همشهری آنلاین - اصغر صوفی: تأثیر نتایج انتخابات ریاستجمهوری آمریکا بر ایران، سرنوشت برجام و دستاوردهای این توافق، قرارداد ۲۵ ساله ایران با چین و نیز تأثیر عادیسازی روابط کشورهای حاشیه جنوبی خلیجفارس با رژیم اسرائیل بر موقعیت ایران در منطقه ازجمله موضوعاتی هستند که در گفتوگو با حمیدرضا آصفی، سخنگوی اسبق وزارت خارجه و سفیر اسبق ایران در کشورهای فرانسه، آلمان و اماراتمتحدهعربی مورد بحث قرار دادیم.
آصفی معتقد است که نتایج انتخابات آمریکا تأثیر بنیادی بر روابط این کشور با ایران ندارد و رفتن عمرو و آمدن زید نگاه آمریکا به ایران را تغییر نخواهد داد. او درباره امکان بازگشت آمریکا به برجام درصورت پیروزی جو بایدن، معتقد است که این امر تقریبا غیرممکن است چرا که بایدن پیششرطهایی را برای بازگشت به برجام درنظر گرفته است که از سوی ایران قابل پذیرش نخواهد بود.
سخنگوی وزارت خارجه ایران در دوره اصلاحات درباره ادعای ترامپ پیرامون رسیدن به توافق با ایران در مدت یک هفته میگوید چنین چیزی امکان ندارد مگر اینکه ترامپ واکسن یا داروی خاصی را برای این منظور اختراع کرده باشد. درباره برجام هم آصفی معتقد است که عملا چیزی از برجام باقی نمانده و برجام به هدف اصلی خود یعنی برچیدن تحریمها دست نیافته است و انزوای آمریکا نیز هدف مذاکره و برجام نبوده است. مشروح این گفتوگو را در ادامه میخوانید.
با وجود مواضع سیاسیون کشور، انتخابات ریاستجمهوری آمریکا تأثیر انکارناپذیری بر وضعیت اقتصادی و سیاسی ایران دارد؛ این مسئله موضوع مناقشات سیاسی در داخل کشور است. یک جریان سیاسی، جریان مقابل را به معطلکردن اقتصاد ایران و موکولکردن آن به نتایج انتخابات آمریکا متهم میکند. این اثرگذاری تحولات سیاسی آمریکا بر اقتصاد و سیاست داخلی ایران از کجا ناشی میشود. سازوکار این اثرگذاری چگونه است؟
انتخابات آمریکا از این جهت مهم است که آمریکا در همه جا دستاندازی و دخالت میکند و زور غیرمشروع دارد. طبیعی است که انتخابات در این کشور میتواند بر نقاط مختلف دنیا تأثیرگذار باشد. ایران هم از این قاعده مستثنا نیست. کمتر از ۲ماه تا انتخابات آمریکا باقی مانده است. شرایط انتخابات در آمریکا کمی پیچیده شده است.
هنوز مشخص نیست که چهکسی پیروز خواهد شد. نظرسنجیها کفه ترازو را به نفع آقای بایدن نشان میدهد. بهخصوص در ۶ایالت تأثیرگذار و کلیدی، آخرین آمارها نشان میدهد که بایدن در ۴ایالت جلوتر است. با این حال، نتیجه این انتخابات قابل پیشبینی نیست. آقای ترامپ، بایدن را متهم میکند که او شخصی خوابآلود و چرتزده است. موضوع دیگری که کمپین ترامپ آن را برجسته کرد، طرح این مسئله بود که آیا بایدن تا آخر دولتش زنده خواهد ماند یا نه؟! ترامپ نشان داده که به هیچ قاعدهای پایبند نیست.
در این شرایط هیچچیز قابل پیشبینی نیست. ممکن است با یک حرکت ناشیانه آقای بایدن و با یک حیله آقای ترامپ، اوضاع به نفع ترامپ تغییر کند. علاوه بر انتخابات ریاستجمهوری، انتخابات ۲۳کرسی سنا هم همزمان برگزار خواهد شد. بهنظر میرسد که ۱۶نامزد جمهوریخواه در این انتخابات پیشتاز هستند.
