به گزارش همشهری آنلاین به نقل از ایبنا، نشر اختران ششمین چاپ کتاب «یکسال در میان ایرانیان» اثر ادوارد براون، (شرقشناس و ایرانشناس مشهور بریتانیایی) و ترجمه مانی صالحی علامه را با شمارگان هزار نسخه در ۶۰۷ صفحه و بهای ۷۵ هزار تومان منتشر کرد. چاپ پیشین این ترجمه سال ۹۷ با شمارگان هزار نسخه و بهای ۴۵ هزار تومان منتشر شده بود. نشر اختران چاپ نخست خود از این ترجمه را به سال ۱۳۸۴ با شمارگان دو هزار نسخه و بهای ۵۵۰۰ تومان در دسترس مخاطبان قرار داده بود.
دو ترجمه از «یکسال در میان ایرانیان»
اما نخستین چاپ ترجمه مانی صالحی علامه از «یکسال در میان ایرانیان» متعلق به نشر ماهریز است که به سال ۱۳۸۲ با شمارگان دو هزار نسخه و بهای ۴۵۰۰ تومان صورت گرفت. نخستین ترجمه «یکسال در میان ایرانیان» از آن ذبیح الله منصوری است که سالهای پیش از انقلاب توسط انتشارات کانون معرفت در دسترس مخاطبان قرار میگرفت.
ترجمه ذبیح الله منصوری پس از انقلاب توسط انتشارات صفار بازنشر میشود. با توجه به دیدگاهها و نگاه خاص ذبیح الله منصوری به مفهوم ترجمه نباید ترجمه او از «یکسال در میان ایرانیان» را قابل اعتماد دانست، هرچند که به باور تنی چند از منتقدان، در پارسی این سفرنامه او کمترین دخل و تصرف را انجام داده است.
براون که بود و برای فرهنگ ایران چه کرد؟
ادوارد گرانویل براون که اهل بریتانیا بود، نامی شناخته شده در تاریخ و فرهنگ ایران است. براون به سال ۱۸۶۲ به دنیا آمد و به سال ۱۹۲۵ از دنیا رفت. براون که در کمبریج طبابت را فرا گرفت، از دوران جوانی به فرهنگ و زبانهای شرقی علاقه خاص داشت. او در حین تحصیل به فراگیری زبانهای هندی، ترکی و عربی پرداخت و پس از آشنایی با یک نفر ایرانی به نام میرزا باقر بواناتی یا ابراهیم جان معطر که جهانگرد بود، شروع به فراگیری زبان فارسی کرد. او بعدها عضو هیات علمی گروه آموزشی زبان و ادبیات فارسی در کمبریج شد و ریاست مدرسه زبانهای شرقی را نیز برعهده گرفت.
او پژوهش مهمی با عنوان تاریخ ادبیات ایران را منتشر کرد و نقشی مهم در رساندن صدای مشروطه خواهان ایران به جهانیان داشت و از این نظر یکی از مخالفان سرسخت حکومت بریتانیا نیز به شمار میرفت و در مقالاتی به سیاستهای این حکومت در قبال ایران تاخت. کتاب «نامههایی از تبریز» براون، نامههای مشروطه خواهانی چون تقی زاده و... به اوست. براون به سال ۱۸۸۷ یعنی ۹ سال پیش از انقلاب مشروطه سفری شگفت انگیز به ایران داشت که حاصلش را در کتاب «یکسال در میان ایرانیان» میتوان دید.
فصول یکسال در میان ایرانیان
این سفرنامه شامل ۱۸ فصل به ترتیب با این عناوین است: «مقدمه»، «از انگلستان به سرحد ایران»، «از سرحد ایران به تبریز»، «از تبریز به تهران»، «تهران»، «تصوف، ماوراءالطبیعه و سحر و جادو»، «از تهران به اصفهان»، «اصفهان»، «از اصفهان به شیراز»، «شیراز»، «شیراز (دنباله)»، «از شیراز به یزد»، «یزد»، «یزد (دنباله)»، «از یزد به کرمان»، «جامعه کرمان»، «در میان قلندران» و «از کرمان به انگلستان». زندگینامه سیاسی و اجتماعی خوبی از براون نیز در ابتدای این کتاب درج شده که به قلم سر دنیسن راس است.
براون سفر خود به ایران را با هدف مطالعه و پژوهش انجام داد و در این راه یک هدف مهم او آشنایی با جنبش بابیه در ایران بود. به همین دلیل نیز در سراسر این سفر او به دنبال گفتوگو با بابیان است. جای جای سفرنامه گفتوگوهای براون با داعیان بابی و بهایی درج شده است. براون همچنین در این سفر عموم کتابهای بابیان را تهیه کرده و با خود به کمبریج میبرد و تعدادی از آنها را به انگلیسی ترجمه و مقالات مفصلی هم درباره این جنبش مینویسد.
