فاطمه هاشمی: ابوحامد محمدبن احمد غزالی در سال ۴۵۰ هـ .ق در شهر طوس خراسان متولد شد. عصر غزالی، عصر اوج منازعات و تعارضات عقیدتی، اجتماعی و سیاسی در جهان اسلام بوده است.

 یعنی نیمه دوم قرن پنجم هجری قمری که جهان اسلام شاهد لشکرکشی‌های ترکان سلجوقی و ضعف مفرط خلفای عباسی بغداد و نیز یک نوع واکنش شدید و افراطی نسبت به عقلگرایی ابن سینا و کلام معتزلی بوده است.

همچنین در این عصر، جنگ‌های صلیبی با مسیحیان نیز آغاز می‌شود که این وقایع به حدی تأثیرگذار بوده اند که شاید قرون بعدی و تحولات آن به نوعی ریشه در همین نیم قرن سرنوشت ساز داشته است.

در این عصر بود که نظام الملک- وزیر مشهور سلجوقی- مدارس نظامیه بغداد را تأسیس نمود و ابوحامد محمد غزالی به همراه یگانه برادرش، احمد غزالی و پس از مرگ استاد نامدارشان- امام الحرمین جوینی- در سال ۴۷۸ هـ .ق به بغداد رفت و با موفقیت به کار فکری اشتغال ورزید و سخت مورد توجه و اقبال دانش پژوهان واقع شد.

غزالی در سال ۴۸۴ هـ .ق در مدرسه نظامیه بغداد به درجه استادی نائل شد و در بغداد محیط بسیار مناسبی برای شکوفایی خود یافت و در آنجا دانش فلسفی و فقهی خود را به کمال رسانید و حلقه درس او هر روز بیشتر گسترش یافت و فتاوی شرعی او مشهور شد.

از این دوره حیات غزالی دو اثر مهم به جا مانده است: نخست کتاب «مقاصد الفلاسفه» است که غزالی با استادی؛ آراء حکمای مشاء مانند ابونصر فارابی و ابن سینا را در این کتاب تشریح کرده است اما هدف او از این کار این بود که بعدها آراء آنها را مورد تردید و انکار جدی قرار دهد. کتاب مقاصد الفلاسفه در سال ۱۱۴۵ میلادی در شهر طلیطله توسط «گوندی سالینوس» به زبان لاتین نیز ترجمه شد.

غزالی در مدت اقامت در بغداد ناگهان در تمام معتقدات دینی و همه معارف حسی و عقلی خود به شک افتاد ولی این شک تنها دو ماه طول کشید و پس از آن بود که غزالی به تحقیقی گسترده در فقه و کلام و فلسفه پرداخت و در این علوم یگانه زمان خود شد.‌

اما آنچه سبب شهرت غزالی در طول تاریخ گشته است، عقاید فلسفی و کتاب «مقاصد الفلاسفه» او نیست. او عقاید فیلسوفان را مایه بدعت در دین و گمراهی انسان و انحراف او از صراط مستقیم می دانست و پس از سه سال مطالعه شبانه روزی فلسفه و آگاهی از عقاید فیلسوفان- به ویژه مشائیان- دست به نوشتن کتابی زد که بی تردید یکی از مؤثرترین آثار در روند جریان فکری و عقیدتی عالم اسلام به شمار می آید: «تهافت الفلاسفه» یا «تناقض گویی های فیلسوفان».

غزالی در این کتاب، آشکارا به خصومت و عناد با عقل محض فلسفی پرداخته است و نوک پیکان حملات خود را بیشتر متوجه فیلسوفان بزرگ عالم اسلام- ابن سینا- کرده است. البته قابل ذکر است که مخالفت و مقابله با فلسفه قبل از غزالی نیز سابقه داشته و شماری از متکلمان- به ویژه اشاعره- و فقها و اصحاب شریعت نیز مخالفت خود را با عقل فلسفی ابراز نموده اند.

«یحیی نحوی اسکندرانی»- که در ابتدا یک اسقف مسیحی بود و سپس به خاطر تفکر در عقیده تثلیث از مسیحیت برگشت و به دین مبین اسلام مشرف شد- همان کسی است که در دشمنی با فلاسفه بیشترین تأثیر را در اندیشه غزالی داشته است. اما کتاب تهافت الفلاسفه غزالی در تاریخ فکری اسلام بیشترین تأثیر را در تحدید و مبارزه با فلسفه داشته است.

در تکوین روحیه ضدفلسفی غزالی می توان به اعتقادات جزمی و تعصب آمیز خواجه نظام الملک- بانی نظامیه بغداد- نیز اشاره کرد. خواجه نظام، فقیهی شافعی و متکلمی اشعری بود و اساساً هدف او از تأسیس مدارس نظامیه، تحکیم مذهب فقهی شافعی و ترویج کلام اشعری بوده است که در رسیدن به این اهداف نیز کاملاً موفق بود و ثمره فوری این اقدامات را می توان در کتاب «تهافت الفلاسفه» غزالی شاهد بود.

