگنجد بازی نکردن.
بعضی از ماها دچار یک آفتهایی میشویم که وقتی جلوی دوربین قرار میگیریم فکر میکنیم معلم مردم هستیم و حالا باید روش زندگی کردن را به آنها بیاموزیم که این کار را بکنید، این کار را نکنید و غیره.
بعضی وقتها کارهایی میکنیم که لقمه بزرگتر از دهان برمیداریم اینها باعث میشود که مردم پس بزنند.
هر چند که آن مجری فن بیان خیلی خوبی هم داشته باشد.
ولی اگر آداب مردمداری را جلوی دوربین بلد نباشد، به مخاطبش احترام نگذارد و خودش را بالاتر از مخاطب بداند به نظرم با شکست مواجه میشود به همین خاطر من میگویم مجری خوب کسی نیست که فن بیان خوبی داشته باشد یا زیبا باشد مجری خوب کسی است که آداب مجریگری را بلد باشد.
-
خیلی از مجریها در برنامههایشان احساس خودمانی بودن با مخاطب را میکنند و حریمی بین خود و مخاطب قرار نمیدهند نظر شما در این باره چیست؟
ما ایرانیها مرز بین صمیمیت و لودگی را نمیدانیم فکر میکنیم اگر یکی پشت کمر کسی بزنیم و دست دور گردنش بیاندازیم خیلی صمیمی هستیم.
آداب صمیمیت با آداب لودگی متفاوت است ضربالمثلی داریم که میگوید چایی نخورده پسرخاله شد.
اتفاقا در روابط شخصیمان هم این وجود دارد. در تلویزیون هم متاسفانه به بعضی از ماها سرایت کرده است و احساس میکنیم که لمپنیسم و لودگی یعنی اینکه ما با تو خیلی صمیمی هستیم و اتفاقا هم مردم بدشان میآید.
مردم دوست دارند تلویزیون و مجری تلویزیونی آنها را با احترام خطاب کند نه اینکه با الفاظ نادرست مورد خطاب قرار دهد.
-
برخورد مجری با مهمانش چطور؟ باید این خودمانی بودن بین مجری و مهمان وجود داشته باشد؟
آنهم به همان شکل در دایره احترام باید باشد من یکی از نقدهایی که به برنامههای انتقادی دارم همین است و میگویم وقتی مهمانی روبروی شما نشسته همین که پذیرفته است بیاید مهمان شما باشد قابل احترام است.
مگر مسلمان نیستیم مگر نمیگویند مهمان حبیب خداست کسی که روبهروی من مجری نشسته است دوست خداست و باید به او احترام بگذارم.
شاید آن مهمان 180 درجه طرز افکارش با من متفاوت باشد. مثلا آقای ایکس روبهروی من نشسته خیلی هم با هم رفاقت داریم ولی خیلی از اعتقاداتمان هم با هم متفاوت است، اعتقادات مذهبی را نمیگویم اعتقادات اجتماعی را میگویم.
خیلی جاها با هم متفاوت هستیم خیلی جاها من به ایشان نقد میکنم و خیلی جاها او به من انتقاد میکند ولی وقتی روبهروی من مینشیند مهمان من است من باید در دایره ادب با ایشان صحبت بکنم.
باید ادب را رعایت کنم و تلاش کردم در شب شیشهای این را رعایت کنم و ثابت کنم که مهمان روبهروی من هرچند که 180 درجه مخالف من است ولی من به عنوان مجری وظیفهام این است که به او احترام بگذارم.
-
دشوارترین کار مجری در هنگام اجرا؟
سلام و علیک کردن و خداحافظی کردن است.
-
چرا؟
عین برخاستن و نشستن هواپیماست خطرناکترین لحظات پرواز لحظه تیک آف و لندینگ است.