اگر در انتخابات سنا دمکراتها پیروز شوند، ترامپ علاوه بر کنگره، سنا را هم از دست خواهد داد. در این شرایط، ترامپ درصورت پیروزی شرایط بهمراتب سختتری خواهد داشت و به رئیسجمهوری ضعیف تبدیل خواهد شد. برعکس این معادله، درصورت شکست دمکراتها در انتخابات سنا، آقای بایدن درصورت پیروزی در انتخابات ریاستجمهوری، رئیسجمهوری نسبتا ضعیف خواهد بود.
تأثیر انتخابات آمریکا بر ایران بهنظرم بنیادی نخواهد بود؛ دمکراتها و جمهوریخواهان نشان دادهاند که با یک دید به ایران نگاه میکنند. ساختار آمریکا بهگونهای نیست که در شرایط فعلی بتوان این انتظار را داشت که با رفتن عمرو و آمدن زید شرایط تغییر کند. البته من معتقد هستم که درصورت پیروزی دمکراتها به لحاظ روانی، کمی اوضاع بهتر خواهد شد اما بعدا ممکن است با شرایط بدتری مواجه شویم.
ممکن است آقای بایدن بهدنبال ایجاد اجماع بینالمللی علیه ایران برآید؛ همان کاری که اوباما انجام داد. از این جهت، پیروزی دمکراتها میتواند شرایط ایران را سختتر کند. مواضعی هم که آقای بایدن اتخاذ کرده، مشابه همان مواضعی است که ترامپ اعلام کرده است. ترامپ هم گفته که اولویت ما حفاظت و صیانت از رژیم صهیونیستی است. بایدن هم داشتن رابطه خوب با این رژیم را از اولویتهای خود دانسته است.
به تصور من، حتی اگر بایدن پیروز انتخابات شود، صرفا چندماه به لحاظ روانی میتواند شرایط در داخل ایران را تحتتأثیر قرار دهد. ضمن اینکه درصورت پیروزی بایدن، ترامپ تا ۳ماه دیگر روی کار است. در این شرایط دولت فعلی ایران زمانی برای کار با آقای بایدن نخواهد داشت. بنابراین احتمالا آقای بایدن ترجیح خواهد داد که دولتش با یک دولت تازهنفس در ایران کار کند.
بر این اساس، دولت ایران نباید به هیچوجه نگاه خود را به نتیجه انتخابات آمریکا بدوزد و مسائل کشور را به دلیل تحولات سیاسی آمریکا متوقف کند، چون برای این دولت دیگر افاقه نمیکند. همانطور که دولت ایران خود را معطل انتخابات آمریکا نگه داشته است، بایدن هم درصورت پیروزی منتظر انتخابات ایران خواهد ماند. حضور ترامپ در این چند سال درس و تجربه خوبی برای ایران بود تا ببینیم که قدرتهای بزرگ و استکباری روابط خود با کشورهای دیگر را چگونه شکل میدهند.
بایدن و ترامپ در ارتباط با برجام مواضع نسبتا متفاوتی را اعلام کردهاند؛ بایدن در یادداشت اخیر خود به امکان بازگشت آمریکا اشاره کرده است. بهنظر شما، آیا به لحاظ حقوقی و سیاسی امکان بازگشت آمریکا به برجام وجود دارد؟
آقای بایدن هم مدعی شده که درصورت پایبندی ایران به تعهدات خود در برجام، آمریکا به برجام بازخواهد گشت. این به آن معنی است که اقداماتی را که ایران در راستای کاهش تعهدات خود در برجام انجام داده، باید جبران کند و اجرای تعهدات خود را از سر بگیرد.
بایدن نگفته که بلافاصله به برجام بازمیگردد، بلکه برای ایران شرایطی تعیین کرده است. چه تضمینی وجود دارد که با ازسرگرفتن اجرای تعهدات از سوی ایران، آمریکا به برجام بازگردد؟ ضمن اینکه باید توجه داشت که بایدن معاون اوباما بوده است. دولت اوباما خود نخستین ناقض برجام بود؛ چراکه برخلاف تعهدات آمریکا در برجام، از برداشتن تحریمهای بانکی و نفتی خودداری کرد. رفتار بایدن در خوشبینانهترین حالت، مشابه دولت اوباما خواهد بود.
از سوی دیگر، ترامپ تا حد زیادی ساختار برجام را از بین برده است بهطوریکه امکان بازگشت آمریکا به برجام را دشوار و تقریبا غیرممکن کرده است.
