نیلوفر نیک‌بنیاد: برای او هم خیلی چیزها از دوچرخه شروع شده است. اگرچه از قبل روزنامه‌نگار بود و داستان‌هایی هم برای بزرگ‌سالان ترجمه می‌کرد، اما نقطه‌ی آغاز ترجمه‌ی کودک و نوجوانش با ترجمه‌ی داستانی به نام «خانم لنگ‌دراز» از «جان مارک» شروع شد که در هفته‌نامه‌ی دوچرخه چاپ شد و بعدها در سال ۱۳۸۶ هم در مجموعه‌ای از طرف مؤسسه‌ی همشهری منتشر شد.

او حالا مترجمی شناخته‌شده است که کتاب‌های زیادی برای کودکان و نوجوانان ترجمه کرده؛ مثل مجموعه‌ی «ناخدا سبیل‌آتشی»، مجموعه‌ی «خانم فینگو»، «زنانی که دنیا را تغییر دادند» و...

محجوب یکی از داوران فهرست لاک‌پشت پرنده است. به‌سراغ او رفتیم تا کمی درباره‌ی ترجمه‌ی کتاب و ویژگی‌هایش صحبت کنیم.

تازه‌ترین کتابی که ترجمه کرده‌اید چیست؟

«پَکس» اثر «سارا پنی‌پاکر» که داستان رابطه‌ای عاطفی بین روباهی به‌نام پکس و پسری به نام «پیتر» است. جنگ شروع می‌شود و پدر پیتر مجبور می‌شود به جنگ برود. پیتر پیش پدربزرگش می‌رود و این یعنی پیتر و پکس دیگر نمی‌توانند کنار هم باشند؛ اما رابطه‌ی عاطفی‌شان اجازه نمی‌دهد آن‌ها این جدایی را تحمل کنند.

پس از پکس منتظر چه کتابی از شما باشیم؟

کتابی به نام «کت گرینه همه‌چیز را می‌گوید» که قرار است توسط انتشارات پیدایش منتشر شود و یک کتاب تصویری است. کتاب‌های تصویری معمولاً مفهومی را بیان می‌کنند که گاهی برای کودکان و گاهی برای بزرگ‌سالان مناسب‌اند.

چه‌طور کتاب‌ها را برای ترجمه انتخاب می‌کنید؟

این‌روزها شرایط نسبت به قبل عوض شده است. ممکن است چند ناشر اقدام به‌چاپ کتابی کنند که هزینه‌های زیادی هم دارد. به‌همین دلیل راحت نیست که مترجم با سلیقه‌ی خودش برود کتاب انتخاب و ترجمه کند. معمولاً ناشر کتاب‌های مورد نظرش را تهیه می‌کند و بعد به مترجم می‌گوید دوست داری ترجمه کنی یا نه. در این مرحله خلاصه‌ها و نظرات را می‌خوانم، اما اولویتم جایزه‌ها نیست. بیش‌تر به مفهومی که کتاب می‌خواهد ارائه کند توجه می‌کنم، چون خیلی وقت‌ها جایزه‌ها ملاک‌هایی دارند که مورد نظر ما نیست.

همان‌طور که خودتان گفتید، این‌روزها بعضی از کتاب‌ها توسط چندین مترجم و ناشر روانه‌ی بازار می‌شود. چه‌طور باید ترجمه‌ی خوب را انتخاب کنیم؟

یکی از راه‌هایی که می‌توانیم اعتماد کنیم، مراجعه به فهرست‌هایی مثل شورای کتاب کودک و لاک‌پشت پرنده است که در آن افراد متخصص، ترجمه‌ها را با هم مقایسه می‌کنند. مشکلی که وجود دارد این است که معمولاً این فهرست‌ها نسبت به بازار یک سال عقب‌ترند. اما نوجوانان می‌توانند با مراجعه به این فهرست‌ها و دیدن اسامی مترجمانی که اسمشان بیش‌تر تکرار شده، با مترجمان خوب آشنا شوند یا به خود کتاب مراجعه کنند و چند صفحه از آن را به‌صورت تصادفی با ترجمه‌های دیگر مقایسه کنند و ببینند کدام برایشان خوانش بهتری دارد.

