یک بازی با آنگولا باقی است که در سرنوشت آفریقایی بسیار تاثیر دارد. اگر مکزیک از پرتغال شکست بخورد و آنگولا ما را با شرایط خوب گل شکست دهد، مکزیک حذف و آنگولا به اتفاق پرتغال صعود خواهد کرد.
با دو شکست نسبتا منطقی امید خود را از دست دادیم. علی دایی هم در میدان نبود، میرزاپور هم اشتباه نداشت تا گناه را به گردن این دو بیگناه بیندازیم. زمانی که ما رسانه ها دلایل واقعی شکست را ریشه ای پیدا نمی کنیم، علت ها در زیر آوار تاریخ پنهان و گم می شود. صبح به خیر آقایان، ما بدون دایی هم می بازیم. عدالت و قانون فوتبال نیز باید در چنین شرایط حکم عادلانه خود را صادر کند. چرا ما باید مکزیک و پرتغال را ببریم، انصافا براساس کدام معیار اصولی فوتبال.سابقه بیشتر داریم، افتخار غرورآمیز، فوتبال حرفه ای واقعی، مقام جهانی، قدمت و ستاره هایی که هر کدام یک باشگاه بزرگ را به پیش می برند. طفلک بچه های ملی پوش ما که چند سالی است نیمه حرفه ای شده اند، سه دوره است که به جام جهانی آمده اند و در فوتبال بین المللی از مرزهای آلمان فراتر نرفته اند. همه می گویند مقصر کیست؟ در فوتبال بدنبال شخص نگردید و یک یا دو نفر یا بازیکن را قربانی عدم موفقیت و یا حذف شدن در جام جهانی ندانید. مگر چه کاشته ایم که حالا می خواهیم درو کنیم و محصول خوبی هم به دست آوریم؟!
ناگواری ها و نااندیشی ها بسیار داشته ایم، تقابلهای شخصی که نهایتا دودش توی چشم فوتبال رفت. زمینه ملتهب فوتبال برای جام جهانی مناسب نبود و در آستانه جام جهانی سنگربندی و موضع گیری در هر جناح ورزش نیز پسندیده نبود. بله تیم طراوت و شادابی نداشت، کم گرفته و بی حوصله بود. تیم روحیه نداشت و هارمونی عاطفی نیز در بین اکثریت بازیکنان شکل نگرفته بود. بودجه، زحمت، تلاش، امکانات و ... خوب فراهم شده بود، اما برای لشکری که انگیزه و حس برتری جویی نداشت. در فوتبال امروز حس برتری جویی را باید در زمان مناسب بر تیم تزریق کرد و جواب گرفت. باید به دنبال فرمول مشترکی باشیم تا فاصله های عاطفی و فنی بین بازیکنان کم شود. قاعده بازی را نیز نشناختیم اصل آماده سازی بازیکنان و ترغیب آنها برای ارائه تمام توانمندی های موجود را درک نکردیم و چه تلخ!
شنیده ام این روزها تا دلتان بخواهد کارشناس و منتقد فوتبال از زمین جام جهانی روئیده است، از نمایندگان سیاسی گرفته تا دوستان سینمایی، خبرگان اجتماعی و وکلای نخبه و ... چه سود که بازی تمام شد و اتفاقا دلایل شکست ما این توصیه ها و نظرها نیست. کمی واقع بینانه تر به جام جهانی نگاه کنیم. انصاف نیست ما پرتغال را ببریم. عدد مجهول تاکتیک ما هم دایی نیست، طفلک میرزاپور هم نیست، برانکو هم جنگ را باخته است، به اسکولاری هم باخته. قبول داریم که این برزیلی نسبت به برانکو بیشتر می داند پول بیشتری هم می گیرد، در سرزمینی مربیگری را آموخته که فوتبال نوعی زندگی است از نوع قهرمانی در جام جهانی. با کدام مربی، با کدام بازیکن، با کدام داور، با کدام نماینده در فیفا، با کدام هماهنگی و همدلی، باید پرتغال را می بردیم. متاسفانه تمام نگاه های احساسی دوستان قلم بدست و توپ به پا هم آدمها را نشانه گرفته اند، برانکو را پشت میز محاکمه کشانده اند. هیچکس نمی گوید، چرا کریمی عصبی و حال ندارد، روحیه ندارد و چرا در اردوی تیم ملی طراوت و شادابی نیست. چرا فوتبال ما با فقدان مسائل آموزشی رو به روست، تیم فوتبال ما که ایران را به جام جهانی برد متزلزل، ملتهب و عصبی بود. جناح بندی در ورزش، در فوتبال در لحظه حساس خود را نشان می دهد. کدام تیم در سه هفته مانده به جام جهانی درگیر مسائل مدیریتی می شود؟ انتظار داشتید تیم ملی فوتبال ما پیروز شود و دادکان در فدراسیون بماند؟ چه خیال عبثی. انتظار داشتید تیم ملی شکست بخورد و دادکان از فوتبال نرود. ما هنوز در بحث مدیریت ورزش و فوتبال و تقابل این دو حرفها داریم که باید بزنیم. یک بازی با آنگولا باقی است و نمی توان صادقانه به سراغ دلایل اصلی شکست رفت، نگارنده بازیکنان را هرگز مقصر نمی دانم، حرف من با بزرگترهاست. ریسمان فوتبال نخ ریس شده بود، دوام نداشت، ملتهب و حساس شده بود، اما از آن یک غول آسیایی ساخته بودیم. لهستان هم رفت و کسی نپرسید این تیم پرهیبت جام چرا حذف شد. در فوتبال جهان توازنی برقرار است. نظام عادلانه ای در ذات فوتبال جاری است، وگرنه چین باید قهرمان جام جهانی می شد و ایران پرتغال را شکست می داد و ژاپن قهرمان جهان می شد و برزیل در همان دور اول حذف می شد. ما حذف شدیم، چون فوتبالمان در جهان جزو گروه های اول و تیمهای بزرگ نیست. اگر کشتی آزاد ما از پرتغال شکست بخورد، فاجعه رخ داده است. همانگونه که تیم فوتبال پرتغال از ما. این نظام را باید بپذیریم و به آن ایمان داشته باشیم.
تاریخ انتشار: ۳۰ خرداد ۱۳۸۵ - ۰۴:۳۷
جهانگیر کوثری : همه چیز تمام شد. رویاها به حقیقت نپیوست و پس از دو بازی با جام هجدهم وداع گفتیم و چه تلخ!