در مقابل مواضعی که بایدن در ارتباط با ایران و برجام اعلام کرده، ترامپ هم ادعا کرده که درصورت پیروزی، ظرف زمان یک هفته پس از انتخابات با ایران به توافق خواهد رسید. این ادعای ترامپ چه مبنایی دارد؟ آیا این اظهارات صرفا تبلیغات انتخاباتی برای مصرف داخلی است یا امکان عملیاتی دارد؟
این روشن است که این اظهارات کارکرد داخلی برای آمریکا دارد؛ باید درنظر گرفت که ما برای رسیدن به برجام ۱۴سال مذاکره انجام دادیم. زمانی ما در این مذاکرات به نتیجه رسیدیم که در موضع برتر قرار داشتیم؛ بهطوریکه سانتریفیوژهای ایران به حدود ۲۰هزار عدد رسید و طرف مقابل دچار نگرانی شد و به ناچار به توافق با ایران تن داد. بنابراین ادعای رسیدن به توافق با ایران ظرف یک هفته غیرممکن است؛ مگر اینکه ترامپ قرص، واکسن یا داروی خاصی برای این منظور اختراع کرده باشد! اما تجربه نشان میدهد که با توجه به پیچیدگیهای سیاسی در روابط ایران و آمریکا، این ادعا منطبق با واقعیت نیست.
خارج از چارچوب برجام، آیا امکان شکلگیری مذاکره میان ایران و آمریکا پس از انتخابات این کشور وجود دارد؟
شکلگیری هرگونه مذاکره میان ۲کشور نیازمند فراهمشدن برخی بسترهاست؛ موضوعات و هدف مذاکره باید مشخص شود. طرفین باید احترام متقابل برای یکدیگر قائل باشند و از موضع یکسان به مذاکره بنشینند.
تجربه نشان داده که آمریکاییها با این شرایط حاضر به مذاکره نیستند. آمریکاییها و بهویژه آقای ترامپ نشان دادهاند که هدف آنها از مذاکره، رسیدن به نتیجه نیست؛ بلکه صرفا انجام یک مذاکره است. تجربه مذاکره با کرهشمالی این واقعیت را نشان داد. این مسئله با نگاه جمهوری اسلامی ایران به مذاکره کاملا متفاوت است. ایران بهدنبال نتیجه است، بنابراین من مذاکره با آمریکا را خیلی دور از ذهن میدانم.
در دورههای مختلف انتخابات ریاستجمهوری آمریکا شاهد بودهایم که نامزدهای ریاستجمهوری کم و بیش به موضوع ایران پرداخته و مواضع خود را در ارتباط با این کشور تشریح کردهاند. سؤال این است که مسئله ایران تا چه اندازه برای رأیدهندگان آمریکایی مهم است و تا چه میزان میتواند در نتیجه انتخابات اثرگذار باشد؟
واقعیت این است که در انتخابات آمریکا موضوعات خارجی نقش اول را ندارند؛ در مقابل، موضوعاتی مانند اقتصاد، اشتغال و بیکاری اهمیت زیادی دارند. هماکنون هم آقای ترامپ بر عملکردهای خود در حوزه اقتصاد مانند بورس و ایجاد اشتغال پافشاری میکند. با این حال، مسائل خارجی بیاهمیت هم نیستند. به همین دلیل آقای ترامپ تلاش داشت که موفقیتی را در عرصه خارجی به نمایش بگذارد. گفتوگو و توافق با ایران میتوانست قدرت مانور ترامپ را در انتخابات افزایش دهد که در این زمینه موفق نشد. علاوه بر ایران، موضوعات و مسائل دیگری مورد توجه ترامپ بوده است؛ برای مثال عادیسازی روابط کشورهای حاشیه خلیجفارس با رژیم صهیونیستی یکی از موضوعاتی است که ترامپ تلاش میکند بهواسطه آن دستاوردهایی را از خود در حوزه سیاست خارجی به نمایش بگذارد.
