به گزارش همشهری آنلاین، مهرناز نصریه، دکترای مدیریت رسانه و فعال حوزه ارتباطات بینالملل در امور شهری، در یادداشتی با عنوان «تهران، شهر گفت و شنود» که به مناسبت هفته تهران در اختیار همشهری آنلاین قرار داد، نوشت:
بشر همواره در پی ایجاد ارتباط با محیط پیرامون خود بوده است. ارتباطی که بتواند بقا، امنیت و آرامش او را حفظ کند. همچنان که صفحات تاریخ ورق خورده و معنا و مصادیق امنیت، بقا و آرامش تغییر کرده، دلایل و راههای ارتباطی انسان نیز تغییر کرده است. کاربردها و شیوههای ارتباطات، وسیعتر و متنوعتر شده و حد و مرزهای جغرافیایی و سیاسی و اجتماعی هم رنگ باخته است.
فکر و ذهن بشر، هرگز جز توسط خود او محدود نمیشود. هر چه دامنه اندیشه انسان گستردهتر شود؛ میل او به ارتباطگیری و تبادل ایده و اندیشه هم افزونتر خواهد شد. او همچنان به دنبال راههایی است که بتواند خود و اندیشهاش را مطرح کرده و همفکران و همنظرانش را جلب و راضی نماید.
از زمانی که بشر به جمعگرایی و شهرنشینی روی آورد؛ مطالبات و وظایف عمومیاش هم تغییر ماهیت داد. او از داخل غارها و از میان قبیله و اقوامش، به همسایگی افرادی از قبایل و طوایف مختلف روی آورد. شهرها را پدید آورد و حالا، مراودات و مطالباتش از وجه بدیهی و همه دانسته، به صورتی درآمد که میبایست برای مطرح و برآورده شدنش، بگوید و بشنود. با همسایگانی از قوم و قبیلههای دیگر بنشیند و گپ بزند؛ مطالباتش را بگوید و انتظاراتشان را بشنود؛ آرمانهای مشترک تعریف کند و رویای آرمانشهریاش را تجسم کند.
حالا میبایست بداند و بگوید و بشنود که نقش خود و همسایگان شهریاش در تحقق این رویاهای مشترک چیست. اینجاست که ضرورت ارتباطات در شهر و مناسبات شهروندی، جدیتر رخ مینماید. عدهای مشغول آرمانسازی هستند و عدهای مشغول کار سازندگی. عدهای نظارت میکنند؛ عدهای ایراد میگیرند، عدهای اصلاح و عدهای تحسین میکنند. همه اینها به بسترهای ارتباطی نیاز دارند تا همه چیز را بگویند و بشنوند.
شهر، ضرورتی فراتر از رفع روزمرگیهای زندگی شهروندی حس میکند و آن، قابلیت گفتگو و گفتمانپروری است. بیشک شهرهایی در این اقیانوس مملو از آراء و نظرات و ایدهها تاب میآورند که به روز و به لحظه بتوانند آراء همگان را دریافت، پردازش و منتقل کنند و به عبارتی کالبد شهر را از خمودگی و انجماد آجر و سیمانزدگی بیرون بیاورند. شهر باید به یک بستر گسترده ارتباطی و به اصطلاح به یک شهر ارتباطی تبدیل شود.
هر چه مدار زندگی شهرنشینی وسیعتر شود، ارتباطات، گستردهتر می شود. کوچههای تنگ آشتیکنان اهالی محلهها، به شوراهای حل اختلاف میان محلهای تبدیل میشوند. کبوترهای نامهرسان از این عمارت به آن عمارت، جای خود را به باجههای زرد و نارنجی رنگ تلفن میدهند که از این سر شهر تا آن سر شهر را به هم میدوزند. پاتوقهای محلی و گفتگوهای قهوهخانهای، به تالارهای گفتگوی حقیقی و مجازی تبدیل میشوند و حتی آن بالانشینها که باید بشنوند تا دستی از آستین برون آورند و کاری بکنند؛ جلسات ملاقات حضوری و باجههای ارتباطات مردمی راه میاندازند.
اینگونه میشود که شهر، میشود شهری برای همه؛ شهری ارتباطی و شهری دوستدار انسان و انسانیت. و حالا مائیم که داعیه مردممداری و ارتباط محوری سر میدهیم و تهران را ورای مختصات جغرافیایی و تاریخیاش، بستری برای انتقال امن اطلاعات و آراء و نظرات، گفتمانسازیهای مدرن و مراودات پیشرفته بشری میخواهیم. تهرانی که پایتخت و نمونهای از یک ایران کوچک است و مشتی نشانه خروار خروار فرهنگ و خرده فرهنگ.
دیوارهای کوچه و خیابانش، تابلوهای تبلیغات و اعلاناتش، مبلمان شهری و چیدمان باغ و بوستانش، معماری و خیابانکشیهایش، سیگنالهای تصویری و رادارهای صوتیاش، دکلهای مخابراتیاش، رادیو و تلویزیونش، پارلمان و مجالس شهریاش، همه و همه در اختیار ماست تا ببینیم داعیه انسانمداری و آرمانگراییمان، چه ملزومهای میخواهد که نداشته باشیم.
تاریخ تمدن بشری حتما ما را به قضاوت خواهد نشست و معلوم خواهد کرد که چقدر گفتیم و چقدر عمل کردیم. شان و منزلت انسان را تا کجا بالا بردیم وشهر و شهروند و شهرنشینی را چطور به خدمت پیشرفت کلیت روح بشری گرفتیم و چگونه رسالت انسانپروری خویش را در دوی امدادی به اوج رسیدگی و فرهیختگی بشری ادا کردیم. اینک این ما و این تهران... .