به گزارش همشهریآنلاین به نقل از روزنامه سازندگی؛ حکایت زندگی کولبران، قصهای پر آب چشم است؛ خاصه که کولبر، پسرکی ۱۴ ساله باشد که با مادرش باری بر دوش، راهی کوه میشوند. «۳۹ ساله هستم، شش سالی میشه که کولبری میکنم. مانی هم دو سالی هست که با من میاد کوه؛ از دوازده سالگیش. بار ما فقط خوراکیه، نون و مرغ و لوبیا و این چیزها رو میبریم عراق. فقط هم از روی ناچاری. ۱۶ شهریور که با پسرم رفته بودیم مرز پاوه، سر دوراهی ملندو یکی از مامورها پسرم رو صدا کرد و دنبالش کرد، پسرم ترسید، نه اینکه بگم مامورها کتکش زدن، فقط از ترس هول شد، پاش پیچ خورد و پرتاب شد». اینها را روناک رستمزاده، مادر مانی هاشمی به «سازندگی» میگوید. همان پسرکی که چند روز پیش، از اتفاعات مرزی پاوه سقوط کرد و مجروح شد. پای مانی که پیچ میخورد و پرتاب میشود، مامور مرزی هم میترسد و راهش را میکشد و میرود. مادر میماند و پسر زخمی و باری بر دوش. روناک میگوید: «بارم لوبیا بود. گذاشتم همونجا و پسرم رو کول کردم و بردم. اونجایی که ما بودیم، دویست متر از جاده فاصله داشت. بچهم رو بردم بهداری نودشه. خونریزیش زیاد بود برای همین گفتن ببریش پاوه. تا ساعت پنج عصر اونجا بودیم. چشمش عفونت کرده بود، اما اونجا هم کار بیشتری نمیتونستن بکنن. من با رضایت خودم آوردمش خونه. بعدم از خیرین درخواست کردم که کمکم کنن تا بتونم پسرم رو برای مداوا ببرم تهران».
حالا چند روزی هست که به خاطر عفونت چشم، مانی تار میبیند، بینیاش شکسته، به قول مادرش، شانهاش ترکیده و یکی از گونههایش هم شکسته است. به خاطر خونریزی زیاد، گاهی هم بیحال میشود.
فغان از این رنج
روناک اما سرنوشت عجیبی دارد، سرنوشتی که از خانهی پدری به دوش کشیده و حالا گره زده به سرنوشت بچههایش. روناک خودش قربانی کودکهمسری است، در سیزدهسالگی ازدواج کرده و چند سال بعد، به خاطر مشکلات شوهرش طلاق گرفته است. دوباره به عقد پدر مانی درآمده، مردی گرفتار اعتیاد و فقر که روناک مجبور شده در نهایت، با دو بچه مجددا طلاق بگیرد و دادگاه هم حضانت مانی و خواهرش مونا را سپرده به روناک. روناک از خانوادهی پدریاش توقعی ندارد. به قول خودش آنها هم هشتشان گرو نهشان است؛ «من از یه خانوادهی دهنفره هستم، یکی از داداشام یه دست و یه پاش فلجه، زنش هم کر و لاله. داداشای دیگهم هم یا بیکارن یا کارگر. از اونها هیچ انتظاری ندارم».
چند سالی هست که روناک دو بچه را دندان گرفته و با کولبری زندگی را از سر میگذراند. تا همین چند سال پیش، نان سنتی میپخته و میفروخته. اما وقتی آرد گران میشود، تنور خانه هم دیگر داغ نیست. دل را به دریا میزند و راهی کوه میشود. شش سال است که رخت و لباس مردانه به تن میکند و کوله به دوش میکشد؛ «خوشبختانه شکر خدا منطقه ما، منطقهی پاکی است. چه از مامورها گرفته چه اهالی و باقی مردها. با اینکه توی کوه زن خیلی کم است، اما تا الان هیچکس مزاحمتی برای من ایجاد نکرده».
