همشهریآنلاین ـ زهرا جعفرزاده: نجیبالدین یک دست را حلقه کرده دور بازوی علاءالدین و دست دیگر را مشت کرده تا آقای دکتر سوزنش بزند. رگ اما دهنکجی کرده، دستهای سوخته از آفتاب و بهغایت لاغرش رگی برای شکار ندارد. تمام عضلاتش از ترس منقبض است، چشمها را ملتمسانه تنگ کرده که یعنی دیگر بس است. آقای دکتر اما در تقلای پیدا کردن رگ، سراغ بازوی دیگر میرود. کمی مانده بود تا درزهای آستین پیراهن کرمرنگ علاءالدین از شدت فشار بشکافد که ناگهان رگ خودش را رها کرد. خون از میان روزنه باریک سوزن سر خورد به مخزن شیشهای. بیستوچهارمین شیشه پر شد.
دختران و پسران قد و نیم قد، صبح آن روز گونیهای دستمال و جوراب و اسپنددانهای رنگ و رو رفته و فالهای چروکیده را پشت در خانه رها کردند و کیلومترها دورتر، از شوش و مولوی و دروازه غار، با مترو و اتوبوس خودشان را رساندند به مرکز پرتو تا آزمایش کرونا بدهند. مرکز پرتو یکی از ۲۳ مرکز حمایت اجتماعی و روانی از کودکان کار و خیابان منطقه ۷ است.
دور تا دور حوضچه فیروزهای که قوی سفیدی از مرکزش سربلند کرده، نشستهاند به انتظار تا صدایشان کنند. نجیبالدین و علاءالدین پسرخالهاند و با شکریه، نگین و معصومه نسبت فامیلی ندارند اما آن روز در حیاط آبکشیده مرکز، قوم و خویش شدند در هراس سوزن زدن. قرار بود از هر ۲۴نفرشان آزمایش خون گرفته شود تا اسمشان در فهرست خوبها و بدهای کرونا قرار بگیرد. فقط هم تست کرونا نیست، از روی نمونه خون، کمبود ویتامینها و آهن و وضعیت تیروئید هم مشخص میشد. کودکان منتظر، نشسته بر سکو و صندلیهای سیاه، رنگ به چهره ندارند، از پشت ماسکهای سفید و سیاه تنها چشمان درشت و بادامی پیداست که خردهاشکی در ته آن جوش خورده.
آنها را در گروههای کوچک پنجنفره صدا زدند طبقه دوم ساختمان که مسیرش تا پاگرد، چمن مصنوعی است و با رنگ اتاق نمونهگیری هماهنگ. کودکان تنها نیستند، مادران داوطلب، دست فرزندان و بچههای محل را گرفتهاند و آوردهاند به خانهای دو طبقه در یکی از کوچه پسکوچههای شرق تهران. تیم پزشکی از ساعت ۸و نیم انتظارشان را کشیده. کارشناس تزریقات که بچهها دکتر صدایش میکنند، جعبه سفیدش را باز کرده، شیشههای نمونهگیری را چیده و الکل بهدست منتظر است. علاءالدین و نجیبالدین آخر صف ایستادهاند به تماشای بچههای دیگر. ماسک بهصورت با کلههای بیمو کنار دست آقای دکتر، مشغول بازیگوشیاند. علاءالدین سر چهارراه ولیعصر کار میکند و روزهای زوج پشت نیمکت مدرسه شهید منتظری مینشیند. کلاس دوم است.
پسرخالهها، سرها را در هم گره زدهاند تا ببینند نگین چطور درد را تحمل میکند و وقتی سوزن وارد رگ امیرحسین میشود، صورتش چه شکلی میشود. سگرمههای امیرمهدی در هم رفت وقتی سوزن تیز و برنده وارد بازویش شد و بینتیجه بیرون آمد. بالای دستش سه کلمه آبی حک شده؛«پدر، مادر، عقاب».
سوزش سوزن کمتر از درد خالکوبی روی دست راستش است اما باز هم باعث نمیشود تا او ابروهای کشیده سیاهش را در هم گره نزند و چشمها را تنگ نکند. آستین سیاهرنگ پیراهن دست چپ را بالا میزند تا شاید سوزن اینبار راهش را پیدا کند؛ «برای تست کرونا آمدیم. اینجا از قبل پرونده داشتیم، دیروز با ما تماس گرفتند گفتند بیایید برای آزمایش. ما هم آمدیم».
مادر امیرمهدی خانهدار است و از پنج فرزندش، سه تا را همراه آورده؛ کودکان ۱۳، ۱۲و ۷ساله. ششساله را فرستاده سر کار. پسر هفت ساله هم کمک حال برادر است در فالفروشی خیابانهای پارک ملت و ونک. بچهها مدتی است کنار کار بیرون از خانه، مدرسه میروند، مادر اما گلایه دارد؛ برای ثبتنام بچهها ۸۵۰ هزار تومان پول دادهام. حالا هم یک موبایل دارند برای این همه بچه که بنشینند سر درسشان در اپلیکیشن شاد؛ «بچهها نوبتی از گوشی استفاده میکنند».
تمام بچههای جمعشده در حیاط مرکز از مهاجران افغاناند. مجتبی شاگرد اول است، زودتر از همه سوزش سوزن را تجربه کرده و حالا منتظر بقیه هممحلیهاست تا بروند سر کار. محمد در کارگاه خیاطی چرخکار است. اجازه را از صاحب کارگاه گرفته و از شوش آمده تا شرق تهران. کلاس نهم است.