 تأثیر این کتاب در جهان اسلام- به ویژه اهل سنت- بسیار بسیار چشمگیر بوده است. غزالی در این کتاب بیست مسأله مهم را طرح کرده و نظرات فلاسفه را در آن موارد مردود دانسته است.

در مورد هفده مساله از آن بیست مساله موضعی نسبتاً ملایم در پیش گرفته و اعتقاد فیلسوفان را در این موارد بیشتر شبیه به عقاید معتزله و یا سایر فرق دانسته است، اما او در سه مسأله موضع بسیار شدید و سخت اتخاذ نموده و فیلسوفان را به علت اعتقاداتشان در این سه مورد تکفیر نموده است.

این سه مسأله عبارتند از:
۱- اعتقاد به قدم زمانی عالم ۲- انکار علم خداوند به جزئیات ۳- انکار معاد جسمانی.
غزالی مصرانه معتقد است که نظر فیلسوفان در این سه مساله بر خلاف شرع و آئین مقدس اسلام است و قائل به آن، محکوم به کفر است.

باید ذکر کرد که غزالی پیش از هر چیز یک فقیه و یک متکلم اشعری است و شاید مخالفت او با عقل فلسفی از این امر نیز ناشی شده باشد.

پس از این تألیفات، ناگهان غزالی دچار یک تحول روحی بسیار شدید شد و در سال ۴۸۸ هـ .ق، مدرسه و بغداد و زن و فرزند را رها کرد و سالک طریقت تصوف شد. او در جست وجوی یک یقین کامل- برای رهایی از شک- به عنوان ضامن حقیقت بود. غزالی به مدت ده سال به دمشق و بیت المقدس، اسکندریه، قاهره، مکه و مدینه رفت و تمام اوقات خود را صرف تأمل و مراقبه و ریاضت های صوفیانه کرد.

او در این ده سال دست به تألیف مشهورترین کتاب های خود زد که می توان از آنها به کتاب «احیاء علوم دین»، «المنقذمن الضلال» و «کیمیای سعادت» اشاره نمود. غزالی در بین اندیشمندان اسلامی بیش از همه تألیف و تصنیف داشته است که در رشته های منطق، فلسفه، مواعظ، تصوف، تفسیر اخلاق، ادب و کلام و فقه، صاحب آثاری چند است.

آنچه در وهله اول در حیات غزالی نظر ما را به خود جلب می نماید شیفتگی و کوشش او برای وصول به یقین است. معرفت در نظر او تنها در حسّیات و بدیهیات و ضروریات است اما او همین بدیهیات و حسیات و ضروریات را نیز به محک نقد می زند تا ببیند که آیا آنها نیز می توانند مورد شک و تردید واقع شوند یا نه.

او در کتاب «المنقذمن الضلال» از این شک بسیار سخن گفته است تا جایی که بعضی این کتاب را با «تأملات» دکارت مقایسه می کنند. او در این کتاب می نویسد: «عطش ادراک حقایق امور عادت من بود و از آغاز جوانی چنان که گویی غریزه و فطرت من است و به اختیار من نیست در وجود من نهاده شده بود، تا رشته تقلید گسست و عقاید موروث از همان سن کودکی درهم شکست.» (المنقذمن الضلال، ص۹)

البته باید توجه داشت که شک غزالی مثل شک دکارت نیست؛ زیرا غزالی در همه چیز شک کرده اما دکارت در همه چیز «فرض شک» کرده است. دکارت در شک خود به حقیقتی رسید که دیگر در آن نمی توان شک کرد و آن وجود خودش بود، زیرا او «فکر می کرد» و فکر کردن از کسی که موجود نباشد ساخته نیست.

دکارت معارف خود را بر این بنیان تردیدناپذیر بنا می کند ولی نجات غزالی از شک شدید خود به واسطه اقامه دلیل و برهان نیست، بلکه به خاطر نوری است که خدای تعالی در دل او افکنده است.

نوری که خداوند در دل او افکنده بود موهبتی است خدایی که جز کسی که آینه قلبش صفا یافته بدان دست نخواهد یافت. غزالی در کتاب «احیاءالعلوم الدین» کسی را شایسته این تجلی می داند که به راه زیبای تصوف گام نهاده باشد. او در «المنقذمن الضلال» می‌نویسد: «طی راه تصوف فقط به علم و عمل میسر می‌شود.

حامل علم گذشتن از هواهای نفس و پاک شدن آدمی از صفات ناپسند و اخلاق نکوهیده است تا به درجه تخلیه قلب از غیر خدا نائل آید و به ذکر خدا متجلی گردد.» (المنقذمن الضلال، ص ۱۲)

همچنین در «جواهرالقرآن» می گوید: «خدا ما را از لغزش های نفس دور داشت و از ورطه های آن نجات بخشید.» (جواهرالقرآن، ص ۴۴)

غزالی پس از این که از مرض شک رهایی یافت- که این رهایی را از فضل خدا می داند- به تفحص در مذاهب گوناگون پرداخت و جویندگان حقیقت را در چهار قسم منحصر کرد: متکلمان، باطنیه، فلاسفه، صوفیه.