اگر این دو را نتوانید خوب انجام دهید پرواز سالمی نخواهید داشت. اگر در سلام کردنت نتوانی مردم را جذب کنی مردم با تو همراه نمیشوند و اگر در خداحافظی نتوانی خوب خداحافظی کنی فردا دیگر برنامهات را نمیبینند. به همین خاطر به نظرم سختترین کار است.
-
اما شما همیشه یک جمله دارید که در انتهای برنامههایتان آن را میگویید فکر نمیکنید تکراری شده باشد؟
به نظرم تکراری نشده و خیلی هم آن را دوست داشتم. مصراعی بود از ترانه تیتراژ برنامه شب شیشهای که کل مفهوم برنامه همان بود من و رها کن از این فکر تنهایی.
خیلی وقتها فکر میکنیم تنهاییم نه تنها به معنای بد فکر میکنیم تافته جدا بافتهایم یعنی اینکه دیگر تمام است من همه چیز هستم کسی به گرد پای من هم نمیرسد.
-
چه چیز در اجرا بود که جذب آن شدید؟
این مصاحبه را شما مینویسید و هزار نفر، ده هزار نفر، بیست هزار نفر میخوانند این جذاب نیست؟ حالا این را ضرب کنید به مخاطبین تلویزیون تو حرف میزنی و صدای تو را میلیونها نفر میشنوند حالا من در شبکه تهران هستم صدها هزار نفر میشنوند فکرش را بکنید این جذاب نیست؟
-
یعنی دیده شدن جذاب بود؟
طبیعتا برای همه جذاب است. در کار اجرا تا یک مقطعی دیده شدن و شهرت جذاب است. برای من تا 6 ماه اول جذاب بود و شیرین ولی از یک جایی دیگر دغدغهام عوض شد.
-
دغدغه الان شما چیست؟
الان دغدغهام این است که مخاطب من باور کند که رشیدپور اگر به اندازه 5 درصد شهرت و محبوبیتش بیشتر شده است، اندازه 10 برابر آن سعی و تلاش کرده که سوادش را بیشترکند، معلوماتش را بالا ببرد، پختهتر شود و حرف حسابی بزند.
اگر بتوانم به مخاطبم این قضیه را القا کنم ارضا میشوم.
-
دوست دارید مجری تاک شوهای تلویزیونی باشید؟
بله، این را دو سه سالی است که کشف کردم و دوست دارم. چون آدم گفتوگو هستم.
-
و این گفتوگو چگونه باشد؟
گفتوگو یعنی ارتباط حسی بین دو نفر. تا زمانیکه ما میتوانیم ارتباطمان را حسی کنیم نیازی نداریم برای برقراری ارتباط به ابزارهای دیگر متوسل شویم، مثلا تا زمانیکه گفتوگو هست نیازی به قایم موشک بازی و دروغ گفتن نیست.
گفتوگوی مستقیم که هست نیازی به غیبت نیست همه اینها حسنهایی است که گفتوگو دارد و من را جذب میکند.
-
از اجرای کسی الگو برمیدارید؟
من از اجرای همه الگو برمیدارم.
-
از مجریان داخلی یا خارجی؟
در خارجیها اجرای لری کینگ، اپرا وینفری را دوست دارم ولی الگو بر نمیدارم چون اتمسفر آنها با ما متفاوت است و نمیشود در تلویزیون ایران از آنها الگو برداشت من سعی میکنم از همکاران خودم الگو بردارم و کارهایی که آنها انجام میدهند و باعث میشود که به نظر من یک مقدار افت کنند را انجام ندهم.
در تلویزیون اجرای شهیدی فر را دوست دارم و محمد صالح اعلا را که تنها آدم تکراری است که هیچ وقت تکرار نمیشود.
-
اولین اجرایتان را به خاطر دارید؟ کجا بود؟
15 سال پیش خواندن اطلاعیه مانور ارتش، در رادیو که برای روز ارتش بود.
-
و قبل از آن؟
اعلام ایستگاه میکردم در رادیو.