در ارتباط با اسنپبک و بازگرداندن تحریمهای سازمان ملل علیه ایران، آیا آمریکا همچنان شانسی برای موفقیت دارد؟
خود آمریکا هم میداند که در این زمینه توفیقی کسب نخواهد کرد، اما در تلاش است کشورهای اروپایی و کشورهای دیگر را برای همراهی با خود علیه ایران، تحت فشار قرار دهد. ضمن اینکه باید درنظر داشت اسنپبک هم اتفاق عجیبی برای ایران نخواهد بود؛ پیش از برجام نیز همین بود.
گفته میشود جنازه برجام باعث شد که آمریکا در شورای امنیت ۱۳ بر ۲ شکست بخورد. آیا این پیروزی و پیروزیهای مشابه ایران در مجامع بینالمللی را باید بهعنوان اصلیترین دستاورد برجام درنظر گرفت؟ آیا بهنظر شما مواهب اقتصادی بخش فرعی برجام بود و غیرامنیتیسازی ایران دستاورد اصلی برجام است؟
یکی از دلایل شکست آمریکا در شورای امنیت این بود که اروپاییها احساس میکردند اگر برجام از بین برود کنترل خود بر سایر موضوعات امنیتی و منطقهای را از دست خواهند داد. بنابراین حمایت اروپاییها از ایران در شورای امنیت بهخاطر برجام نبود بلکه بهدلیل نگرانیهایی بود که آنها از سایر موضوعات داشتند. هرچند عملا برجامی باقی نمانده است، اما اگر اروپاییها حمایت نمیکردند برجام به لحاظ اسمی هم از بین میرفت.
در این صورت، برای اروپاییها معلوم نبود که اقدامات ایران در حوزه هستهای و غیرهستهای چگونه خواهد بود. از سوی دیگر، کشورهای اروپایی مانند انگلیس و فرانسه میدانستند که درصورت رأی موافق در شورای امنیت، چین و روسیه آن را وتو خواهند کرد. وزیر خارجه انگلیس هم به این موضوع اشاره کرد و گفت که رأی ما تأثیری در نتیجه کار نداشت.
بنابراین، این مسئله ارتباطی به برجام نداشت که بخواهیم آن را دستاورد برجام تلقی کنیم. این درست است که ایران بهدلیل انزوای آمریکاییها یک توفیق سیاسی کسب کرد، اما هدف ما از برجام، انزوای آمریکا نبود. انزوای آمریکا به چه درد ما میخورد؟ هدف ما از برجام و مذاکره، برداشتن تحریمها بود.
اما گفته میشود که امنیتزدایی از فعالیتهای هستهای ایران و خروج ایران از ذیل فصل۷ منشور سازمان ملل متحد، از دستاوردهای برجام بوده است.
بله؛ اینکه از فعالیتهای هستهای ایران بهعنوان فعالیتهای صلحآمیز نام برده شد، توفیق خوبی بود. یعنی فعالیتهای هستهای ما از حالت تهدید هستهای و امنیتی خارج شد. این یک دستاورد جدی برای برجام بود و باید نمره خوبی به برجام داد.
بهنظر شما، عادیسازی روابط امارات و بحرین تا چه اندازه تحتتأثیر نزدیکی روابط چین با ایران صورت گرفت؟
این مسئله مؤثر بود، ضمن اینکه این کشورها در آستانه انتخابات، میخواستند به ترامپ خوشخدمتی کنند. تلاش داشتند چنین القا کنند که معامله قرن به نتیجه رسیده است، اما باید توجه داشت که اگر همه کشورهای عربی هم با اسرائیل رابطه برقرار کنند، چیزی از نامشروعیت رژیم صهیونیستی کم نخواهد کرد. چیزی از اینکه این رژیم سرزمینهای فلسطین را غصب کرده است، کم نمیکند.
چیزی از اینکه این رژیم حامی تروریسم دولتی و ناقض حقوق بشر است و موجب آوارهشدن مردم فلسطین شده، کم نمیکند. اگر تمام کشورهای دنیا هم با اسرائیل رابطه برقرار کنند، هیچیک از این حقایق تغییر نخواهد کرد. اتفاق مهم این است که این کشورها خود بیآبرو خواهند شد و نشان خواهد داد که آنها هم مانند رژیم صهیونیستی به ارزشها و اصول انسانی پایبند نیستند.
