در برخی انگارههای مطلقطلب جامعه ما، شریعتی میباید مواضعی مشخص داشته باشد و جمعی و گروهی را در داوری تاریخ راضی سازد. اما اعوجاجات عصر او و شتاب کلام وی، چنین مجالی به هیچکس نداده است. به همین دلیل همیشه متهم است. متهم به ندانستن فلسفه، ندانستن کلام و فقه، ندانستن روش علمی، سطحینگری در جامعهشناسی و علوم انسانی جدید و حتی ندانستن تاریخ! به این ترتیب معلوم نیست چرا هنوز خوانش آثار و نقد وی یکی از اهتمامهای پرهیجان اهل فکر و صاحبنظران فرهنگی کشور ماست.
حقیقت آنکه، شریعتی نه میخواست و نه میتوانست محقق و پژوهشگری صاحب کرسی در یکی از رشتههای مذکور باشد. بیآنکه حکمی قطعی صادر کنیم میباید بپذیریم که او برای سخن و نوشته خود، مخاطبانی وسیع را جستوجو میکرد و بار سنگین تحول در ذهنیت این مخاطبان را همچون رسالتی به دوش میکشید.
اینکه او را در صنف یا سنخ مصلحان طبقهبندی کردهاند، اگر چه تصویری مبهم از او به دست میدهد و حتی برابهام حیات و فکرش میافزاید، اما واقعیتی را هم بیان میکند: اینکه وی برای تغییر ضمیر انسانها، از بیتفاوتی و انزوای فرهنگی میکوشید. اینکه جهان برای او بدون مخاطبانی پرتحرک و مستعد تحول بیمعنا بود و اینکه علم و فرهنگ و عقیده برای او چیزی جز ابزار ایجاد تعهد در ذهن و ایمان آدمیان نمیتوانست باشد.
شریعتی ناچار بود از هر دانشی که اصطلاحات آن را به کار میبرد، حداقلهایی را برگزیند تا کیفیتهای متفاوت اندیشه و عقیده در روزگارش را دستخوش چنین تحولی قرار دهد. اگر چنین نبود، چنان مخاطبان وسیعی نمییافت. او در متن بزرگترین کشمکش دوران خود، با اعتماد به نفسی شگفتانگیز درگیر شد و از این نهراسید که او را فریبکار یا عوامگرا بنامند و مگر مخاطب پیامبران و صلحای بزرگ به جز این بودهاند و زبان ایشان جز این طریق، امکان نفوذ در جان انبوه انسانها را داشته است؟
اینها نه فضیلت است و نه منقصت برای مردی همچون شریعتی. اما نباید این نکته را از یاد برد که او پرسشهای پرشماری روبهروی یک عصر و یک نسل نهاد و به نظر من، هنوز بسیاری از این پرسشها مطرح است. اما میل او به ایجاد تحولات سریع و اثرپذیری و اثرگذاری ادبیات حماسی در شکل نوشتار و خطابه، شتابی غریب به کارهای او بخشید. این سرعت، گاهی سوءفهمهای بسیار و خطاهای ناگزیر ایجاد میکند که باید مورد سنجش دقیق و منصفانه قرار گیرد. شریعتی از نخستین سالهای فعالیت در کانون نشر حقایق اسلامی تنها بر چند اصل مهم و اساسی تکیه کرد و آن دگرگونسازی اندیشه و عقیده مخاطبان و نوسازی و پالایش منابع و مضامین دینی و ایجاد الگوهای نوین برای نسل جوان و بالاخره ایجاد تعهدی ژرف بر پایه سننی تحقیر شده یا از یاد رفته بود. او بیتردید رادیکالترین متفکر عصر خود بود، اما این نیز سرچشمه در تنگناهای روزگار وی داشت. وقتی که فشار نامحدود مخاطبان در مواجهه با او، طلب کلام آتشین میکرد، طبعا یک انقلابی یا نظریهپرداز انقلاب متولد میشد.
شریعتی در این مسیر، از مخاطبان خود اثر بسیار گرفت ولی اصالت فکری و نجابت شخصیت او هیچگاه اجازه نداد به عوامگرایی و مریدپروری روی آورد. برخی از این خصوصیات، امروزه محمل نقد شریعتی است. این حق مردمان هرزمانه است که در این باب از دید زمان خود داوری کنند. این داوریها در زمان حیات شریعتی آغاز شده بود، گاه بیرحمانه و ناعادلانه و گاه مشفقانه و منصفانه، هنوز هم چنین است و چه گواهی برتر از این برای حضور زنده یک اندیشه... .