نتیجه علومی که تحصیل کرده و راه هایی که در تحقیق علوم شرعی و عقلی پیموده بود، یافتن ایمانی یقینی به ذات یگانه باری تعالی و نبوت و روز رستاخیز بود. او در مدت ده سال تصوف و سفرهای مختلف، مسایل بسیاری را کشف کرد و به رموز بی شماری آگاه شد.

او در «المنقذمن الضلال» می نویسد: «صوفیه اختصاصاً سالکان راه خدایند و سیرتشان بهترین سیرتهاست و طریقت آنها درست ترین طریقت ها و اخلاقشان پاک ترین اخلاق ها. اگر عقل عقلا و حکمت حکما و علم علمایی که بر اسرار شرع واقفند گرد آید تا چیزی از سرّ و اخلاق ایشان را به صورت دیگری درآورد که نیکوتر از آن باشد که آنها درآورده اند، نتواند.

زیرا همه حرکات و سکنات و ظاهر و باطنشان از پرتو مشکات نبوت مقتبس است و در همه روی زمین نوری که بتوان از آن روشنی گرفت جز نور نبوت نیست.» (المنقذمن الضلال، ص ۳۸)

مسلم است که بحران روحی غزالی در بغداد پایان یک مرحله از مراحل حیات و آغاز مرحله تازه ای است و این مرحله را در تاریخ فکر اسلامی اثری عمیق است؛ بدین معنی که تصوف و حیات روحی و باطنی را در اسلام به محلی شامخ برد و در کنار فقه که متمسک به حرف و سخن و مستند به احکام عقلی بود برای تصوف نیز جایی گشود، تا آنجا که باید گفت به جای فقه و کلام دو علم دیگر آورد ارجمندتر از آنها و نزدیک تر به حق و آن دو یکی علم معاملت بود و دیگری مکاشفت.

غزالی مشاهده کرد که در عهد او دین در جدال فقها و کشمکش های متکلمان غرقه گشته و خطری که آن را تهدید می کند دو چیز است؛ یکی جدل کلامی و دیگری تعریفات پیچیده فقهی و این دو از دشمنان سرسخت دیانت قلبی و نفسی به شمارند. غزالی خواست که به دفاع از دین برخیزد و از آن برای نفوس غذایی گوارا بسازد و این کار جز به پرورش شعور دینی میسر نیست؛ بدین طریق که به جای پرداختن به روش های جدلی و کلامی میان آدمی و قلبش رابطه ای برقرار کند.

هرچند باید ذکر شود که غزالی با پاره ای از صوفیه که اعمال و آداب دینی را نفی می کردند مخالفت ورزیده است و معتقد است که آداب دینی را برای رسیدن به کمال باید انجام داد و این آداب تنها به ظاهر نیست.

او در این باره در «احیاء علوم دین» می گوید: «آداب دین به فهم دقایق معانی حقه آنها در خشوع و اخلاص و نیت است» (احیاء علوم دین ص ۱۱۱).

او درباره طهارت نیز می نویسد: «طهارت تنها نظافت بدن نیست بدین طریق که آب بر بدن ریزند در حالی که اندرون آکنده از ناپاکی ها باشد، بلکه طهارت را چهار مرحله است: تطهیر ظاهر از خبائث و کثافات، تطهیر جوارح از جرائم و آنام، تطهیر قلب از اخلاق مذمومه و رذایل و تطهیر سرّ از ماسوی الله» (همانجا، ص ۱۱۱)

او معتقد است که نماز آن نیست که زبان چیزهایی بگوید و جسم به رکوع و سجود و قیام خم و راست شود، بلکه نماز فهم معانی و صیقل یافتن دل و تجدید ذکر خدا و رسوخ ایمان و حضور قلب است.

نظریه ای که غزالی درباره عبادات ابراز داشته او را «زنده کننده علوم دین» گردانیده، تا آنجا که گفته اند: «کاد الاحیاء ان یکون قرآناً»

منابع و مآخذ:
۱- الفاخوری، حنا/ الجر، خلیل، «تاریخ فلسفه در جهان اسلامی» ترجمه: عبدالمحمد آیتی، تهران، علمی فرهنگی، چ ۵ ، ۱۳۷۷.
۲- ابراهیمی دینانی، غلامحسین/ «ماجرای فکر فلسفی در جهان اسلام» ۳ جلد تهران، طرح نو، چ ،۲ ۱۳۷۹
۳- کوربن، هانری «تاریخ فلسفه اسلامی»/ ترجمه: سیدجواد طباطبایی. تهران، کویر، چ ۳ ، ۱۳۸۰
۴- ابوحامد غزالی، «الاقتصاد فی الاعتقاد»، آنکارا، ۱۹۸۵.
۵- عبدالرزاق، مصطفی، «تمهید لتاریخ الفلسفه الاسلامیه» قاهره، چ ۲ ، ۱۴۱۲ هـ .ق/ ۱۴۱۲
۶- دبور، ت.ج، «تاریخ فلسفه در اسلام»، ترجمه عباس شوقی، تهران، عطایی، ۱۳۶۲.
۷- غزالی، محمد، «مقاصد الفلاسفه» ترجمه محمد خزائلی، امیرکبیر ۱۳۶۲.

برچسب‌ها