بهنظر شما عادیسازی روابط کشورهای عربی با رژیم صهیونیستی چه تأثیری بر موقعیت ژئوپلتیک ایران خواهد گذاشت؟ آیا موجب نخواهد شد که روابط این کشورها با ایران پیچیدهتر شود؟ و اختلافات و ادعاهای ارضی مانند جزایر سهگانه تشدید شود؟
در جلسهای که با شیخ قاسمی حاکم شارجه داشتم، نقشههای قدیمی روی دیوار نصب بود. به شوخی گفتم که براساس این نقشه این مناطق متعلق به ایران است! بنابراین این ادعاها اعتبار چندانی ندارند. درصورت پافشاری این کشورها بر این موضوعات، شرایط برای خود آنها دشوارتر خواهد شد. براساس این استدلالها بحرین هم جزو استان چهاردهم ایران خواهد بود.
حضور اسرائیل در مناطق جنوبی حاشیه خلیجفارس، چه چالشهای امنیتیای برای ایران خواهد داشت؟
ایران قدرتمندتر از آن است که رژیم صهیونیستی بتواند چالش امنیتی برای آن ایجاد کند. شما درنظر بگیرید که آمریکاییها دور تا دور مرزهای ایران حضور دارند. رژیم صهیونیستی که از آمریکا قویتر نیست.
نگرانی ما از این جهت است که اسرائیل یک رژیم فتنهگر و موذی است که حضورش در منطقه میتواند مشکلات منطقهای و بیاعتمادی میان کشورهای منطقه را تشدید کند. کشورهای عربی باید بدانند که رابطه با اسرائیل آنها را بیش از پیش منفور خواهد کرد.
اسرائیل چه چیزی میخواهد به این کشورها بدهد که این کشورها بدون رابطه با اسرائیل ندارند. آنها تکنولوژی و اسلحه را از آمریکا دریافت میکنند و اگر میخواهند نفت بفروشند که اسرائیل ظرفیت خرید نفت آنها را ندارد. از سوی دیگر عادیسازی رابطه با اسرائیل آنها را محدودتر خواهد کرد. همانگونه که دیدیم اسرائیل با تحویل اف۳۵از سوی آمریکا به امارات مخالفت کرد. از همینجا تحقیر امارات از سوی اسرائیل شروع شد. بنابراین اسرائیل چیزی برای ارائه به این کشورها ندارد. تنها، هزینه کردن شرف و آبروی عربی برای این کشورها باقی خواهد ماند.
در ارتباط با ماهیت سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران گفته میشود که یک سیاست خارجی استثنایی و ویژه است؛ یک سیاست خارجی عادی نیست. آیا این موضوع را قبول دارید؟ آقای ظریف در جایی در عبارت جنجالی گفته بود که «ما خودمان انتخاب کردیم که جور دیگری زندگی کنیم». آیا واقعا ما انتخاب کردهایم، یا چنین وضعیتی به کشور ما تحمیل شده است.
من این را قبول ندارم. ما با بسیاری از کشورهای جهان دارای روابط عادی هستیم. مشکل اساسی از سوی آمریکاست که یک ایران مستقل و قوی را نمیخواهد و میخواهد که رژیم اسرائیل را به رسمیت بشناسیم. درحالیکه شناسایی یک رژیم حق هر کشوری است. مشکل از آمریکاست که ما هر جا پا میگذاریم آمریکا میگوید دم من آنجاست و پا
روی دم من نگذارید! آمریکا باید حدود و ثغور دم خود را مشخص کند. بخشی از شرایط حاکم بر سیاست خارجی ایران به تجربههای ایران طی ۴۰سال گذشته بازمیگردد. ایران ۸سال درگیر جنگ با عراق بود و کل ۴۰سال گذشته را تحریم بودهایم. درحالیکه بسیاری از کشورهای دیگر که از نظر ما روابط عادی با دنیا دارند، از حمایت آمریکا برخوردار بودهاند. ممکن است بگوییم که چرا ما هم مانند بسیاری از کشورها از سیاستهای آمریکا پیروی نمیکنیم تا از حمایت این کشور برخوردار شویم، که این موضوع دیگری است. بالاخره مردم به جمهوری اسلامی رأی دادند.