معصومه دوازدهساله کلاس ششمی، خواهر دو پسری است که آن موقع صبح سرکارند. آنها تا ۲ روز پیش در بازار بزرگ چرخکشی میکردند و حالا کارگر مغازهای شدهاند. صاحبکار به نانآوران ۱۴و ۱۵ساله خانواده مرخصی نداده و مادر دست تنها دخترش را گرفته و آورده مرکز؛ «دو پسرم قرار است بعداً بیایند. اما معلوم نیست چه روزی».
خانم باقری اما وقتی با خانواده نجیبالدین و علاءالدین تماس گرفت، پسرها آن روز را سر کار نرفتند و آمدند برای آزمایش. نوشین باقری که مددکار اجتماعی و مدیر مرکز پرتو منطقه ۷ است و تا پیش از این با کمک یک تیم تخصصی کودکان کار را شناسایی کرده بود، آن روز گرفتن آزمایش از این کودکان را در فهرست اقدامات درمانی مرکز قرار داد.
او گفت که در این مرکز در کنار آموزش مهارتهای زندگی و تحصیل این کودکان، خدمات معیشتی، روانشناسی، مددکاری و حقوقی هم داده میشود و این بار برای شناسایی مبتلایان به کرونا، آنها را فراخواندهاند؛ «بچههای مشکوک و آنهایی که در معرض بیشتر ابتلا به بیماریاند، در اولویت قرار گرفتهاند».
به گفته او، از زمان شروع شیوع کرونا در کشور مواردی از ابتلا به آنها گزارش شده اما هیچکدام نیازی به بستری بیمارستانی نداشتهاند و در خانه قرنطینه شدهاند. بستههای بهداشتی هم برایشان فرستاده شده؛ «نتیجه آزمایش این کودکان را مددکار مربوطه پیگیری میکند. اگر نیاز به درمان داشتند، از طریق بستههای معیشتی یا درمانهای دارویی اقدام میشود».
۴ دختر همسایه افغان کنار هم نشستهاند و مداوم روسری را روی سرشان جابهجا میکنند؛ ۱۳، ۱۴سالهاند. قبلاً کار میکردند و یکی دو سالی است خانهنشین شدهاند. پدر دیگر اجازه کار در خیابان نمیدهد. آنها هم در نوبتاند و گفتند که تا به حال نه کسی از اقوام و نه همبازیهای محله کرونا نگرفته است.
سعید شرفدوست که معاون حمایتهای سازمان خدمات اجتماعی شهرداری تهران است، گفت: حتی اگر این افراد در خانواده مبتلا شوند اعلام نمیکنند. آن روز صبح او هم به میان جمع کودکان آمد و از شناسایی ۴۸۰۰ کودک کاری خبر داد که قرار است از تمام آنها آزمایش کرونا گرفته شود؛ «در ۲روز گذشته، ۱۰۰کودک از میان کودکان شناسایی شده، به این مرکز دعوت شدهاند تا آزمایش بدهند و امیدواریم در هفتههای آینده هم این روند ادامه داشته باشد».
به گفته او، مشخص نیست در چه مدت بتوان از تمام کودکان شناساییشده، آزمایش کرونا گرفت، چراکه هزینههایش بالاست و بخش خصوصی و خیران به کمک آمدهاند. با این حال گزارش خاصی از ابتلای کودکان اعلام نشده و نتیجه آزمایشهای روزهای گذشته هم نشان نمیدهد کودکان مبتلا هستند؛ «در مواردی کمبود ویتامین دیده شده که از سوی تیمها در حال پیگیری است. قرار است آزمایشهای دورهای ادامه داشته باشد و در طول سال چندین بار انجام شود». او این را هم به صحبتهایش اضافه کرد که بیشتر این کودکان از محلههای دیگر میآیند، اما محل کارشان نقاط مرکزی و نواحی شمال شهر است، بررسیها نشان میدهد منطقه یک بیشترین تعداد کودکان کار را دارد، در حالی که این افراد از مناطق پایین شهر میآیند.
نانآوران کوچک محلههای شوش و مولوی، سر چهارراهها، خیابانها و مترو درد زیادی کشیدهاند اما درد سوزن برایشان هنوز سنگین است. یکی از دختران تا همین یکی دو سال پیش دستمالفروش بود، امسال اما کلاس سوم را ثبتنام کرده. نگران درد سوزنی است که قرار است رگش را سوراخ کند؛ «خاله درد دارد؟»
شکریه به هیچ ترفندی راضی به نشستن روی صندلی نمونهگیری نیست. گره روسری پهنش را محکمتر کرد و پشت برادرش قایم شد. راضیه هم وقتی مصطفی برادرش را دید که چطور از ترس درهم پیچیده و چطور دست رها شدهاش را روی چشمها فشرده و نالهاش بلند شده، بازوبند نمونهگیری را باز کرد و دست آقای دکتر را پس زد. کارشناس تزریقات اصراری نکرد و محبوبه موسوی که مددکار مرکز است، نفر بعدی را جایگزین کرد: «بچهها ترسیدهاند، تا به حال هیچ آزمایشی از آنها گرفته نشده و از آمپول میترسند. مثل خیلیهای دیگر». به گفته او، در این مدت یکی دو خانواده مشکوک بودند که قرنطینه شدند.
۲ ساعت مانده به نشستن آفتاب در دامن آسمان، کودکان با پنبههای آغشته به الکل در حالی که بازوها و مچ دستشان را فشار میدادند از مرکز خارج شدند. مقصد بعدی خانه بود تا جورابها و فالها و اسپنددان را بردارند و راهی چهارراهها شوند. روزشان شروع شد. تیم پزشکی اما به سراغ کودکان کار منطقه ۲۱ رفت. آنجا هم یک صف طولانی انتظارشان را میکشید.