-
در دانشگاه چطور؟
من سردمدار شب شعر، اجرای دانشجویی، تئاتر، جلسات سخنرانی و غیره بودم. آن موقع فضای دانشگاهها خیلی داغ بود الان همه بیخیال شدهاند.
-
چقدر اجراهای دانشجویی به الان شما کمک میکند؟
خیلی تجربه کسب کردم. مخصوصا که مخاطب من آنجا دانشجو بود، کسی که همه چیز را زیر ذره بین نگاه میکند. خیلی خوب بود و خیلی سخت.
-
کارهای فرعی که در کنار اجرا انجام میدهید چیست؟
کارها و محاسبات ساختمانی است که آخر شبها در منزل انجام میدهم. مجله دیگری در آستانه انتشار دارم که تخصصی است و در زمینه هنری است ضمن اینکه تهیه کننده برنامههای تلویزیونی هم هستم.
-
فکر نمیکنید که این کارها با هم تداخل پیدا کنند؟
فکر نمیکنم عملا میبینم که تداخل دارند. من یک خوششانسی دارم آنهم این است که دوستان خوبی در کنارم هستند و به من کمک میکنند.
چه در تلویزیون و چه در مجله یک نفر نیستم که بگویم نمیتوانم وقتی تیمهای خوبی دارم و این تیمها کمک میکنند که کار جلو برود خیالم راحتتر است.
-
در مثلث شیشهای قرار است چه اتفاقاتی رخ دهد، چگونه است و چه اهدافی دارید؟
تهیهکنندهاش خودم هستم به اتفاق محمد قنبری. مثل بعضیها نمیخواهم فیگور این را بگیرم که میخواهیم فیل هوا کنیم و این حرفها.
این برنامه سری جدید شب شیشهای است تفاوت زیادی با هم ندارند تنها یک مقداری در شفافیت کلام تفاوت پیدا خواهند کرد.
مثلث شیشهای یک قدم جلوتر خواهد رفت. دکورش متفاوت و شیکتر از شب شیشهای است.
طیف مهمانهایش متفاوت است، در شب شیشهای بیننده از من توقع داشت که سقف بزنم برای آوردن سوپر استارها که این کار را انجام دادم و تقریبا تمام سوپراستارهای ایران را به برنامهام آوردم.
از طیف پرویز پرستویی بگیرید تا طیف محمد رضا گلزار. احساس کردم در کار جدید اگر قرار باشد که ستاره محور باشم تکراری میشود چون همه آمدهاند و دوباره دعوت کردن آنها لزومی ندارد.
دیگر دنبال حرف زدن هستم. این که بیاییم حرف حسابی بزنیم. شاید چهرهها هم در این برنامه حضور داشته باشند اما محور، چهرههای سینمایی و تلویزیونی نیست این بار به دنبال حرف هستیم نه چهره.
-
قرار است حرفهایتان از چه جنسی باشد؟
از جنس مردم اگر از جنس آنها نباشد برنامه خیلی زود تعطیل میشود.
-
موضوعات برنامه چطور طراحی شده است؟
اتاق فکری داریم 8-7 نفره، متشکل از استادان دانشگاه که در جاهای مختلف سازمان هم مشغول به کارهستند.
این تیم موضوعات را طراحی میکنند ما هم نظرمان را در همانجا مطرح میکنیم و نتیجه اتاق فکر هرچه باشد در برنامه اعمال میکنیم.
-
چقدر در شب شیشهای به اهدافتان رسیدید؟
قطعا رسیدم من خودم آن چیزی که میخواستم شد. من میخواستم ثابت کنم که انتقادپذیر نیستیم و یک جاهایی موفق شدم که ثابت کنم.
میخواستم به فرهنگ نقد کمک کنم. جلوی فضاهای چاپلوسی را بگیرم که فکر میکنم موفق شدم انتقاد را به حیطه هنری کشورمان وارد بکنم. البته در تلویزیون.
