به گزارش همشهری، دهم تیر سال ۹۰ جسد مردی در زمینهای کشاورزی حوالی پاکدشت کشف و از همان زمان تحقیقات برای کشف راز جنایت آغاز شد. جسد مقتول داخل یک پتو قرار داشت و بررسیها نشان میداد که وی بر اثر خفگی به قتل رسیده است. آنطور که مشخص بود او در جای دیگری به قتل رسیده و سپس جسدش به آنجا منتقل شده بود. در این شرایط شناسایی هویت او در دستور کار قرار گرفت و مأموران پلیس در بررسی پرونده افراد گمشده موفق شدند هویت وی را شناسایی کنند. خانوادهاش میگفتند که مقتول آخرین بار سوار بر ماشین پژو ۴۰۵ خود شده و خانه را برای انجام کاری ترک کرده و دیگر برنگشته بود.
ردپای مادر و پسر آشنا
گام بعدی شناسایی عامل این جنایت بود. مأموران برای به دست آوردن سرنخ باید خودروی مقتول را پیدا میکردند. مدتی گذشت تا اینکه مأموران متوجه شدند خودروی مقتول به فردی فروخته شده است. مأموران وی را شناسایی کردند و مرد خریدار گفت ماشین را از پسری جوان و کم سن و سال به نام سعید خریده است. مأموران به سراغ سعید رفتند و او را بازداشت کردند. در ادامه معلوم شد که سعید و مادرش با مقتول آشنایی داشتهاند اما آنها مدعی شدند که از جنایت خبر ندارند. پسر جوان گفت: مقتول به خانه ما رفتوآمد داشت و قرار بود با مادرم ازدواج کند. آخرین بار ماشینش را به من داد تا برایش مشتری پیدا کنم و بفروشم. من هم ماشین را فروختم اما از قتل بیاطلاع هستم.
در ادامه معلوم شد که پسر جوان با سندسازی ماشین مقتول را به نام خودش زده بود و همین موضوع نشان میداد که وی حقیقت را کتمان میکند.
در این شرایط اما مادر این پسر به قتل اقرار کرد و گفت به دلیل اختلافاتی که با مقتول داشته او را کشته است.
اعتراف دروغین
اعتراف مادر اما حقیقت نداشت و دروغ بود. او برای اینکه پسرش مجازات نشود به دروغ خودش را قاتل معرفی کرده بود چراکه وقتی سعید شنید که مادرش به قتل اقرار کرده، اسرار جنایت را برملا کرد و گفت: مدتی پیش متوجه شدم که مقتول قصد ازدواج با مادرم را دارد. وقتی این مسئله را شنیدم خیلی عصبانی شدم. دلم نمیخواست مادرم مجددا ازدواج کند و میخواستم هرطور شده مانع این وصلت شوم.
وی ادامه داد: روز حادثه وقتی مادرم درخانه نبود به مقتول زنگ زدم و او را دعوت کردم. از او خواستم پایش را از زندگی ما کنار بکشد اما صحبتهای ما به بگومگو کشیده شد. در یک لحظه عصبانی شدم و او را خفه کردم. بعد از قتل تصمیم گرفتم جسد را از خانه بیرون ببرم. به همین دلیل آن را داخل پتویی گذاشته و به سختی به پارکینگ بردم. ماشین مقتول در پارکینگ بود. جسدش را داخل ماشین خودش گذاشتم و به سمت پاکدشت حرکت کردم. وقتی جایی خلوت پیدا کردم جسد را رها کردم و به خانه برگشتم.
وی ادامه داد: ماشین مقتول زیر پایم بود که یک روز مادرم مرا پشت فرمان ماشین او دید. از سوی دیگر مدتی میشد که از خواستگارش بیاطلاع و نگرانش شده بود. ناچار شدم حقایق را نزد او بازگو کنم اما التماسش کردم به کسی حرفی نزد. او هم به خاطر من سکوت کرد تا اینکه پلیس وارد ماجرا و همهچیز فاش شد.
رهایی از قصاص
متهم به قتل پس از بازسازی صحنه جنایت راهی زندان شد. او مدتی بعد در دادگاه کیفری استان تهران پای میز محاکمه رفت و به قصاص محکوم شد. حکم به تأیید قضات شعبه ۱۶ دیوان عالی کشور رسید و پرونده به شعبه چهارم اجرای احکام دادسرای جنایی تهران فرستاده شد. با دستور مریم خلیفه دادیار شعبه چهارم ۵جلسه صلح و سازش با حضور متهم و اولیای دم تشکیل و رایزنیها برای جلب رضایت از خانواده مقتول شروع شد. اولیای دم در پایان هر جلسه خواستهشان فقط قصاص بود تا اینکه در جلسه آخر راضی شدند که متهم را به شرط پرداخت دیه ببخشند. همین روزنه امیدی بود برای متهم به قتل که حدود ۹ سال را در زندان سپردی کرده بود. او موفق شد بخشی از پول دیه را جور کند و بخش دیگر نیز با کمک خیرین تهیه شد. به این ترتیب مبلغ دیه به حساب اولیای دم واریز شد و متهم به قتل از مجازات قصاص گریخت و به زندگی بازگشت.