روناک میگوید پشتکار دارد، اما مشکل اینجاست که دستش خالیست و کسی حمایتش نمیکند. برای همین است که مجبور میشود در خانه را روی مونا قفل کند و با مانی راهی کوه شوند. مانی این بار دل به کوه زده بود تا با پولی که گیرش میآید، یک گوشی هوشمند بخرد و از درس و مشقهایش عقب نیفتد. اما بخت با پسرک یار نبود. روناک میگوید مانی شاگرد اول مدرسه است؛ «مانی درسش خیلی خوبه، اهل ورزشم هم هست. میخواست موبایل بخره که از درسا عقب نیفته که اینجوری شد. مونا هم ۱۴ سالشه. الان چند روزه مدرسهها شروع شده و معلما تو شبکه شاد درس میدن اما مانی و مونا هیچکدوم موبایل ندارن. از پارسال شنیده بودیم که میخوان یه سری گوشی یا تبلت به بچههای نیازمند بدن، اما تا الان همهش شایعه بوده و هیچی به دست ما نرسیده». حالا خیری هماهنگ کرده تا امروز مانی و مادرش راهی تهران شوند و در یکی از بیمارستانهای پایتخت، چشم پسرک را مداوا کنند. گرچه روناک میگوید حتی برای به تهران رسیدن هم در مضیقه شدید مالی است.
مبین را یادتان هست؟
مبین حسینی هم یکی دیگر از کولبران نوجوانی است که همین یک ماه پیش، در ارتفاعات نوسود با ماموران هنگ مرزی مواجه و البته به شدت مجروح شد. مبین ۱۶ ساله و خجالتی است، شاید هم دل و دماغی برای حرف زدن ندارد. شمردهشمرده و با مکث حرف میزند؛ با جملههای خیلی کوتاه. از ۱۴ سالگی کولبری را شروع کرده؛ به «سازندگی» میگوید: «چند نفری توی کوه بودیم؛ توی ارتفاعات نوسود. بار من السیدی بود. بقیه دورتر از من بودند. یکدفعه یکی از پشت با قنداق تفنگ زد پشتم. بعد که رفتیم بیمارستان گفتند شکایت نکن».
مادر مبین، زن خوشصحبت و مهربانی است. اسمش غزاله است. ادامه کلام را میگیرد؛ میگوید برای مبین سخته که حرف بزنه. غزاله به جز مبین یک دختر و یک پسر دیگر هم دارد. شوهرش هم چند سالی هست که کولبری میکند. آن روز پدر و پسر با هم بودند که مبین زخمی میشود. غراله به «سازندگی» میگوید: «چهارتا از دندونهای مبین شکسته. خرجش میشه ۱۶ میلیون. ما هم که نداریم. شکمش رو مجبور شدیم عمل کنیم، اونم ۱۴ میلیون شد. با قرض و بدبختی جورش کردیم. مامورای هنگ براشون مهم نیست که کی جلوشونه، فقط میزنن. به خاطر اتفاقی که برای مبین افتاده بود، امام جمعه هم با مامورها حرف زد. گفتن ما داریم به وظیفهمون عمل میکنیم».
دلنگرانی، فصل مشترک همیشگی مادران این سرزمین است؛ غزاله از چشمانتظاریهایش میگوید: «هر بار که اینا میرن کولبری من تا ساعت چهار صبح چشم روی هم نمیذارم تا یه زنگی بزنن و بگن سالمن و بارشون رو زمین گذاشتن. الان مبین دوباره میگه میخوام برم کوه، برای اینکه خرجی دربیاره. اما من دلم رضا نیست، نمیذارم بره. هنوز زخم شکمش خوب نشده، درسشم میخواد ول کنه، البته موبایلم نداره که بخواد درس بخونه حتی!»
برای ۴۰۰ هزار تومان!
دست که تنگ باشد، پسرها از همان کودکی و نوجوانی پا به پای پدر یا حتی مثل مانی همراه مادر راهی کوه میشوند. چون کار دیگری نیست. عبدالواحد قادرزاده، کولبر ۲۷سالهایست که در مرزهای بانه کولبری میکند و به «سازندگی» میگوید: «بارها شده من رفتم برای کولبری و بعد از سه روز برگشتم. توی راه گیر کردیم و کم مانده بود از گشنگی و تشنگی تلف شویم. آن هم برای پول کمی که درمیآوریم. معمولا هم دستهجمعی میرویم. ۱۰ نفری، ۱۵ نفری. مجبوریم که توی کولاک برویم کولبری. چون توی کولاک کمینها کمتر است. وقتی که هوا خوب و آفتابی باشد مامورها اینقدر سخت میگیرند که واقعا نمیتوانی بروی. مثلا امروز خوب است و مطمئنم که هیچکس نمیرود. خداییش ما قاچاقچی نیستیم. برای امرار معاش است که کولبری میکنیم. اگر کار بود که نمیرفتیم. من در تهران و کرج هم بودم، هرجا که کار کنی حداقل سه میلیون حقوق میگیری. اما من این ماه فقط توانستم دو بار کول بیاورم. هر بار هم شبی دویست یا سیصد تومان!»