قبل از من خیلیها در جاهای دیگر این کار را انجام دادهاند. در تلویزیون شفافترین برنامهای که با نگاه نقادانه به دنیای هنر پرداخت شب شیشهای بود.
-
گاهی اوقات اتفاق میافتد که مجری به جای اینکه جو حاکم را به سمت یک گفتوگوی دونفره ببرد بحث را تک نفره میکند و در انتها تایم کوتاهی را در اختیار مهمان قرار میدهد فکر میکنید چرا اینگونه میشود؟
آدمهایی که زیاد بلد باشند مطمئن باشید که کم حرف میزنند برای اینکه اینقدر بلد هستند که در مدت کمی که حرف میزنند مفهومشان را منتقل کنند.
اما آدمهایی که کم بلدند زیاد حرف میزنند بلکه یکی از حرفهایی که زدهاند موثر باشد و کارگر بیافتد. اگر تو بلد باشی یک حرف میزنی و شلیکت درست است و میخورد به هدف.
ولی اگر تیراندازی بلد نباشی باید یک مسلسل برداری و اینقدر بزنی تا یکی به هدف بخورد. ما در کار اجرا یا تک تیراندازهستیم و یا خشاب خالی میکنیم تا یکی به هدف بخورد.
-
شما جزو کدام دسته هستید؟
من اصلا از تیراندازی بدم میآید، اهل گفتوگو هستم.
-
خودتان فکر میکنید جزو کدام دسته هستید؟
من سعی کردم کمکم مسلسلهایم را بگذارم در خانه.
-
پس جزو تک تیراندازها هستید؟
سعی کردم اینگونه باشم.
-
بهترین گفتوگویی که در شب شیشهای داشتید و خودتان خیلی راضی بودید؟
گفتوگو با ابراهیم حاتمیکیا، مریلا زارعی و رضا کیانیان در شب شیشهای خیلی خوب بود.
-
هنر اجرا در چیست؟
در تکتیراندازیاش است.
-
تفاوت شب شیشهای با مثلث شیشهای؟
بیشتر صراحت در کلام و حرف حساب زدن تا اینکه به حواشی بپردازد.
شب شیشهای بیشتر شبیه یک ژورنالیسم منطقی زرد بود. ژورنالیسم زرد اگر اصول وقواعد را رعایت کند بد نیست.
شب شیشهای هم تقریبا در این فضا بود الان ما یک سال بزرگتر شدهایم و میخواهیم منطقیتر عمل کنیم.
-
علایق حال حاضر رضا رشیدپور؟
تازگیها لذت نوشتن خیلی برایم شیرین شده است. وقتی مینویسم تازه متوجه میشوم که چقدر بیسوادم و اینطوری به من کمک میکند.
وقتی حرف میزنید یکبار شنیده میشود و میگذرد ولی وقتی مینویسید یک بار نیست شاید 100 بار آن مطلب را بخوانند و خیلی راحت بفهمند که چقدر تو بیسوادی، به همین خاطر فکر میکنم نوشتن کمکم میکند تا در جاهایی که ضعف و کمبود است خودم جبران و ترمیم کنم.
-
چارچوبهای تلویزیونی در اجرای شما چه نقشی دارند؟
هر جایی قانونی دارد. تلویزیون هم یک سری قانونها دارد و من موظف هستم به عنوان یک امانتدار که آنتن را به دستم سپردهاند حریم خیلی چیزها را رعایت کنم.
آنتن تلویزیون بیتالمال است، مدیرانی دارد و متعلق به نظام جمهوری اسلامی ایران است پس توقعاتی دارند و من نباید یاغی باشم و هرکاری که خواستم انجام دهم باید یک سری چیزها را رعایت کنم و در آن محدوده خلاقیت به خرج دهم.
-
و سخن پایانی؟
من و رها کن از این فکر تنهایی.