معمولاً مترجم‌های پیشکسوت تجربه‌ی بیش‌تری دارند، اما مترجمان جوانی هم به‌تازگی شروع به‌کار کرده‌اند که خوب ترجمه می‌کنند. این‌که کتابی جایزه‌ی فلان کتاب‌خانه یا فلان ایالت را گرفته باشد، ملاک مهمی نیست. این‌که هم‌کلاسی شما ترجمه‌ی یک شخص را دوست دارد، دلیل نمی‌شود با سلیقه‌ی شما هم جور دربیاید. مخاطب باید وقت بگذارد و عجله نکند تا انتخاب درستی داشته باشد. 

برای تبدیل‌شدن به یک مترجم خوب، چه کارهایی باید بکنیم؟

«حسین ابراهیمی» (الوند) به من گفته بود برای این‌که مترجم خوبی باشی، باید زبان فارسی را خیلی خوب بدانی. شاید بتوانید یک فرهنگ لغت کنار دستتان بگذارید و متنی را ترجمه کنید، اما این‌که چه واژه‌ای را و برای کدام گروه سنی انتخاب کنید، بسیار مهم است.

کسی که می‌خواهد مترجم شود باید کتاب بخواند و عبارت‌ها و ضرب‌المثل‌ها را بشناسد تا بتواند معادل‌سازی زبان فارسی را درست انجام دهد. چنین شخصی باید آثار کلاسیک را با ترجمه‌ی مترجمان پیشکسوتی مثل زنده‌یاد «نجف دریابندری» بخواند و نوع ترکیب‌ها را ببیند.

معمولاً از ما خواسته می‌شود شعرها را حفظ کنیم، ولی نوجوانی که می‌خواهد مترجم شود باید اشعاری مثل سعدی را بخواند و به ترکیب‌ها توجه کند. یک تمرین خیلی مهم هم این است که نظم را به نثر تبدیل کنید. اگر بتوانید مفهوم آن شعر را با کم‌ترین کلمات به‌طور کامل منتقل کنید، یعنی دایره‌ی واژگانی خوبی دارید.

این کار به روزنامه‌نگاران هم کمک می‌کند فارسی‌شان خوب شود. در واقع کسی که می‌خواهد مترجم شود، قبل از ترجمه‌ی یک متن، باید فارسی را تمرین کند. نکته‌ی دیگر هم این است که از سؤال‌کردن نترسید و از دیگرانی که بلدند، سؤال کنید.

یک آرزوی ادبی و یک آرزوی غیر ادبی‌تان را به ما بگویید.

آرزوی غیرادبی‌ام این است که تمام بچه‌های دنیا در امنیت و آرامش و سلامت باشند و حقوق اولیه و یکسانی داشته باشند. آرزوی کاری و ادبی‌ام هم این است که امسال مجموعه‌ی کتاب تألیفی‌ام برای کودکان را تمام کنم.

ناخنکــ کتاب

گرمای خورشید از بین مه رقیق بیرون زد. روباه‌ها ساعت‌ها بود که سفر را شروع کرده بودند اما خاکستری سرعتش کم بود و زیاد استراحت می‌کرد. برای همین فقط توانسته بودند به کنار رودخانه برسند. بیش‌تر راه، پکس با احترام کنار روباه پیر قدم برمی‌داشت، اما بعضی‌وقت‌ها هم با تمام سرعت جلو می‌رفت و بعد از چند دقیقه برمی‌گشت. پکس هیچ‌وقت ندویده بود، آن هم با تمام قدرت و واقعی. فقط دور لانه و اطراف مزرعه جست‌وخیز کرده و دویده بود. اما این دویدن چیز دیگری بود.

حالا پنجه‌های زخمی‌اش خوب شده بودند. کافی بود با چمن‌ها تماس پیدا کند تا عضلاتش منقبض شوند و با آخرین سرعت، سریع بدود. غذای دیروز او را قوی کرده بود و حس‌هایش را برگردانده بود. اما حالا شکمش از تخم‌مرغ‌ها خالی شده بود و بوهایی که از دره‌ی گرم به مشام پکس می‌رسید، حسابی گرسنه‌اش کرده بود. هرجا آدم‌ها بودند، غذا پیدا می‌شد. چه‌قدر با آن‌ها فاصله داشتند؟

بخشی از کتاب

پَکس

نویسنده: سارا پنی پاکر

مترجم: نلی محجوب

ناشر: انتشارات پیدایش

تلفن: ۰۲۱۶۶۹۷۰۲۷۰

قیمت: ۴۱هزار تومان