به گزارش همشهری آنلاین به نقل از خراسان، مرد ۵۴ساله که در پی شکایت دخترانش به کلانتری دعوت شده بود، در حالی که اسناد پرداخت نفقه و حتی هزینه های تحصیل دخترانش را به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری میرزاکوچک خان مشهد نشان می داد، درباره داستان زندگی اش گفت: ۲۰ساله بودم که عاشق دختر همسایه شدم و پس از پایان خدمت سربازی با او ازدواج کردم اما هیچ گاه با هم تفاهم اخلاقی نداشتیم و اختلافات ما از همان روزهای آغاز زندگی مشترک نمایان شد.
با وجود این، همواره سعی می کردم این اختلافات را پنهان کنم و خودم را مردی خوشبخت نشان بدهم، در حالی که از درون در حال انفجار بودم و گاهی همسرم تا یک ماه با من قهر می کرد. این تعارضات و درگیری های خانوادگی سال ها طول کشید تا این که بالاخره همسرم منزل را ترک کرد و راه دادگاه و پاسگاه را پیش گرفت.
او مهریه اش را به اجرا گذاشت و خانه و خودروام را تصرف کرد و من سال ها اقساط مهریه او را می پرداختم. با وجود این، همسرم در تمکین من نبود و مرا با پنج فرزند دخترم رها کرد.
این گونه بود که حدود هشت سال قبل من از دادگاه به طور قانونی مجوز ازدواج مجدد گرفتم و با دختری ۳۵ساله ازدواج کردم. از آن روز به بعد دخترانم مرا رها کردند و نزد مادرشان رفتند اما همسر دومم که «هدیه» نام داشت با قناعت و صرفه جویی موجبات ترقی مرا فراهم آورد به طوری که خیلی زود اوضاع اقتصادی ام بهبود یافت و کامیون و آپارتمان به همراه یک خودروی سواری خارجی خریدم.
در عین حال از دخترانم غافل نبودم و هزینه های زندگی شان را به طور کامل می پرداختم، اما زندگی من و هدیه هفت سال بیشتر دوام نیاورد و او که با مهربانی هایش در خوشبختی را به رویم گشوده بود، به دلیل بیماری سرطان جان سپرد و مرا تنها گذاشت. در همین حال دخترانم به تحریک مادرشان به در منزل پدر و مادر هدیه می روند و آبروریزی به راه می اندازند.
آن ها نه تنها احترام مرا نگه نمی دارند بلکه با ایجاد مزاحمت و توهین های رکیک، حیثیت من و خانواده همسر مرحومم را به بازی می گیرند. حالا هم در حالی به خاطر نپرداختن نفقه شاکی هستند که من طبق این اسناد خیلی از هزینه های دیگر آن ها را نیز پرداخت کرده ام.
این مرد درباره پیشنهاد ازدواج با همسر سابقش نیز گفت: او ۱۰سال تمام مرا از پله های دادگاه و کلانتری بالا و پایین برد. آن قدر تحقیرم کرد که یک ساعت دوری از او برایم بهشت بود. چگونه می توانم دوباره با او زیر یک سقف زندگی کنم.