رنج تمامی ندارد و هنوز خیلیها قصه فرهاد، پسرک ۱۴ سالهی کولبری که با برادر ۱۷ سالهاش آزاد در ارتفاعات ژالانه گرفتار شده بودند و هر دو از سرما یخ زدند و جان دادند هم از یادشان نرفته است.
طرحی برای جلوگیری از شلیک به کولبران
کولبری سخت است و سختگیریهای نیروهای مرزی هم کار را برای آنها سختتر کرده است. دیماه ۹۸ بود که نماینده مردم پیرانشهر در مجلس شورای اسلامی گفت که طرح ممنوعیت شلیک مستقیم به کولبران که به صورت دوفوریتی مطرح شده، هفته آینده در دستور کار مجلس قرار خواهد گرفت. رسول خضری در این باره به ایسنا گفته بود: «کولبران ناچار به حمل اجناس برای کسب درآمد آن هم در محیطهای کوهستانی و پرخطر هستند و به دلیل نبود کارگاهها، کارخانجات و زیرساختهای اشتغالزا آنها ناچارند بار سنگینی را از کوههای صعبالعبور در هنگام بارندگی و شرایط نامساعد جوی به دوش بکشند. کولبری بر اساس آمار تنها نیم تا یک درصد واردات غیرمجاز را تشکیل میدهد، سالهاست در مناطق مرزی تعدادی از کولبران بهخاطر سرمازدگی، ریزش بهمن یا تیراندازی مامورین نظامی و انتظامی کشته یا زخمی میشوند. لذا ما به منظور جلوگیری از کشته و زخمی شدن آنها برای تامین معیشتی حداقلی خانواده و به منظور پیشگیری از تیراندازی غیرضرور طرحی را با قید دوفوریت تهیه کرده بودیم که در نوبت بررسی طرحهای دوفوریتی در مجلس قرار داشت».
این در حالی است که همان موقع، حسن نوروزی، سخنگوی کمیسیون حقوقی و قضایی مجلس گفته بود: «قاچاق کاهش پیدا کرده، اما بحث ما این است که چرا اصلاً باید قاچاق اتفاق بیفتد؛ دفاع نمایندگان مجلس از کولبری و تهلنجی یعنی دفاع از قاچاق».
مگر کولبر، داعشی است؟
گرچه یک سالی گذشته و طرح ممانعت از شلیک مستقیم به کولبران هنوز راه به جایی نبرده است، 16 شهریور امسال کمال حسینپور، نماینده پیرانشهر و سردشت در حمایت از کولبران در مجلس گفت: «اگر امروز کسی برای خرید نوشتافزار فرزندانش و پرداخت اجارهخانهاش و برای اینکه شرمنده خانوادهاش نباشد و بتواند مایحتاج روزانه زندگیاش را تامین کند، شب و روز از کوههای صعبالعبور و طاقتفرسا در گرما و سرما عبور میکند یا در سقوط بهمن جان میدهد یا روی مینهای بهجامانده از زمان جنگ له میشود؛ از بالای کوهها سقوط میکند و از مرگ با تیر مستقیم هراسی ندارد».
او خطاب به وزیر هم گفت: «مگر کولبر داعشی است؛ مافیای قاچاق و مافیای ضدامنیتی است. به جای این نحوه استفاده از سلاح را به نیروهای پایگاههای هنگ مرزی آموزش دهید». چند روز بعد از این صحبتها، 23 شهریور، معاون اقتصادی وزیر کشور از دستور وزیر درباره ساماندهی وضع کولبران خبر داد و گفت: «اکنون نوبت اقدام نهایی وزارتخانههای صنعت، معدن و تجارت و امور اقتصادی و دارایی برای به ثمر نشستن سالها تلاش دولت جهت ارتقای معیشت مرزنشینان و بهرهبرداری کولبران از تسهیلات و مشوقهای قانونی پیشبینیشده است».