به گزارش همشهری آنلاین به نقل از ایسنا، ۱۰ مهرماه سالروز تولد زنده یاد اکبر رادی است؛ هنرمندی که به عنوان یکی از مهمترین ستونهای ادبیات نمایشی ایران شناخته و آقای نمایشنامهنویس نامیده میشود. اما همسر او، حمیدهبانو عنقا، با نگارش یادداشتی دلگیریهای خود را از مسئولان هنری و هنرمندان تئاتر مطرح کرده است.
او در این نوشتار که آن را در اختیار ایسنا قرار داده، نوشته است: «رادی میگوید: این جوانهای هنرمند تئاتر، پشتوانههای ما هستند.» میگویم: «پس کجا هستند این پشتوانهها؟ حیف از اوقاتی که صرفشان کردی.»
بنیاد رادی را با هزار مشقت به ثبت رساندیم. تنها توقع ما همکاری بود و مساعدت تا شاید بتوانیم قدمهای موثر و مفیدی در جهت فرهنگ وهنر این مملکت برداریم و بتوانیم از نظریات و پیشنهادهای بجای آن پشتوانههای هنرمند بهره بگیریم و به کار بندیم اما دریغ و هزار بار دریغ که ندیدیم نه قدمی و نه نظری! اصلا مگر چنین بنیادی وجود دارد، کی؟ کجا؟ شنیده بودیم وقتی به رسمیت شناخته شدیم، صاحب حقوق مادی و معنوی میشویم پس چرا هر سال باید سر خم کنیم تا بپذیرند و بودجه محدودی را به طور قطرهچکانی و طی چند قسط بپردازند.
امروز احساس میکنیم وقتی همکاری نباشد، چگونه میتوانیم به امور بنیاد رادی بپردازیم؟ کجایند تئاتریونی که خود را مرید رادی میدانستند که من حتی نمیتوانم یک نفر را نام ببرم. همه جایگاه او را میشناسند ولی حاضر نیستند گوشهای از دین معنوی خود را ادا کنند و به پاس روزها و ساعتهایی که وقت ارزشمند او را میگرفتند و تلمذکنان پای صحبتهایش مینشستند، قدم از قدم بردارند.
حالا در این برهه از زمان سوال من از شما این است که همان اندازه که رادی به تئاتر این مملکت اعتبار بخشید، توانستهاید شان و منزلت او را پاس بدارید؟ و اما کتابهای رادی توسط نشر محترم «قطره» به صورت منظم تجدید چاپ و منتشر میشود و من از جناب آقا فیاضی(مدیر نشر قطره) و کارکنان خدوم آن نشر سپاسگزارم.
سه کتاب به نامهای «حکایت مظلومی دیگر»، «مقالات»، نامههای رادی به دوستان هنرمند و نامههای آنها به رادی، از اواخر سال ۱۳۹۷ در اختیار نشر «خاموش» (آقای شمسالدین) قرار گرفت که تا به امروز منتشر نشده است. ای کاش میدانستم که گره کار کجاست و توضیحی مستدل از ایشان دریافت میکردم.
در چنین شرایطی حتی وقتی اقدامی شایسته از سوی نهاد یا ارگانی انجام میشود، گویی متولیان از رسانهای کردن آن ابا دارند و در آمپاس قرار گرفتهاند. برای نمونه باید اشاره کنم به مجللترین و بروزترین سالن تئاتر گیلان که به همت اداره ارشاد این استان پارسال به اسم رادی در شهر رشت افتتاح و نامگذاری شد و در آن وقت کسی، حتی ما، مطلع نشدیم تا اینکه بعدها به طور غیر مستقیم اطلاع پیدا کردیم. درک نمیکنم که این همه فروتنی و خاکساری ارشاد گیلان که از رسانهای کردن این فرخندهترین اقدام فرهنگی سراسر عمرشان ممانعت کردهاند، از چه بابت بوده است. چه ملاحظه یا ترمزی وجود داشته که در مواجهه با چنین رخداد مهمی، این قدر سرد و یخ و راکد و صامت و منفعل و یواشکی و چراغ خاموش رفتار کردهاند.
از دوستان هیات مدیره بنیاد رادی بابت زحماتی که میکشند، بسیار ممنونم و البته جناب آقای دکتر روح الله جعفری که ایشان هم مشغله فراوان دارند ولی در هر فرصتی، هم قدمهای موثر برداشتهاند و هم بنیاد رادی از نظریات مفید ایشان بسیار بهره برده است.»