جمهوری اسلامی در حوزه سیاست خارجی بیش از سایر کشورها موضوعات اخلاقی و انسانی را ملاک تنظیم روابط قرار داده است، آیا این موضوع موجب تحمیل هزینههای مضاعف به منافع ملی کشور نشده است؟
این رویکرد برای جمهوری اسلامی هم هزینه و هم منافع داشته است. منافع این نوع از سیاست آنجاست که جمهوری اسلامی افکار عمومی را با خود دارد و دیگر اینکه موجب شده تا کشورهای بزرگ دنیا بهتدریج حد و حدود خود را بشناسند. کشورهایی که مایل به حفظ استقلال خود هستند، برای ایستادن روی پای خود مصمم شدهاند. صریحتر بگویم که اگر الگویی مانند جمهوری اسلامی ایران نبود، الان ونزوئلا از پا در آمده بود.
این الگو بودن و نفوذ بر افکار عمومی که به آن اشاره کردید باید در یک نقطهای برای ایران منافع عینی و اقتصادی داشته باشد؛ چرا این اتفاق نمیافتد. برای مثال، با وجود اینکه لبنان یکی از مهمترین حوزههای نفوذ ایران به شمار میآید، نام ایران در پروژههای بازسازی بندر بیروت مطرح نشد.
من با این صحبت شما موافقم که جایی که ما هزینه میکنیم باید منافع سیاسی و اقتصادی آن را هم برداشت کنیم. اما باید در سطح کلانتری به موضوع نگاه کنیم. برای مثال ما با سوریه رابطه خوبی داشتیم و این کشور در جریان جنگ تحمیلی، لولههای نفتی عراق را بست و بغداد را دچار مشکل کرد. همان زمان سعودیها و عراقیها پیشنهادهای جذابی را به سوریه دادند اما این کشور نپذیرفت. در زمینه تامین تسلیحات هم این سوریه بود که در کنار ایران بود. در روابط خارجی باید موضوعات را به دید بلندمدت نگاه کرد.
دولت در اطلاع رسانی قرارداد ۲۵ ساله خوب عمل نکرد
در روابط میان کشورها، استراتژیک مفهوم چندانی ندارد؛ ما حتی با کشورهای دوست و همپیمان خود مانند عراق و سوریه هم ممکن است در برخی مسائل اختلافنظر داشته باشیم، بنابراین روابط میان کشورها نسبی است.
وقتی عملکرد چین را با عملکرد اروپاییها و آمریکاییها مقایسه کنیم، چین حتما نمره قبولی خواهد گرفت. چینیها هم یک برداشت از رفتار ما دارند و آن این است که تصور میکنند ما ایرانیها روابط با چین را بالاصاله قبول نداریم و از سر ناچاری سراغ آنها میرویم. طبیعی است که این نگاه، چینیها را در روابط با ما دچار تردید خواهد کرد. اما متأسفانه بعضی از نهادها و مراکز در ایران بهدلیل ناآگاهی یا دلسوزی بد عمل کردند.
ما باید یادمان باشد که چین تقریبا شریک تجاری اول همه کشورهای دنیاست. چین تا سال۲۰۳۰ قدرت اول اقتصادی دنیا خواهد شد. بنابراین ما با این کشور باید روابط خوبی داشته باشیم.
این روابط نباید براساس ضرورت و از سر ناچاری باشد، بلکه براساس تجانس و تناسب فرهنگی و جغرافیایی میان ۲ کشور باید این روابط تنظیم شود. بنابراین قرارداد ۲۵ساله که اشاره کردید، موضوع عجیبی نیست و اغلب کشورها قراردادهای بلندمدت با یکدیگر دارند، اما تبلیغات سنگینی روی این مسئله انجام شد که هم دوستداران انقلاب و هم دشمنان طرفدار آمریکا و غرب علیه آن موضع گرفتند.
نگرانی این دو اما دلایل متفاوتی داشت؛ آمریکا و غرب از این جهت نگران بودند که ایران به چین نزدیک میشود و موجب کاستن از فشارها علیه ایران خواهد شد، اما خودیها نگران منافع کشور بودند. جالب است که مقام آمریکایی از آن بهعنوان قرارداد ترکمنچای یاد کرد! این در حالی است که خود آمریکاییها باقی کشورها را گاوشیرده میدانند. دولت در زمینه اطلاعرسانی پیرامون این قرارداد بسیار ضعیف عمل کرد؛ اساسا چرا پیشنویس یک قرارداد باید رسانهای شود؟