براون در این سفرنامه با قلمی سحرآمیز به توصیف روحیات و جنبههای فرهنگی و زندگی اجتماعی ایرانیان پرداخته است. براون در این سفرنامه تصویری دقیق از ایران در آستانه انقلاب مشروطیت به دست میدهد. گزارشهای او از وضعیت ایران دقیق و هنوز هم زنده است. شاید چنین توصیفی از وضعیت ایران را هیچکدام از نویسندگان و گزارشگران ایرانی در دوران قاجاریه به دست نداده باشند. حتی با گزارشهای براون میتوان به بررسی تاریخی مشکلات برخی از مناطق ایران نیز نشست.
فیالمثل با مطالعه این کتاب متوجه خواهیم شد که منطقه بلوچستان ایران (که در دوران قاجاریه بخشی از کرمان به شمار میرفت) از آن دوران منطقهای محروم بوده است. در بخشهایی از فصل «جامعه کرمان» از این سفرنامه چنین میخوانیم:
«سه شنبه ۱۸ ژوئن ۸ شوال؛ امروز بعد از ظهر دوباره افضل خان بلوچ به دیدنم آمد و میخواست برایش معرفینامهای به دوستم میرزا حسنعلی خان نواب، در مشهد بنویسم که قرار بود به زودی به آنجا برود. سپس شروع کرد به تشویق من که همراه او به آنجا سفر کنم و از آنجا به قندها و قلعه ناصری یعنی محل اقامت او در بلوچستان بروم. در انتهای سخنانش گفت: شما میگویید جهانگرد هستید و میل دارید هرقدر میتوانید دنیا را بگردید، خوب بلوچستان هم قسمتی از دنیا و البته تماشایی است. البته نه بلوچستان ایران که بسیار فقیر و ویران و مکان ناخوشایندی است، بلکه سرزمین خودم (یعنی بلوچستان انگلستان) را میگویم. (که جای خوبی است.)» فراموش نکنیم که اکنون نیز استان سیستان و بلوچستان بویژه بلوچستان از محرومترین بخشهای ایران است.
همچنین توصیفات براون از وضعیت کارگاههای شالبافی در کرمان نیز حیرت انگیز است. همانطور که میدانید آن دوران شال کرمانی که بیشتر توسط کودکان بافته میشد در جهان شهرت خاص داشت و یکی از کالاهایی بود که برای کشور ارزآوری میکرد. براون در کرمان از یکی از این کارگاهها بازدید کرد و چنین نوشت:
«تابستانها از طلوع تا غروب خورشید و زمستانها زیر نور شمع تا سه ساعت پس از غروب کار میکنند. آنها جمعهها نصف روز تعطیلی دارند (نیم روز به بعد) و در نوروز، سیزده روز و یکی دو روز هم در جشنهای اصلی سالانه. خوراک آنها غفطان خشک است. بیچاره کودکان کرمان که این طور زندگی میکنند و از هوای تازه و نور آفتاب محرومند و نمیتوانند به بازی و سرگرمیهای لازمه کودکی بپردازند و این همه به خاطر اینکه سالخورده ثروتمندی خود را با شال گران قیت مجللی بپوشاند که به رغم زیبایی ظاهر به نظر من با خون بیگناهان رنگ آمیزی شده است.»
براون از هوس تخریب چشم پوشید
براون در این سفرنامه نکات تلخ و شیرین زیادی را از ایران بیان میکند. او در دیدار خود از تخت جمشید به نکته حیرت آوری به این شرح اشاره میکند: «بر سنگهای تخت جمشید مانند سایر بناهای تاریخی که قبلا اشاره کردهام، تعداد بی شماری مسافران از زمانها و اعصار خیلی قدیم و از ملیتهای گوناگون نام و احساسات و عقاید خود را در کنار کتیبههای خط میخی، حک کردهاند. همانطور که شکوه و عظمت تخت جمشید از همه ویرانههای تاریخی بیشتر است به همان نسبت تعداد بسیار زیادی حکاکیهای یادگاری آنکه جلب نظر میکند هم بیشتر است. دو شیر سنگی عظیم که ورودی تالار شرقی را نگهبانی میکنند و دیوارهای جنب آنا ظاهرا مورد علاقهترین محلها بوده است.»
شاید این نوعی پدیده وندالیسم بوده که متاسفانه میان ایرانیان رواج کاملی داشته و دارد. ایرانیان ید طولایی در تخریب میراث فرهنگی دارند و به این نکته مهم حاج سیاح محلاتی هم در کتاب «خاطرات دوره خوف و وحشت» اشاره کرده است. او نوشت که هنگام دیدارش از تخت جمشید با این یادگاریها مواجه شده است.
باقی روایت براون از پدیده یادگاری نویسی بر دیوارههای تخت جمشید چنین است: «در میان نامهای اروپایی که بر آنها حک شده نامهای مالکوم و هیات همراهش که با حروف رومی درشت کنده شده از هم چشمگیرتر است. در میان بقیه نامها که به طرق گوناگون نوشته یا حک شده نامهای مسافران زیادی دیده میشود. من هم قصد داشتم این کار را بکنم، اما احساس شگفتی و تحسینی که مرا فرا گرفته بود باعث شد که این عمل را نوعی بی احترامی بدانم و خود را با خواندن یادبودهای مسافران مسلمان سرگرم کردم.» کاش پژوهشگران درباره این قسمت از سفرنامه براون نظر دهند و آن را به بحث و بررسی بگذارند.